درخت، چراغ
درخت دیرینهسال میشود در درخت، تابستان است.
پرنده از آوازِِ پرنده، در گذر است و گریز
سرخی پیراهن میدرخشد و پخش میشود همهجا
دوردستها در آسمان، ارابهی عتیقِ درد…
آه ای سرزمین آسیبپذیر!
همچون شعلهی چراغی در دست
نزدیک به خوابی که در سبزینهی جهان است
ساده همچون ضربانِ روح مشترک
تو نیز دل باختهای به آن لحظه
که رنگ میبازد نور چراغ، در رؤیای روز
و میدانی که تاریکی قلب تو درمان خواهد کرد
زورقی را که به ساحل میرسد و سقوط میکند