وحدت حیات دوپاره

 

اشارات بهنگام در اهمیت فضای عمومی و وحدت حیات دوپاره[i]

زمانی که مارکس در نیمه‌‌ی سده‌ی نوزدهم و در رساله‌ی «درباره‌‌ی مساله‌ی یهود»[ii]، زندگی انسان را «دوپاره»[iii] خواند و آن‌را از ویژگی‌های جوامعی دانست که انقلاب بورژوایی دموکراتیک موفقی داشتند، به نیروهایی نظر داشت که نیاز به فضای عمومی را در مردان و زنان ایجاد می‌کند. در زندگی مدرن، هر فردی به دو سویه‌ی عمومی و خصوصی تقسیم می‌شود که اولی بازتولیدکننده‌ی «هستی جمعی و همگانی» است و دومی «فردیّتِ خودگرایانه[iv]». گذار از این دوپاره‌گی و شکاف، شرط دست‌یابی به «رهایی کامل»[v] است که در آن انسان منفرد و جدا از اجتماعِ سیاسی، مفهوم شهروندِ سیاسی را از نو به درون خود بازمی‌گرداند و آن‌را  به میانجیِ فضای عمومی احیا می‌کند. در واقع انسان جداافتاده از اجتماع سیاسی، قدرت فردی‌اش را در قالب زندگی روزمره و روابط‌اش با افراد دیگر به قدرت‌ اجتماعی سازمان‌دهی شده پیوند می‌زند و بر دوپار‌ه‌گی یاد شده چیره می‌شود. در بحث مساله‌ی یهود هم مارکس بر این باور بود مادامی که یهودیان نتوانند هویّتِ دینی خود را کنار بگذارند و در اجتماع سیاسی ادغام و در قالب شهروند سیاسی ظاهر نشوند هم‌چنان زیر سلطه‌ی دولت‌ها باقی خواهند ماند. البته لازم به ذکر است که بحث مارکس در رساله‌ی «درباره‌ی مساله‌ی یهود» و دوپاره‌گی ساحتِ انسانی درای ظرافت‌ها و دقت‌های مفهومی است که در این‌جا نمی‌توان بدان ورود کرد اما دست‌کم می‌توان به فرآیندی اشاره کرد که مارکس برای ایجاد هم‌بستگی و شکل‌گیری اجتماع سیاسی ترسیم می‌کند؛ فرآیندی که با تجربه‌ی جدایی رادیکال آغاز و به ادغام و انسجام در قالب شهروند سیاسی منتهی می‌شود. تجربه جداییِ رادیکال یهودیان از سایر جامعه، همان حقوق مدنی است که مارکس برای یک فرد یهودی در قالب انسان منفرد و یکّه به رسمیت می‌شناسد،  اما تنها با گذار از این جدایی و فردیّتِ رادیکال است که مردان و زنان مدرن می‌توانند به منبع و خاست‌گاهی برای اشکال نوینی از هم‌بستگی اجتماعی و تبدیل شدن به شهروند سیاسیِ واجد حقوقِ متعین در اجتماعی سیاسی دست یابند. شاید در بحث فضای عمومی بهتر آن باشد که به جای حقوق مدنیِ مرتبط با انسان منفرد  از امکان طرح پرسش‌های نوآیین درباره‌‌‌ی چگونگی سازماندهی شهروندان سیاسی در قالب اجتماعی سیاسی سخن بگوییم، زیرا فضای عمومی بستر ادغام فردیّت‌ها در قالبی جمعی است.

آگاهی از پارادایم انسانِ دوپاره که مارکس در دهه‌ی ۱۸۴۰ مطرح کرد هنوز هم برای درک زندگی روزمره در دموکراسی‌های امروزی راه‌گُشاست. ما هم‌چنان در درون شکاف انسان ـ شهروند[vi] یا ساحت خصوصی ـ عمومی[vii] زندگی می‌کنیم و رویای حل تناقض‌های درونی[viii] و فرافکنیِ آن‌ها به عرصه‌ی عمومی را در سر داریم. چیره شدن بر این شکاف و رسیدن به حیاتی یکپارچه، همانطور که مارکس باور داشت، بدون دگرگونی ریشه‌ای اقتصاد، دولت و جامعه رخ نمی‌دهد و اگر از بالا تحمیل شود کارساز نخواهد شد. تنها اگر مردم در عرصه‌ای عمومی و در قالب اجتماعی سیاسی، آزادانه گرد هم آیند می‌توان به ادغام دو ساحت امید بست. این تاکید بر عرصه‌ی عمومی و توضیح نسبت آن با حیات یکپارچه به معنای فوریّت و الزامی است که زنان و مردان دورانِ مدرن برای التیام زخم‌های درونی بدان نیاز دارند تا از رهایی سیاسیِ صرف به رهایی انسانیِ کامل ارتقا یابند. البته در پاسخ به فوریّتِ یاد شده تصور عرصه‌ی عمومی که بتوان همه‌ی مختصات آن‌را ترسیم و تبیین کرد امری است محال. «اما می‌توانیم محیط‌هایی را تصور کنیم که می‌توانند به شکل‌گیری آن کمک کنند: محیط‌هایی که به روی همه افراد گشوده است که در آن پیش از همه تضادهای درونی جامعه می‌توانند آزادانه و آشکار ظاهر شوند، و دوم، جایی که مردم در آن می‌توانند با این تضادها مواجه شوند و در گشودن‌ یا کاستن از آن‌ها گام‌هایی بردارند. هر جامعه‌ای که حقوق انسان و شهروند را جدی بگیرد، به نوعی موظف است فضاهایی را فراهم کند که حقوق یاد شده در آن تجلی یابد، آزمون و در نهایت دراماتیزه شود و حتی به جنگ یکدیگر بروند و  هم‌دیگر را حذف کنند. پس آن‌چه در حقوق اساسی دموکراتیک مستتر است، حق به فضای عمومی است[ix]». به سخن دیگر، مرکز ثقل فضای عمومی، بحران‌ها و تضادهای درونی افراد است و همین تضادها(و نه شباهت‌ها) سرشت و معنای اجتماع سیاسی و انسجام اجتماعی را متعین می‌کند. هیچ شهروند سیاسی نمی‌تواند با اِعراض از شکاف و دوپاره‌گی ساحت انسانی، اشکال جدید هم‌بستگی را سازمان‌دهی کند. فضای عمومی همان میانجی است که شهروندِ اجتماعِ سیاسی با توسل به آن به ساحت انسان منفرد عقب‌نشینی نمی‌کند و به انقیاد دولت و یا ایده‌ئولوژیِ خاصی در نمی‌آید؛ چون عرصه‌ی عمومی عرصه‌‌ی بروز و ظهور ستیزها و تضادها و به رسمیّت شناختن تفاوت‌هایی است که بنیاد انسجام اجتماعی است و در برابر تعریف شدن در قالبی خاص و از پیش تعریف شده مقاومت می‌کند.

