صداهای شبانه
ای شوق شاعرانه، صداهای شبانه را برای من بازبشمار،
آن صداها را که به گوش این خستهی بیدار راه مییابند!
«نخست عوعوی آشنای سگ نگهبان!
سپس زنگِ پاسشمارِ ساعت
پس آنگاه گفتوگوی دو ماهیگیر، در ساحل.
پس از آن؟ هیچ،
مگر آن صداهای گنگ و وهمآگینِ سکوتِ ناشکسته،
همچون نفسهای سینهای جوان،
یا زمزمهی جویباری آرام،
یا ضربهی خفهی پارو بر آب،
و پس آنگاه، صدای از گوش پنهانماندهی پای خواب.»