زیر تیغ برهنهی ماه | پتر هوخل

شعر ترجمه: زیر تیغ برهنهی ماه ــ ترجمهٔ محمود حدادی ــ پتر هوخل: مرگ، در هر زندگی آن اندازه مهم است که سخنی، ولو کوتاه را، وقف آن کنیم، بااینهمه، در قطعهی «زیر تیغ برهنهی ماه» چنان است که انگاری سوگ بر نادانی، سنگینتر از اندوه بر نیستی است، نیستییی که آشکارا پیداست دیگر چندان هم این شاعر پیر را به انتظار نخواهد گذاشت. چه، شاعر در اینجا با چنان قطعیّتی به داوری نهایی دربارهی خود میپردازد، که گویی هماینک از آستانهی مرگ درگذشته است و از فاصلهای دور به زندگی سپریشدهی خود مینگرد.
زیر تیغ برهنهی ماه
من،
در زیر تیغ برهنهی ماه خواهم مرد،
بیآنکه الفبای آذرخش را
آموخته باشم.
آموخته باشم که در تهِ نقشِ شب،
کودکی اسطورهها را
رمزگشایی کنم.
نادان
فروخواهم غلتید،
و پیش استخوانهای وحوشم خواهند انداخت.
