لوح سنگی | پابلو نرودا

شعر ترجمه: یکی روزِ دراز، فروپوشیده شد به آب، / به آتش، به دود، به سکوت، به طلا، / به نقره، به خاکستر، به عبور و / بدان جایْ لَتّه لَتّه رها شد، درازترینْ روز: / درختِ بکر فروغلتید و سنگِ آهک شد، / قرنی و قرن دیگر آن را فرو نهفت، / تا آنکه لوح سنگیْ فراخ / تا ابد جانشین خِشّ و خِشّ برگهایش شد.
لوح سنگی
یکی روزِ دراز، فروپوشیده شد به آب،
به آتش، به دود، به سکوت، به طلا،
به نقره، به خاکستر، به عبور و
بدان جایْ لَتّه لَتّه رها شد، درازترینْ روز:
درختِ بکر فروغلتید و سنگِ آهک شد،
قرنی و قرن دیگر آن را فرو نهفت،
تا آنکه لوح سنگیْ فراخ
تا ابد جانشین خِشّ و خِشّ برگهایش شد.
