بهار در خیابان نقاش‌ها | میریام فان هی

reference: pinterest.com
شعر جهان ــ تو را آن روبه‌رو دیدم / انگار که از پناهگاه زیرزمینی بیرون آمده بودی: / با احتیاط و حیرتزده‌ی / نوری که بر خانه‌ها می‌تابید / پالتوی بلندت هنوز بر تنت بود / می‌توانستم خودی نشان بدهم / می‌توانستم سوالی از تو بپرسم / خیابان میان ما بود مثل آب...

بهار در خیابان نقاش‌ها

تو را آن روبه‌رو دیدم
انگار که از پناهگاه زیرزمینی بیرون آمده بودی:
با احتیاط و حیرتزده‌ی
نوری که بر خانه‌ها می‌تابید
پالتوی بلندت هنوز بر تنت بود
می‌توانستم خودی نشان بدهم
می‌توانستم سوالی از تو بپرسم
خیابان میان ما بود مثل آب

پشت سرم مادرها در اطراف موزه
در پارک نشسته بودند
کودکانشان سیلی خوردند تا گریستند
مرا زمان، فاصله و این شعر نجات دادند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.