گوزن‌ها | میریام فان هی

reference: https://www.pinterest.com/
پرسیدم هنوز دوستم داری / و تو پس از سکوتی طولانی / گفتی «نگاه کن» «دور دست» / آنجا در نور، کم‌سو و دور / گوزن‌ها لحظه‌ای بی‌حرکت ایستادند / سپس تند و سبک / به بوته‌زار گریختند / اینجا و آنجا برگ‌ها زرد شدند / و این بود آنچه پس از آن می‌خواستی بگویی / «سپتامبر، پاییز از راه می‌رسد»

گوزن‌ها

پرسیدم هنوز دوستم داری
و تو پس از سکوتی طولانی
گفتی «نگاه کن» «دور دست»

آنجا در نور، کم‌سو و دور
گوزن‌ها لحظه‌ای بی‌حرکت ایستادند
سپس تند و سبک
به بوته‌زار گریختند

اینجا و آنجا برگ‌ها زرد شدند
و این بود آنچه پس از آن می‌خواستی بگویی
«سپتامبر، پاییز از راه می‌رسد»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.