لیلیث
منم لیلیث.
ملکهٔ هفت آسمان
الههٔ خُسران که خونریزیهاش
همهٔ پلهها را میپوشاند
مسالینا از آینه های سیاه
پوشیده از گلها
مانند سر بریدهٔ گربههایی که هنوز میومیو میکنند،
چشمان طاووس به عادت آبسهها.
منم لیلیث، ملکهٔ خرسهای مهتاب
مویرای مسلح به ماشین بافندگی شهابسنگها
اژدهایی که از کوزههای الماس، هوم مینوشد
که شراب و آب حیات مینوشد
چیزی که جاودانگی میبخشد و زیبایی مطلق.
من لیلیث هستم. که با مخدر اثیر
هیپنوتیزم شده است.
هیپنوتیزم کنندهای که کتاب مقدس را
در طریقت خود از یاد بردهست.
شاخ فراوانی
و سرابها در شبان توفانی
منم لیلیث، صیغهٔ آدم
معشوقه و منفور
دیو زن
شهوت
پرندهٔ هلال ماه
که میپرد تا برای جادوگران مکبث بخواند
در ایام سبت
من تو را مینوشم،
تو را سوی مرگ راهمیبرم
اما پیش ازین به تو
تمام لذتهای عشق را میچشانم
منم میل، با موهای سیاهش
وچشمهای سبزآبیفام
من پوست نرگسام
منعکس شده در آینههای زنگاربسته
از باران.
من اختلال حواسم
من در عیاشیها سلطنت میکنم
من دیوِ زنام، فرشتهٔ نفرینی و مفتون منام.
با تو در توفانها میدانم چگونه بمیرم
در پرواز خونآشامان، لامیاها
میدانم چگونه بمیرم
با تو که سخت چسبیدهای به تنت.
اما هرگز توان بخشیدنم نیست
زیراکه هرگز توان فراموشیام نیست.