فراق | مارینا تسوتایوا

reference: pinterest.com
شعر جهان:‌ کولی‌وار مشتاق فراقیم! / همدیگر را سیر ندیده، دل می‌کنیم! / پیشانی‌ام میان دستانم، / به شب می‌نگرم / و با خود می‌اندیشم: / هیچ کس از دل نامه‌ها‌ی ما، / عميقاً درک نکرد، / اینکه ما چقدر پیمان شکنیم، / یعنی که چقدر به خود وفاداریم.

فراق

کولی‌وار مشتاق فراقیم!
همدیگر را سیر ندیده، دل می‌کنیم!
پیشانی‌ام میان دستانم،
به شب می‌نگرم
و با خود می‌اندیشم:
هیچ کس از دل نامه‌ها‌ی ما،
عميقاً درک نکرد،
اینکه ما چقدر پیمان شکنیم،
یعنی که چقدر به خود وفاداریم.

(۱۹۱۵)

 


Цыганская страсть разлуки!
Чуть встретишь —
уж рвешься прочь!
Я лоб уронила в руки,
И думаю, глядя в ночь:
Никто, в наших письмах роясь,
Не понял до глубины,
Как мы вероломны,
то есть —
Как сами себе верны.
1915 г.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.