اورفه | ایوان گُل

شعر ترجمه: و اما اورفهی ایوان گل (۱۹۵۰-۱۸۹۱) تجسم حس حسرت انسان شرطباختهای است که ناباورانه، اما بیهوده از پی پارهی مکمل خویش میجوید. ایوان گل که در زندگی خود سرگردانی اورفهواری داشت، چرا که به حکم سرنوشت یهودی بود، به دست تصادف زادهی فرانسه، و به فرمان یک مهر و مدرک، آلمانی، اورفه را هنرمندی مینمایاند که به اثرگذاریِ هنر یقین ندارد. و برای همین است که تردید میکند و به پشت سر خود مینگرد، و با این کار نافرجامی خود را رقم میزند، و حال این سرایندهی تنها، در هر قطب و افق، در پی پیروی چون اورودیک میجوید...
اورفه
به هر آن قطارِ محلّی سوار میشوم مسافرِ آن
زنی کلاهش مخملین،
و نگاه چشمانش چون آنِ تو، رؤیاآلود.
در ایوان همهی اپراها از پی تو میجویم.
برای هر کشتی به مقصد تول بلیط تدارک میبینم:
از آن روز که تو را، ای اورودیک
گم کردم، چرا که یک بار به پشت سر خود نگریستم،
اینک باید که از پی همهی زنانِ جهان،
سر برگردانم.
