آینه | ادمون ژبس

شعر ترجمه ــ در خوابگاهِ شباهتها / برگها / اندیشههای خویش را دارند / سنگها / میشناسند هیاهوی طلایی زنبورها را / روز / صمیمانه به نومیدی و گوشهایشان آویزان است / طبیعت / میرقصد برای سطحِ شفافِ زمان / گیاه / پای برهنهاش را در زمین فرو کرده، پیش میرود / اما تو هرگز نخواهی شنید نالهی خستگیاش را
آینه
در خوابگاهِ شباهتها
برگها
اندیشههای خویش را دارند
سنگها
میشناسند هیاهوی طلایی زنبورها را
روز
صمیمانه به نومیدی و گوشهایشان آویزان است
طبیعت
میرقصد برای سطحِ شفافِ زمان
گیاه
پای برهنهاش را در زمین فرو کرده، پیش میرود
اما تو هرگز نخواهی شنید نالهی خستگیاش را
