آن دیگری
آن دیگری میخندد
غصههایش را دارد
چهرهی مرا با پوست و مویم زیر آسمان نگاه میدارد
کلمات را از دهان من بیرون میریزد
پول دارد و ترس و گذرنامه
میستیزد و دوست میدارد
آشفته میشود
و بیقرار
اما من نه
من آن دیگریام
که نه میخندد
نه چهرهای زیر آسمان دارد
نه کلمهای در دهان
آنکه با من و خویش
بیگانه است
نه! من نه! آن دیگری، همیشه آن دیگری!
آنکه نه غالب میشود نه مغلوب
آنکه غصهای ندارد
و برآشفته نمیشود
آن دیگری!
که وجودش برای خودش بیتفاوت است
آنی که من نمیشناسمش
و هیچکس دیگر هم نمیداند که کیست
آن که مرا بر نمی آشوبد
آن منم!