سیمرغ | ماریا نگرونی

ماریا نگرونی شاعر، مترجم و رمان‌نویس آرژانتینی، در سال ۱۹۵۱ در روساریوی آرژانتین به دنیا آمد. نگرونی در رشتهٔ ادبیات لاتین از دانشگاه کلمبیا فار‌غ‌التحصیل شده‎‌است و در کالج سارا لورانس تدریس می‌کند. او تاکنون شش مجموعه شعر منتشر کرده است که جوایزی همچون جایزهٔ قلم (2002 pen) در ترجمه، جایزهٔ بورسیه بنیاد گوگنهایم در سال ۱۹۹۴، جایزهٔ شعراکتاویو پاز، جایزهٔ کتاب ملی آرژانتین را نصیب خود کرده‌اند. نگرونی را در شاعری، ترکیبی از بورخس و پیزارنیک دانسته‌اند. کشف‌ها و دریافت‌های عارفانهٔ او مدیون آگاهی او از عرفان شرق و بخصوص متون عرفان اسلامی است؛ اما در این حیطه باقی نمی‌ماند و به شگفتی‌آوری‌های تخیل بورخس‌وار نیز نمی‌رسند، بلکه زندگی شاعر را در بر گرفته و به طرز غریبی لحظه‌ها و حوادث زندگی‌اش را پر می‌کنند.

سیمرغ

دوباره به پاریس رسیده‌­ام اما قصد ندارم ببینمت. تصادفاً در هتلی روبروی اتاق تو هستم، در شهر بزرگ، هم‌مرزیم در همان حصار هوای خاکستری، همان حاشیهٔ شهر، همان مترو. ممکن است شناخته شوم، پس ضروری است که پنهان شوم، تا کوچک‌ترین حرکت‌­های تو را و خودم را دقیقا زیر نظر داشته باشم (چطور توضیح بدهم که من اینجایم و تو را خبر نکرده‌­ام؟). مصمم هستم که منتظر باشم تا تو بروی، در سالن می‌­مانم، یک سالن باشکوه، با پارتیشن­‌های آینه­‌دار، جایی که بی‌وقفه شلوغ است. چه دنیای کوچکی است! وقتی دیدم که وارد می‌شوی اصلا باورم نشد! پشت یک ستون عریض نیم‌دایره پنهان می­‌شوم. نمی­‌توانم بفهمم که داری می‌­آیی یا می‌­روی، نزدیک می­‌آیی یا دور می‌­شوی. و همین‌طور، برای همیشه … تا وقتی که به طرف تو می‌­دوم، تن تو آنجا، چشمان بزرگ خاکستری­ات، و آن موها فروریخته در اطراف ژست چهره‌ات، درست در آینه روبروی من، کمتر از یک متر فاصله، تعجب تند و نیشدار تو، شادمانی که دل آدم را می­‌شکند، گویی شب به یکبارگی روز را دیده است، گویی که دست آخر شعری سروده­‌ای، فقط یکی، بی‌آن­که حقیقت را فروبگذاری.

از همین مترجم

از شعرهای دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.