تا این‌جا به رگه‌هایی از عرصه‌ی عمومی اشاره کرده‌ایم که با ضرورت آن سروکار داشت. اما می‌توان بحث‌هایی هم‌چون نقش سرمایه در شکل‌گیری این فضاها را هم پیش کشید: «محیط های ساخته شده در آمریکا تقریباً به طور کامل توسط سرمایه‌يِ خصوصی برای اهداف و سود خصوصی ایجاد شده است. با این وجود، آمریکایی‌ها نسبت به آن‌چه از دست داده‌اند آگاه هستند. بارها و بارها، از همان روزهای اول جمهوری، مطالبات و بسیج مردمی برای فضای عمومی وجود داشته است.گاهی اوقات مردم به اندازه کافی خوش‌شانس هستند که سنترال پارک‌ها و میدان‌ها را به دست آورند. اما آمریکایی‌ها دیگر مدت‌هاست که خوش‌شانس نیستند.» گویی هر چه وزن سرمایه‌ی بخش خصوصی در شکل‌گیری فضاهای عمومی بیشتر باشد،‌ بحث ضرورت شکل‌گیری این فضاها که در بالا بحث شد جهت‌گیری متفاوتی می‌یابد و شکاف عرصه‌ی عمومی ـ‌ خصوصی نیز عمیق‌تر می‌شود.

در نهایت باید گفت که فضای عمومی فضایی است گشوده به همه و نباید حس شود چیزی از آن کسر شده است. فقدان یا کسر شدن تنها محدود به جنبه‌‌های اقتصادی و گروه‌های درآمدی پایین نیست و کسانی هم که با معیارهای قانونی و اجتماعی و سیاسیِ تصریح شده و جاافتاده‌ی یک جامعه موافق نباشند و به لحاظ اجتماعی کژرو محسوب ‌شوند حق حضور در این فضاها را دارند. عرصه‌ی عمومی که واجد چنین گشودگی باشد می‌تواند زمینه‌ را برای فایق آمدن بردوپاره‌گی ساحت انسانی و دست‌یابی به به وحدت و انسجام اجتماعی فراهم کند. در دروانی که هر روز عرصه‌ی عمومی به نفع عرصه‌ی خصوصی عقب‌نشینی می‌کند و انسان منفرد در کانون توجه است و آگاهی جمعی را با آگاهی کاذب ایده‌ئولوژی‌های سیاسی سودا می‌کنند، ملاحظات موقتی و کوتاه که درباره‌ی فضای عمومی گفته شد از باب تاکید بر بازسازی نوعی حیات جمعی در قالب اجتماعی سیاسی است که در آن شهروند سیاسی در عرصه‌ای عمومی به معنای واقعی کلمه از نو سازماندهی می‌شود.

 

 

[i]. این متن بر پایه‌ی فصل ششم کتاب مارشال برمن با عنوان «مدرنیسم در خیابان‌ها» نوشته شده است. تمام عبارت‌ها و پاراگراف‌هایی که در قلاب آمده،‌ نقل‌قول مستقیم از فصل یاد شده است. مشخصات کامل کتاب‌شناختی به قرار زیر است:

Berman, Marshall (2017), Modernism in the Streets: A Life and Times in Essays. Verso.

[ii].essay “On the Jewish Question”

[iii].double life

[iv].egoistic individual

[v].full “human emancipation

[vi] .man – citizenship

[vii].public – private

[viii]. inner contradictions

[ix].Implicit in our basic democratic rights, then, is the right to public space

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.