اورفه
به هر آن قطارِ محلّی سوار میشوم مسافرِ آن
زنی کلاهش مخملین،
و نگاه چشمانش چون آنِ تو، رؤیاآلود.
در ایوان همهی اپراها از پی تو میجویم.
برای هر کشتی به مقصد تول بلیط تدارک میبینم:
از آن روز که تو را، ای اورودیک
گم کردم، چرا که یک بار به پشت سر خود نگریستم،
اینک باید که از پی همهی زنانِ جهان،
سر برگردانم.