سربازهای عروسکی
و چرا گُل نیاوردید؟
یک ون پر از دستههای گل
برای فرزندان فقیر رفیعه؟
یا گونی لباسهای ارزان قیمت برای مادران؟
یا فندک چینی برای پدران؟
و چرا بیدارشان نکردید با بسته چترها و بارانیها؟
یا یک جیپ پر از وسایل آتش بازی که برای لحظهای سایهبانی باشکوه را
روی گودالها پخش کند؟
مگر خرطوم پرنده آندرسن را نخواندهاید؟ میتوانستی از دهان بولدوزر
برای رساندن نان تا پشت در خانهها استفاده کنی
تا کارتنهای شیر را مخفیانه بگذارید
نمیدانید چطور سورپرایز کنید؟
مغزهاتان به اندازه یک نخود تخیل ندارد؟
به راحتی میتوانستید در تاریکی و سکوت یک زمین بازی بسازید
یا تیربرقها را در کوچه برگردانید
یا انبار کلینیکها را با دارو پرکنید
اصلا اسم لویی پاستور را شنیدهاید؟
سرت را به چه گند و مرضی پرکردهاید؟
که شبانه در باران
برای تخریب هفتاد کانکس فکسنی آمدهاید
تا ششصد نفر زن و بچه را
میان گلولای رها کنی
سرباز ابله سربی
آیا پدرت چاقویی بود که فقط خردکردن بلدبود؟
یا مادرت جفت تیغههای یک قیچی
که فقط جدا کردن میدانست؟
و چرا گُل نیاوردید؟
یک ون پر از دستههای گل
برای فرزندان فقیر رفیعه؟
یا گونی لباسهای ارزان قیمت برای مادران؟
یا فندک چینی برای پدران؟
و چرا بیدارشان نکردید با بسته چترها و بارانیها؟
یا یک جیپ پر از وسایل آتش بازی که برای لحظهای سایهبانی باشکوه را
روی گودالها پخش کند؟
مگر خرطوم پرنده آندرسن را نخواندهاید؟ میتوانستی از دهان بولدوزر
برای رساندن نان تا پشت در خانهها استفاده کنی
تا کارتنهای شیر را مخفیانه بگذارید
نمیدانید چطور سورپرایز کنید؟
مغزهاتان به اندازه یک نخود تخیل ندارد؟
به راحتی میتوانستید در تاریکی و سکوت یک زمین بازی بسازید
یا تیربرقها را در کوچه برگردانید
یا انبار کلینیکها را با دارو پرکنید
اصلا اسم لویی پاستور را شنیدهاید؟
کلههایتان را به چه گند و مرضی پرکردهاید؟
که شبانه در باران
برای تخریب هفتاد کانکس فکسنی آمدهاید
تا ششصد نفر زن و بچه را
میان گلولای پرتاب کنی
سرباز ابله سربی
آیا پدرت چاقویی بود که فقط خردکردن بلدبود؟
یا مادرت جفت تیغههای یک قیچی
که فقط جدا کردن میدانست؟