درخت | نزار قبانی

درخت
زنی خطرناک باش
تا تو را ــ که در آغوش میگیرم ــ
مطمئن باشم بقایای درختی نیستی
چیزی به من بگو
به من چیزی بگو
بخوان. گریه کن. زندگی کن. بمیر.
تا روزی به من نگویند
که پارهی قلبم .. درخت است
سَم باش … افعی باش
جادو باش … جادوگر باش
خودت را در اطراف من بپیچ
مرا در خود بپیچ
تا حس کنم گرمای پوست و عطر پوستت را
تا مطمئن باشم ــ بانوی من ــ
که شاخههایت از چوب نیست …
که ریشههایت از چوب نیست …
عرق بریز
غرق شو، بمیر
تا روزی به من نگویند
که با درختی عشقبازی میکردهام
بانوی من … اسب باش …
شمشیری برنده باش …
قبر باش …
مرگ باش …
لبهایی سیرناشدنی باش …
تابستانی افریقایی باش …
دشت گیاهان آتشین باش …
درد بینظیری باش …
تا خدا بشوم … درد که میکشم
بخوان. گریه کن. زندگی کن. بمیر.
تا روزی به من نگویند
که درختی را در آغوش میگرفتهام
زن باش … بانوی من …
زنی که شهابها را میان سینههایش آسیاب میکند
برق باش
رعد باش
طرد باش
خشم باش
آبشار موهایت را روی من بریز
چون طلا … چون طلا
تنت را روی بستر من بگذار
شعری بنویس
متنی بنویس
سینهات را روی بسترم بگذار
قبری بکَن
انسان باش … بانوی من
زمین باش و میوه باش
تا روزی به من نگویند
که من با درختی … میخوابیدهام
