با خشم و خروش | سوفیا اندرسن

شعر جهان ــ با خشم و خروش من متهم میکنم / آن عوامفریب را / و کاپیتالیسمِ کلمات شما را / زیرا باید دریابی کلام مقدس است / که از دورهای دور، مردمی او را آوردند / و او روحش را امانت نهاد / دورهای دور از آغاز / انسان از کلام خویش را فهمید / و او سنگ را و گل را و آب را نامید / و همه چیز پدیدار شد زیرا که او گفت / با خشم و خروش عوامفریب را متهم میکنم / که خود را در سایهی کلام تبلیغ میکند / و کلام، قدرت و بازی را میسازد / و کلمات را به پول تبدیل میکند / آنسان که با زمین و گندم چنین کرده شد.
با خشم و خروش
با خشم و خروش من متهم میکنم
آن عوامفریب را
و کاپیتالیسمِ کلمات شما را
زیرا باید دریابی کلام مقدس است
که از دورهای دور، مردمی او را آوردند
و او روحش را امانت نهاد
دورهای دور از آغاز
انسان از کلام خویش را فهمید
و او سنگ را و گل را و آب را نامید
و همه چیز پدیدار شد زیرا که او گفت
با خشم و خروش عوامفریب را متهم میکنم
که خود را در سایهی کلام تبلیغ میکند
و کلام، قدرت و بازی را میسازد
و کلمات را به پول تبدیل میکند
آنسان که با زمین و گندم چنین کرده شد.
