… از سکوت
زیرا همهی اینها به زبانی است که من نمیدانم.
لوییس کارول ــ آنسوی آینه
حس میکنم جهان مثل زبانی بیگانه میگرید
سسیلیا میرلس
مثل یک بیگانه نمایش را اجرا کردند
هنری میشو
کسی چیزی را کشت . . .
لوییس کارول ــ آنسوی آینه
I
این عروسک آبی کوچک فرستادهی من در جهان است.
چشمان او مثل یتیمی است وقتی باران ببارد در باغی که در آن پرندهای یاسی رنگ یاسها را میبلعد و پرندهای صورتی گلهای سرخ را.
من از گرگ خاکستری کمینکرده در باران میترسم.
ناگفتنی است هرچه میبینی، هر چه بتوان برداشت و برد.
کلمات بر تمام درها میپیچند.
یاد میآرم پرسه زدن میان چنارها…
اما نمیتوانم جلوی این درام بگیرم ــ اتاقکهای قلب عروسک کوچک مرا پرمیکند.
ناممکن را زیستم، نابود شدم از ناممکن.
آه، ابتذال شور و حال شیطانیام،
اسیر مهر دیرینهی من.
II
هیچکس رنگسبزش نمیزند.
همه چیز پرتقالیست.
اگر من هر چیزم، من ستمگرم.
رنگها آسمان خاموش را مثل حیوانات پوسیده خط میاندازند.
آنگاه کسی سعی میکند بنویسد
شعری خارج از فرمها، رنگها، تتلخی، شفافیت (هیشش، آلخاندرا، بچه را میترسانی)
III
شعر فضاست و زخم میزند.
من مثل عروسک آبی کوچکم نیستم که هنوز شیر پرندگان را میمکد.
خاطرهی صدای تو در بامداد مرگبار را نگاهبانش خورشیدی بود که در چشمان سنگپشتها میگشت و برمیگشت.
چراغ حس به یاد صدایت خاموشی میگیرد پیش از این آمیزش سبز آسمانی، این ازدواج دریا و آسمان.
و من مرگ خویش آماده میکنم.
او میخواهد بگوید اما من حس میکنم او چیست. درمییابد که عشق مرگ است، حتی اگر همه چیز، بی عشق، یک وهن باشد.
او نمیداند چرا نمیتواند سکوت کند از وقتی که عشقش او را بیگناه میکند.
دارندهی گرگ و میش، صدا میزند آیینهی ضمیرها را.
هر کلمه که مینویسم مرا بر میگرداند، به غیاب برای آنچه مینویسم آن چیزی که نمینویسم اکر بگذارم تو اینجا بیایی.
من شعر را نگاه می دارم.
شعر مرا به مرزها میبرد دور از خانههای زندگان. و من کجا سرگردان میشوم وقتی که ترک کنم و بازنگردم.
و هیچ کس نمیفهمد. همه زندگیام منتطر توست. و با این حال من جستجوگر شب شعر هستم. من فقط به تن تو میاندیشم اما من باز به تن شعرم میاندیشم مثل کسی که برای درمان زخم خود تلاش کند.
و هیچکس مرا نمیفهمد. من میدانم که زندگی، عشق، باید تغییرکند.
آنچه که نقاب من در مورد حیوانی که هستم میگوید به طرز دردناکی به پیوند بین کلمات و سایهها اشاره دارد. که پیامد آن حالتی از هراس است که نظم انسانی را رد میکند