ناگفتنی‌ها گفتن | اینگه‌بورگ باخمن

reference:https://www.behance.net/gallery/48471501/Waning-Blooms
شعر ترجمه ــ چون اورفئوس می‌نوازم / مرگ را بر سیم‌های زندگی / و در زیبایی زمین / و چشمانت، که آسمان را در خود دارد / جز ناگفتنی نمی‌توانم گفت / از یاد مبر که تو هم در آن صبحدم / زمانی که خیس بود هنوز بسترت از شبنم / و خوابیده بود میخکی بر قلبت / یکباره رودی دیدی سیاه / که از کنارت می‌گذشت

ناگفتنی‌ها گفتن

چون اورفئوس می‌نوازم
مرگ را بر سیم‌های زندگی
و در زیبایی زمین
و چشمانت، که آسمان را در خود دارد
جز ناگفتنی نمی‌توانم گفت

از یاد مبر که تو هم در آن صبحدم
زمانی که خیس بود هنوز بسترت از شبنم
و خوابیده بود میخکی بر قلبت
یکباره رودی دیدی سیاه
که از کنارت می‌گذشت

سیم‌های سکوت
کشیده بر موج خون
چنگ زدم بر قلب نغمه‌خوانت
و گیسویت بدل شد
به گیسوان سایه‌گونه‌ی شب
سیاهی دسته‌ای پرنده‌ی سیاه
چون برف بر چهره‌ات نشست.

من دیگر از آن تو نیستم
و هر دو شکوه داریم اکنون

اما چون اورفئوس می‌شناسم اینک
زندگی را در کنار مرگ
و چشمان برای همیشه بسته‌ی تو
آبی‌ام می‌کنند

آوریل ۲۰۱۲
فرشته وزیری نسب

اورفئوس: شاعر و آوازه‌خوان اساطیری یونان بود که در نواختن چنگ تبحر داشت و می‌توانست جانوران و سنگ‌ها را به حرکت در آورد. بعد از مرگ همسرش در اثر مارگزیدگی به دنبالش به دنیای مردگان رفت و توانست پرسفون را با صدای چنگ سحر کند و اجازه‌ی خروج همسرش را از هادس بگیرد. شرط این بود که به صورت همسرش نگاه نکند اما ارفئوس نتوانست به این شرط پایبند بماند و او را برای همیشه از دست داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.