یاقوت زرد | پابلو نرودا

شعر ترجمه ــ یاقوت زرد ــ پابلو نرودا: تو را به یاقوتِ زرد میخوانم / به کندویِ کهرُباییِ سنگ، / به زنبورهاش / به عسلِ ثقیلِ / یاقوتِ زردفام و / به روزِ زریناش، / به ژرفایِ آشنایِ / همهمهی فراغت: / کلیسایِ کمینهیی مینماید / بنا شده بر فرازِ یکی گُل / به سانِ یک زنبور، به سانِ سازهی خورشید، / به سانِ برگ پاییزی، / که از زردترین اعماقِ درختِ مشتعل / شعاع، شعاع و / نیزهی آدرخش و، کاسه گُل / با حشره و عسل و پاییز / به نمک آسمان بدل گردید: / آن عسل، آن جهانِ جنبان و / آن کشتزارِ گندم / به نرمایِ نورِ آفتاب تغییر یافتند، / به یاقوتِ زردِ پریدهرنگ.
یاقوت زرد
تو را به یاقوتِ زرد میخوانم
به کندویِ کهرُباییِ سنگ،
به زنبورهاش
به عسلِ ثقیلِ
یاقوتِ زردفام و
به روزِ زریناش،
به ژرفایِ آشنایِ
همهمهی فراغت:
کلیسایِ کمینهیی مینماید
بنا شده بر فرازِ یکی گُل
به سانِ یک زنبور، به سانِ سازهی خورشید،
به سانِ برگ پاییزی،
که از زردترین اعماقِ درختِ مشتعل
شعاع، شعاع و
نیزهی آدرخش و، کاسه گُل
با حشره و عسل و پاییز
به نمک آسمان بدل گردید:
آن عسل، آن جهانِ جنبان و
آن کشتزارِ گندم
به نرمایِ نورِ آفتاب تغییر یافتند،
به یاقوتِ زردِ پریدهرنگ.
