اوزیمندیاس |‌ پرسی شلی

reference: https://en.wikipedia.org/wiki/Percy_Bysshe_Shelley#/media/File:Percy_Bysshe_Shelley_by_Alfred_Clint.jpg
شعر جهان: اوزیمندیاس ــ ترجمهٔ ایلیا نیک ــ پرسی شلی: شلی در کنار بایرون، وردزورث و کیتس از شاعران و روشنفکران برجستهٔ رومانتیک است. او شعر را «خداوند» این جهان و «نفس پول‌پرست» را بت آن می‌نامید و شاعران را «قانون‌گذاران ناشناختهٔ جهان» می‌دانست. تخیل از منظر او «بزرگترین اسباب فضیلت» بود و او باور داشت که پیشرفت اجتماعی جز با هدایت حساسیت اخلاقی به دست نمی‌آید و می‌گفت در این راه نه‌تنها مذهب درمانده است بلکه علم‌‌باوری و عقل‌باوری به‌تنهایی راه به جایی نمی‌برند.

رهروی کز سرزمینی پیر می‌آمد برایم گفت:
«دو سنگی‌پای غول‌آساست در صحرا
کمی آن‌سوترک تا نیمه در ماسه،
فرورفته شکسته‌چهره‌ای درهم
که نیش خندهٔ حاکم‌مآبش خوب می‌گوید
چه نیکو خوانده آن حجار احوالش
که نقشش در جمادی این‌چنین باقی است؛
هم این دست تمسخر‌گر، هم آن قلب سخاوتمند
و بر شالودهٔ تندیس بنوشته است:
«همان اُزمندیاسم من، به شاهان شاه!
بنگرید آثار من را ای توانمندان و از خود بگسلید امید!»‌
در کنارش لیک، هیچ برجا نیست.
به گرد آن شکسته‌سنگ‌های زفت، ماسه‌ها مانده است
خالی و هموار، برهِنِه، بی‌مرز، می‌رود تا دور.»

 


Ozymandias

I met a traveler from an antique land,
Who said: “Two vast and trunkless legs of stone
Stand in the desert. Near them, on the sand,
Half sunk a shattered visage lies, whose frown,
And wrinkled lip, and sneer of cold command,
Tell that its sculptor well those passions read
Which yet survive, stamped on these lifeless things,
The hand that mocked them, and the heart that fed;
And on the pedestal, these words appear:
My name is Ozymandias, King of Kings;
Look on my Works, ye Mighty, and despair!
Nothing beside remains. Round the decay
Of that colossal Wreck, boundless and bare
The lone and level sands stretch far away.”

Percy Shelley, “Ozymandias”, 1819 edition

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *