مادر
آن چه با زمان میکنی
همان کاریست که ساعت دیواری قدیمی مادربزرگی میکند
ساعت دوازده، نواختن
و همهی زمان را از آن خود کردن. زمان میگذرد
اما تو میمانی. منتظر میمانی
منتظر ماندن همان چیزیست که بر سر باغچه میآید در زیر برف
ریشهی درختی زیر خزه
امید به زمانهای بهتر در قرن نوزدهم
واژهها در شعری
چرا که کار شعر درست عین تخمیر کردن
چیزها با همدیگر در زمان طولانیست
بگذاری انگور شراب شود
نجات دادن واقعیت، نمکسود کردن واژهها
در زیرزمین خودت.