با چای کهنه‌دم و دستانی پیر منتظر است | روتخر کوپلاند

reference: pinterest.com
شعر جهان ــ با چای کهنه‌دم و دستانی پیر منتظر است / دوستش دارم، اما بدون تشنگی و دلتنگی زیاد / عشق پایان روزی آرام است / تنها نور سرخ باقی می‌ماند / خورشید غروب کرده، زن منتظر است / و گربه در گرگ‌ ومیش می‌آید / گربه پشت سردش را به دست زن می‌کشد / نه برای زن بلکه برای موهای خودش.

با چای کهنه‌دم و دستانی پیر منتظر است

با چای کهنه‌دم و دستانی پیر منتظر است

دوستش دارم، اما بدون تشنگی و دلتنگی زیاد

عشق پایان روزی آرام است
تنها نور سرخ باقی می‌ماند

خورشید غروب کرده، زن منتظر است
و گربه در گرگ‌ومیش می‌آید

گربه پشت سردش را به دست زن می‌کشد
نه برای زن بلکه برای موهای خودش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.