reference: https://www.pinterest.com/pin/1407443623861218/
شعر ترجمه: احساس ــ ترجمهٔ محمدحسن روستائی ــ آرتور رمبو: رو می‌کنم به کوره‌راهی در بیابان / در پسینگاهِ گرگ‌ومیش تابستان؛ / می‌خراشند پاهایم را خوشه‌های گندم، / علف‌های کوتاه را له می‌کنم؛ / در خیال، خنکای آنان زیر پاهایم حس خواهم کرد، / و گیسوانم را به خنکای باد خواهم سپرد. / لب نخواهم گشود و اندیشه را پرواز نخواهم داد، / اما عشق بی‌کران در روحم ریشه خواهد دواند؛ / به دور‌ها خواهم رفت / به دوردست‌ها چون یکی کولی‌وَش، / و در دل طبیعت، چنان شادم / که گویی زنی‌ست در کنارم.

احساس

رو می‌کنم به کوره‌راهی در بیابان
در پسینگاهِ گرگ‌ومیش تابستان؛
می‌خراشند پاهایم را خوشه‌های گندم،
علف‌های کوتاه را له می‌کنم؛
در خیال، خنکای آنان زیر پاهایم حس خواهم کرد،
و گیسوانم را به خنکای باد خواهم سپرد.

لب نخواهم گشود و اندیشه را پرواز نخواهم داد،
اما عشق بی‌کران در روحم ریشه خواهد دواند؛
به دور‌ها خواهم رفت
به دوردست‌ها چون یکی کولی‌وَش،
و در دل طبیعت، چنان شادم
که گویی زنی‌ست در کنارم.

 



  Sensation
On blue summer evenings, I shall go down the paths
Getting pricked by the corn, crushing the short grass:
In a dream, I shall feel its coolness on my feet.
I shall let the wind bathe my bare head.

I shall not speak, I shall think about nothing :
But endless love will mount in my soul ;
And I shall travel far, very far, like a gypsy,
Through the countryside, – happy as if I were with a woman.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *