ناپدیدشدگان
برای نلی زاکس
زمین نبود که آنها را بلعید، هوا بود آیا؟
به سان شنهابی شمار بودند اما شن نشدند
بلکه هیچ شدند
و فراموش
دستهدسته و اغلب دست در دست
به سان دقایق، به شماره بیش از ما
اما نه یادمانی، نه ثبتشده در جایی
نه بر خاک نشانشان خواندنی
بلکه ناپدید
با نامها و قاشقها و کف پاهایشان
بر آنان تاسف نمیخوریم
چرا که به خاطر نمیآریمشان
آیا زاده شدند، گریختند، جان سپردند؟
کسی بر غیابشان آگاه نشد
جهان بیخلل است
به هم پیوسته از آنچه در آن نیست
از ناپدیدشدگان.
آنان همهجا هستند
بدون غایبها، هیچچیز وجود نمیداشت
بدون فراریان، هیچچیز ثابت نمیبود
و بدون فراموششدگان، هیچچیز قطعی.
ناپدیدشدگان عادلند
ما نیز اینگونه از جهان محو میشویم