سربازهای عروسکی | آرون شبتای

reference: https://en.wikipedia.org/wiki/Aharon_Shabtai
شعر جهان ــ آرون شبتای (زادهٔ ۱۱ آوریل ۱۹۳۹) شاعر و مترجم اسرائیلی است. یونانی و فلسفه را در اورشلیم، سوربن و کمبریج خواند و در دانشگاه تل آویو ادبیات تدریس می‌کند. حدود 20 کتاب شعر به زبان عبری منتشر کرده است و ترجمهٔ انگلیسی آثارش در American Poetry Review، London Review of Books و Parnassus: Poetry in Review منتشر شده است. سبک شعری او در طول سال‌ها متفاوت بوده است، از مینیمالیستی و رمانتیک («شعر داخلی»)، تا اروتیک («زیوا») و شدیداً سیاسی («خورشید خورشید»). او برادر کوچکتر یاکوف شابتای نویسندهٔ رمان «گذشتهٔ مستمر» است و با پروفسور تانیا راینهارت (زبانشناس و فعال سیاسی، درگذشتهٔ ۲۰۰۷) ازدواج کرد. او همچنین عموی هاموتال شبتای، روانپزشک و رمان نویس، است. در سال ۱۹۹۳، جایزه نخست‌وزیر اسرائیل و در سال ۱۹۹۹ جایزهٔ چرنیچوفسکی را برای ترجمه‌هایش دریافت کرد.

سربازهای عروسکی

و چرا گُل نیاوردید؟
یک ون پر از دسته‌های گل
برای فرزندان فقیر رفیعه؟
یا گونی‌ لباس‌های ارزان قیمت برای مادران؟
یا فندک چینی برای پدران؟
و چرا بیدارشان نکردید با بسته چترها و بارانی‌ها؟
یا یک جیپ پر از وسایل آتش بازی که برای لحظه‌ای سایه‌بانی باشکوه را
روی گودال‌ها پخش کند‌؟
مگر خرطوم پرنده آندرسن را نخوانده‌اید؟ می‌توانستی از دهان بولدوزر
برای رساندن نان تا پشت در خانه‌ها استفاده کنی
تا کارتن‌های شیر را مخفیانه بگذارید
نمی‌دانید چطور سورپرایز کنید؟
مغزهاتان به اندازه یک نخود تخیل ندارد؟
به راحتی می‌توانستید در تاریکی و سکوت یک زمین بازی بسازید
یا تیربرق‌ها را در کوچه برگردانید
یا انبار کلینیک‌ها را با دارو پرکنید
اصلا اسم لویی پاستور را شنیده‌اید؟
سرت را به چه گند و مرضی پرکرده‌اید؟
که شبانه در باران
برای تخریب هفتاد کانکس فکسنی آمده‌اید
تا ششصد نفر زن و بچه را
میان گل‌ولای رها کنی
سرباز ابله سربی
آیا پدرت چاقویی بود که فقط خردکردن بلدبود؟
یا مادرت جفت تیغه‌های یک قیچی
که فقط جدا کردن می‌دانست؟
و چرا گُل نیاوردید؟
یک ون پر از دسته‌های گل
برای فرزندان فقیر رفیعه؟
یا گونی‌ لباس‌های ارزان قیمت برای مادران؟
یا فندک چینی برای پدران؟
و چرا بیدارشان نکردید با بسته چترها و بارانی‌ها؟
یا یک جیپ پر از وسایل آتش بازی که برای لحظه‌ای سایه‌بانی باشکوه را
روی گودال‌ها پخش کند‌؟
مگر خرطوم پرنده آندرسن را نخوانده‌اید؟ می‌توانستی از دهان بولدوزر
برای رساندن نان تا پشت در خانه‌ها استفاده کنی
تا کارتن‌های شیر را مخفیانه بگذارید
نمی‌دانید چطور سورپرایز کنید؟
مغزهاتان به اندازه یک نخود تخیل ندارد؟
به راحتی می‌توانستید در تاریکی و سکوت یک زمین بازی بسازید
یا تیربرق‌ها را در کوچه برگردانید
یا انبار کلینیک‌ها را با دارو پرکنید
اصلا اسم لویی پاستور را شنیده‌اید؟
کله‌هایتان را به چه گند و مرضی پرکرده‌اید؟
که شبانه در باران
برای تخریب هفتاد کانکس فکسنی آمده‌اید
تا ششصد نفر زن و بچه را
میان گل‌ولای پرتاب کنی
سرباز ابله سربی
آیا پدرت چاقویی بود که فقط خردکردن بلدبود؟
یا مادرت جفت تیغه‌های یک قیچی
که فقط جدا کردن می‌دانست؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.