reference: pinterest.com
شعر جهان ــ پدرم / به زخم‌ها نمک پاشید / پدرم زخم‌ها را دوست داشت / آنها را هربار تازه کرد / دلخوشی‌اش، زخم‌های بزرگ‌شونده / زخم‌های پیش‌رونده، زخم‌های ویرانگر / در زیرزمین زخم‌های قدیمی و فراموش‌شده را جست / آنها را به مادر و برادرم زد / با نمک پرشان کرد و بالش‌های گاز گرفته / پدرم گفت «خوشبختی زخمی است» / من بدنبال خوشبختی‌ام / مادرم تصدیق کرد / او می‌دانست، درد ضروری‌ست.

پدرم

پدرم
به زخم‌ها نمک پاشید
پدرم زخم‌ها را دوست داشت
آنها را هربار تازه کرد
دلخوشی‌اش، زخم‌های بزرگ‌شونده
زخم‌های پیش‌رونده، زخم‌های ویرانگر

در زیرزمین زخم‌های قدیمی و فراموش‌شده را جست
آنها را به مادر و برادرم زد
با نمک پرشان کرد و بالش‌های گاز گرفته

پدرم گفت «خوشبختی زخمی است»
من بدنبال خوشبختی‌ام

مادرم تصدیق کرد
او می‌دانست، درد ضروری‌ست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.