راهِ برفگرفتهی زمستانی | شاعری گمنام

شعر ترجمه ــ نیمهی دوم قرن پانزدهم میلادی است، سرآغاز جنبش رنسانس، گسترش خط، طلوع اومانیسم و کشف قارّهی امریکا. اینهمه به چه کار شاعر گمنام ما میآید. شعر او گلایهای است در بینوایی و درماندگی، و یا عاشقانهای در یخبندان. چه کسی دستنوشتهی این شاعر گمنام را حفظ کرده است؟ آیا خداوند خواسته است به این وسیله به ما چیزی بگوید؟
راهِ برفگرفتهی زمستانی
شاعری گمنام، بر اساس دستنوشتهای به تاریخ ۱۴۶۷ میلادی
بر همهی دشت و بیابان برف میبارد،
بارشی سنگین و بس بیگاه.
کردهاندم از همهسویی نشانه با گلولهی برف،
راه من دراینمیان گم مانده از بیراه.
کومهای فرسوده دارم من،
از شکاف و درز سقفاش آسمان پیدا،
چفتوبست پنجرههایش شکسته،
و در آن، جاکرده خوش، سرما.
آه، ای محبوب دل، رحمی به حال من!
که بریده طاقتم از این همه حرمان.
از وفا در بازوان خود پناهم ده،
تا ز پیشام رخت بربندد زمستان.
