دریای جوان
دریا هیچوقت قرار ندارد
بیقرار به ساحل میکوبد
چون قلبی جوان،
شکارچی.
دریا حرف میزند
و فقط قلبهای توفانی
زبانش را میفهمند
چهرهٔ مادری تندخوست
به هنگام حرف زدن.
دریا جوان است
توفان پیریاش را پاک میکند
و سنش را کم
صدایش را میشنوم
که بیپروا میخندد.
کسانی که بر دریا میرانند
عاشق آنند
و میدانند که
که زیر نمکهای آن میمیرند.
دریا میگوید:
بگذار فقط جوانها بیایند
صورت مرا ببوسند
و به صدای من گوش کنند
من آخرین کلمهام
و به آنها خواهم گفت
که ستارهها و توفانها از کجا میآیند.