پدرم | تون تلگن

شعر جهان ــ پدرم / به زخمها نمک پاشید / پدرم زخمها را دوست داشت / آنها را هربار تازه کرد / دلخوشیاش، زخمهای بزرگشونده / زخمهای پیشرونده، زخمهای ویرانگر / در زیرزمین زخمهای قدیمی و فراموششده را جست / آنها را به مادر و برادرم زد / با نمک پرشان کرد و بالشهای گاز گرفته / پدرم گفت «خوشبختی زخمی است» / من بدنبال خوشبختیام / مادرم تصدیق کرد / او میدانست، درد ضروریست.
پدرم
پدرم
به زخمها نمک پاشید
پدرم زخمها را دوست داشت
آنها را هربار تازه کرد
دلخوشیاش، زخمهای بزرگشونده
زخمهای پیشرونده، زخمهای ویرانگر
در زیرزمین زخمهای قدیمی و فراموششده را جست
آنها را به مادر و برادرم زد
با نمک پرشان کرد و بالشهای گاز گرفته
پدرم گفت «خوشبختی زخمی است»
من بدنبال خوشبختیام
مادرم تصدیق کرد
او میدانست، درد ضروریست.
