بهار | پل الوار

شعر جهان ــ در کنار دریا چند گودال وجود دارد، / در جنگل، درختانی شیفتهٔ پرنده وجود دارد، / برف در کوهستان آب میشود، / شاخههای درختان سیب با چندان گلهایی میدرخشد / که خورشید رنگ میبازد و پس مینشیند. / شامگاه روزی زمستانی است، به روزگاری سخت دشوار، / من، در کنار تو زیبای معصوم، شاهد این بهارم، / شب برای ما وجود ندارد، / هیچ از آنچه نمیپاید بر من چیره نیست، / و تو نمیخواهی سردت باشد، / حق با بهار ما است.
بهار
در کنار دریا چند گودال وجود دارد،
در جنگل، درختانی شیفتهٔ پرنده وجود دارد،
برف در کوهستان آب میشود،
شاخههای درختان سیب با چندان گلهایی میدرخشد
که خورشید رنگ میبازد و پس مینشیند.
شامگاه روزی زمستانی است، به روزگاری سخت دشوار،
من، در کنار تو زیبای معصوم، شاهد این بهارم،
شب برای ما وجود ندارد،
هیچ از آنچه نمیپاید بر من چیره نیست،
و تو نمیخواهی سردت باشد،
حق با بهار ما است.
از دفتر «ققنس»
