سکس، تسلای بدبختی
سکس، تسلای بدبختی!
فاحشه ملکه است، تختش خرابهای
دیارش تکه زمینی گهگرفته
عصای سلطنتیاش کیفِ چرمِ قرمزِ گل و گشاد
واق واق میکند شبها
وحشی و کثیف چون مادری پیر
از زندگیاش، داشته و نداشتهاش دفاع میکند
دور و برش جاکشها پرسهزنان
مغرور و وحشی
با سبیلهای قیطانی یا بلند
قانونگذار و رییس ایناناند
در تاریکی صدها لیره معامله میکنند
به چشمک زدنی در تاریکی
به ردوبدل کردن رمز عبور:
جهان مستثنی میشود و خاموش میمانند
خاموش در برابر کسانی که خود را استثنا کردهاند
جسد خاموش یغماگران.
اما از فضولات جهان
جهانی نو زاده میشود
قوانین جدید زاده میشوند
که در آنها شرافت بیشرفی است
نجابتی حیوانی و قدرتی زاییده میشود
در انبوهی کومهها و کپرها
در فضای باز
جایی که آدم خیال میکند شهر به پایان رسیدهاست
در عوض همانجا لجوجانه دوباره شروع میشود
هزار بار دوباره آغاز میشود
با پلها و هزارتوها
پیها و پایهها و حفاریها
آن سوی موجِ آسمانخراشها
که افق را سراسر میپوشانند
در آسانیابی عشق
آن تهیدست خویش را انسان میانگارد
ایمان را در زندگی بنا میکند
و نفرت از هر کسی که زندگی متفاوتی دارد، به پایان میرسد
دل به دریای ماجراجویی میزنند پسران
بیخطر در دنیایی که از آنها و سکسشان میهراسد.
عفافشان در بیعفاف بودن و
قدرتشان در سبکسری و
امیدشان در بیامیدی است.
این شعر در مجموعۀ «مذهب زمانه من» منتشرشده است.
از این قطعه دو ترجمه انگلیسی به دست آمد یکی ترجمۀ لارنس فرلینگتی و فرانچسکا والنته و دیگری ترجمۀ ستفن سارتارللی. مترجم با نگاه به متن ایتالیایی شعر، هر دو ترجمه را نیز پیش رو داشته است.
ترجمه برای جواد قاسمی و کار خوب کتابرانۀ چی چکا.