نرگس‌ها | روتخر کوپلاند

reference: https://www.flickr.com/photos/cheryl_rose/8748658355/
گفتم داستان را می‌دانی، جایی که / حالا نرگسی هست، جوانی مُرد / به آب نگریست و در آن کسی را دید / کسی که به او  نگاه کرد، نگاهی ابدی / و با شور به سوی آن دیگری رفت / به ژرفای دست‌نیافتنی خویش رسید / تا از آن مُرد / به نرگس‌های پیرامون‌مان نگاه کردیم / کدامیک می‌تواند باشد.

نرگس‌ها

کنار برکه‌ای ایستادیم

سرد بود و در اطرافمان علف‌های تازه
و این همه نرگس‌های زیبا
به آب نگاه کردیم ــ فکر می‌کردم
چرا اینجا هستیم و دیدم که چگونه
آسمان آرام بهاری، خود را برای ما تا اینجا کشاند

گفتم داستان را می‌دانی، جایی که
حالا نرگسی هست، جوانی مُرد
به آب نگریست و در آن کسی را دید
کسی که به او  نگاه کرد، نگاهی ابدی
و با شور به سوی آن دیگری رفت

به ژرفای دست‌نیافتنی خویش رسید
تا از آن مُرد

به نرگس‌های پیرامون‌مان نگاه کردیم
کدامیک می‌تواند باشد.

از همین مترجم

از شعرهای دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.