حکمت مستی و اندوه هستی
۱
در خودروی دوستی موسیقیشناس نشسته بودم که تصنیف شیدایی از آلبوم آستان جانان را گذاشت و نظرم را پرسید. آهنگ این اثر را پرویز مشکاتیان ساخته است و آوازخوان محمدرضا شجریان است که غزلی از حافظ را میخواند. آنچه مرا به نوشتن این یادداشت واداشت جملهای است که دوست نوازندهمان از زبان آقای مشکاتیان بدین مضمون نقل کرد: «این آهنگ از خود شعر میآید.» یعنی اینطور نبوده که ابتدا آهنگ را خلق کرده باشد و سپس آن را بر غزلی از حافظ گذاشته باشد، بلکه با خواندن غزل «در همه دیر مغان نیست چون من شیدایی/…» این اثر در ذهنشان شکل گرفته است و… .
من سررشتهای در موسیقی ندارم. سر آن هم ندارم که برداشت آقای مشکاتیان از این غزل را نادرست بدانم، چون همداستانی با این برداشت یا ناهمداستانی با آن بر بنیادی سفتوسخت و سنجیداری استوار نیست، بلکه ذوقی است و ذوق هم، تا اندازهای بسیار، برایند سطح دانش و سبک و شیوهٔ زندگی افراد است. اکنون میتوان پرسید که آیا هر برداشتی و هر خوانشی از هر اثری درست است؟ بنده پاسخی ندارد. همین را عرض کنم که برداشت من از آن غزل حافظ همانندیای با آهنگ آقای مشکاتیان نداشت. این آهنگ بیشتر درخور غزلی از مولانا و دیگر شاعران صوفیای است که به چرخ و سماع سرگرم بودهاند؛ برای شعر حافظ زیادی خیزابی و موجگون است. حافظ بیشتر شبیه اقیانوسی آرام است تا دریایی مواج.
من با خواندن واژههای می و میخانه و دیر مغان و مستی و واژههایی از این دست در شعر حافظ، هیچگاه یاد سماع و پایکوبی صوفیانه نمیافتم. در شعر حافط می با حکمت گره خورده است:
جز فلاطون خمنشین شراب/ سرّ حکمت به ما که گوید باز
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی/ نفی حکمت مکن از بهتر دل عامی چند
شراب به افلاطونی تشبیه شده که سرّ حکمت میگوید. حافظ جای دیگری شراب را پیر گلرنگ میداند:
پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان/ رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
پیر (مرشد) حکیم است. از این دست نمونهها بسیار میتوان آورد. خلاصه که به نظر من برداشت آقای مشکاتیان از این غزل بیشتر صوفیانه و سرخوشانه است و با شعر رندانهٔ حافظ همخوانی چندانی ندارد.
اگر دیوان حافظ را از آغاز تا پایان در ذهنمان مرور کنیم، کمتر به رقصی چنین یا چنان در میانهٔ میدان میرسیم. اندوهی هستیشناختی و طنزآلود بر شعر حافظ سایه افکنده است که بیشباهت به اندوه انسان معاصر نیست.
۲
آیا در گذشته، یعنی تا پیش از دوران مدرن، بین نوشتن اثری هنری (تألیف) و غم تنهایی پیوندی بوده است؟ شاید درست این باشد که خاستگاه دینی آثار هنری عصر سنت را بیشتر فراچشم بداریم. به نظر میرسد بیشتر شاهکارهای هنری عصر سنت در گفتمانهای دینی شکل گرفتهاند، گیریم برداشتشان از دین هنری بوده باشد و با خوانش رسمی در تضاد. با این حال، عطار نیشابوری، که از سرآمدان شعر صوفیانه است و مولانا از پی سنایی و او آمده است، مایههایی از فردیت و غم تنهایی را در هنر خود نشان میدهد. جایی در مقدمهٔ تذکره دربارهٔ انگیزههای نوشتن اثر میگوید: «و دیگر باعث آن بود که دلی داشتم حزین…»* چیزی که من از این «دل حزین» میفهمم این است که انگیزهٔ نوشتن این اثر تنها ارج نهادن به دین یا حکمت و فضیلت نیست؛ پای مسئلهای فردی هم در میان است. این فردیت در شعر حافظ هم هست، اما در آهنگ آقای مشکاتیان نیست.
* اکنون به این اثر دسترس ندارم. از حافظه نقل میکنم و همهٔ عبارت در خاطرم نیست. بنگرید به: مقدمهٔ تصحیح شفیعی کدکنی، ص ۷.