گردش در شهر | هانس ماگنوس انسِنس برگر

reference: https://www.pinterest.com/pin/6403624456256790/
شعر ترجمه: هانس ماگنوس انسِنس برگر (متولد ۱۹۲۹) از روشن‌فکران برجسته‌ی سیاسی در ادبیات معاصر آلمان است. وی در سال‌های آغاز جنگ سرد، و تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب، نخست با شعرهایی قدم به عرصه‌ی ادب گذاشت که خوش داشت طنر آن‌ها را پرورده‌ی مکتب هاینریش هاینه و برتولد برشت بدانند، و در سطور آن‌ها با تعابیری تند، عوام‌ستیز، و گاه حتی بی‌پروا در رک‌گویی، به استهزاء اجتماع رفاه‌طلب و تنگ‌اندیشِ سال‌های معجزه‌ی اقتصادی آلمان، جنگ ویتنام،‌ و جنبش‌های هیجان‌آلود دانشجویی می‌پرداخت. مجموعه‌ی شعرهای «بدخواهانه‌ی» او در دفتر «دفاع از گرگ‌ها» از این حیث نمونه‌وار است. اما طولی نکشید که گرایشِ قویِ او به روشنگری باعث شد زبانی معتدل پیشه کند، شعرهای خشم‌آگین خود را فروبگذارد، و بیش از هر چیز در مقالاتی جامعه‌شناسانه به آسیب‌شناسی اجتماعی روی بیاورد.

گردش در شهر

آن روبه‌رو، جوانِ واکسی چندک زده‌است،
هم او که دیگر به کفش نیاز ندارد،
چرا که پاهایش خیلی وقت پیش در شرقِ دور گندیده است.

این دود از کارخانه‌ی کشتی‌سازی است که به هوا می‌رود.

در این کافه، در گذشته،
از فرطِ فروشنده‌ی دوره‌گرد و گدا شاعر، جای سوزن‌انداز نبود.
و خبرچین‌ها، به فراوانی پشه، در لابه‌لای آن‌ها،
می‌نشستند و در فنجان‌هایی کوچک خون می‌خوردند.

در این خیابان دخترانی می‌ایستند،
در قبالِ ارز سخت، پایشان سست.
آسفالت این خیابان کنده شده است،
آن روز تانک‌ها در این‌جا مستقر بودند.
قیصر همیشه در همین خیابان به گردش می‌رفت:
در این بلوارِ آن روزها اسمش بیشه‌زار و امروز گورکی فاسور.
ساختمانِ کمیته‌ی مرکزی هم این‌جاست!

این دود از تأسیسات کشتارگاه به هوا می‌رود.

در این‌جا، قبل از جنگ جهانی دوم،
دوست من ساندرو به دنیا آمد،
در طبقه‌ی شب و روزِ تاریک اول.
دود را می‌بینی؟

این پل از پایه ویران شده بود.
در این کافه شاعرانِ خرپول چای می‌خورند،
و زیرجلی دشنام می‌دهند.
در آن روبه‌رو دارند هیلتونِ نو را بنا می‌کنند.
روی این نیم‌کتِ لقِ پارک،
گه‌گاه پیرمردی می‌نشیند،
که گه‌گاه حقیقت را می‌گوید.
البته امروز پیدایش نیست.
ولی دود، این دود را می‌بینی؟
دودِ کهنه‌ی آسمان بوداپست را؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *