دوشهای شبانهٔ ۱۹۹۷
پانزده سال پیش
در انتظار بامداد
حمام کردم
حالا بعد از
فروافتادن خورشید
بر لبهٔ جهان
با شتاب زیر دوش میروم
جایی که آب میپاشد بر دیوارهای
حکاکیشده با اشک و آه زندانیان
گریزان از چشم حکومت
میلغزم در امن و امان
تنها و
تعمیدی
روزِ خیسخورده در ماتم را
حافظه میشوید
گردابوار روح من میچرخد
فردا در چشمهایش
نومیدی را
درون چاه دیروز
میاندازد.