فریاد کلاغ‌ها | فردریش نیچه

reference: https://www.thielskagalleriet.se/en/utstallning/munch/
شعر ترجمه: شعر «فریاد کلاغ‌ها» سروده‌ی فردریش نیچه (۱۹۰۰-۱۸۴۴) جز این، چند عنوان دیگر نیز دارد. گویی شاعر با تغییر هر باره‌ی عنوان در هر چاپ، خواسته است بر اساسِ لحظه، بر جنبه‌ی دیگری از شعر خود تأکید کرده باشد، و به‌راستی نیز عناوینی چون «آزاداندیش» یا «تنها» هر کدام کلیدی برای ورود به دنیای این شعر از زاویه‌ای تازه به دست می‌دهند.

فریاد کلاغ‌ها

کلاغ‌ها با فریادی خشک
روبه‌سوی شهر بال می‌کوبند.
برف در راه است،
خوشا اویی را که هنوز وطنی دارد.

اما تو، خیره و خاموش ایستاده‌ای،
و با نگاهی، چه دیریاز، چه دیریاز!
به پسا پشت خود می‌نگری.
آخر ازچه‌رو در پیشگاه زمستان به فراخنای جهان گریختی؟
جهان دروازه‌ایست رو به برهوت هزاران بیابانِ خاموش و سرد.
و تو، هم‌چون دودی که پیوسته
به‌سوی آسمان‌هایی سردتر می‌پوید،
رنگ‌باخته،
در زیرِ بارِ نفرینِ آوارگیِ زمستانی فروایستاده‌ای.
هر آن‌که از دست، آن چیزی را داد که تو دادی،
هیچ‌کجا به هیچ درنگ رضا نمی‌دهد.

پس بال بگشا و برو، ای پرنده!
برو، و ترانه‌ات را به فریاد پرندگانِ بیابان آواز ده!
هان ای دیوانه، برو و قلب خونین‌ات را،
در یخ و استهزاء پنهان کن!

کلاغ‌ها با فریادی خشک روبه‌سوی شهر بال می‌کوبند.
برف در راه است.
بدا به اویی که وطنی ندارد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *