سنگِ غلتان | پابلو نرودا

reference: https://www.pinterest.com/pin/208995238952659179/
شعر ترجمه ــ سنگِ غلتان ــ پابلو نرودا: سنگِ غلتان از آب، یا ستیغِ کوه ستان، / دخترِ مدوّرِ آتشفشان / قُمریک برف، / برجای می‌نهد برونه‌ی خود را / فروغلتان به جانبِ دریا، / خشم‌اش گُسارده در راستای راه، / سنگِ سوده گم می‌کند نشانِ تیزه‌های فانیِ خود را / وانگاه به هیأت یک تخم‌مرغ کیهانی / در ژرفنای رود / سُر می‌خورَد میانِ سنگ‌های دگر / غلتان به راه خود / از یاد برده نیاکان خویش را / در دوردستِ ریزش دوزخ، / این‌سان، هموارِ آسمان / در می‌رسد به دریا: / کامل، بسوده، / نامی، بدیع: / ناب.

سنگِ غلتان

سنگِ غلتان از آب، یا ستیغِ کوهستان،
دخترِ مدوّرِ آتشفشان
قُمریک برف،
برجای می‌نهد برونه‌ی خود را

فروغلتان به جانبِ دریا،
خشم‌اش گُسارده در راستای راه،
سنگِ سوده گم می‌کند نشانِ تیزه‌های فانیِ خود را
وانگاه به هیأت یک تخم‌مرغ کیهانی
در ژرفنای رود
سُر می‌خورَد میانِ سنگ‌های دگر
غلتان به راه خود
از یاد برده نیاکان خویش را
در دوردستِ ریزش دوزخ،

این‌سان، هموارِ آسمان
در می‌رسد به دریا:
کامل، بسوده،
نامی، بدیع:
ناب.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *