اندر باب نااميد شدن با ترجمۀ تاريخ اميدبخش بشر
تاريخ اميدبخش بشر، نوشتۀ روتخر برخمان، ترجمۀ ميرجواد سيدحسينى و سكينه تقىزاده، كتاب پارسه، چاپ اول، ۱۳۹۹، ۴۵۳ ص، ۹۵۰۰۰ تومان.
۱. درامد
تعريف روتخر برخمان، تاريخنگار نوانديش هلندى، و كتابهايش را شنيده بودم و مشتاق بودم با آثارش آشنا شوم. در يك كتابفروشى چشمم به جمال تاريخ اميدبخش بشر او به ترجمۀ ميرجواد سيدحسينى و سكينه تقىزاده افتاد كه كتاب پارسه به زيور طبع آراسته بود. خوشحال و خندان عازم خانه شدم و بىدرنگ آستينها را بالا زدم تا كتاب را با ولع بخوانم. اما. اما چشم شما كه هيچ، چشم دشمن شما هم اين بد را نبيند كه من با خواندن اين ترجمه ديدم. برخى از کلمات ساده و ابتدايى هم غلط ترجمه شدهاند و كتاب موج مىزند از تحريف متن. هرچهقدر از ميزان حذف مطالب بگويم كم گفتهام. اين ترجمۀ تاريخ اميدبخش بشر اميدم را نااميد كرد.
۲. وفور اشتباهات در نمونههاى نيمصفحهاى
خطا و تحريف و حذف مطالب در اين ترجمه كم نيستند. در اين بخش فقط اشكالات صفحۀ اول مقدمه و فصل چهاردهم را مىآورم تا شاهدى باشد بر ميزان صحت و دقت ترجمه.
۲-۱ صفحۀ ۱۳، آغاز
جملۀ اول كتاب سه غلط معنايى و يك غلط رسم خطى دارد.
در آستانۀ جنگ جهانى دوم، فرماندۀ ارتش انگليس خود را با تهديدى جدى روبرو ديد.
On the eve of the Second World War, the British Army Command found itself facing an existential threat.
از فحواى كلام و اطلاعاتى كه نويسنده داده است چنين برمىآيد كه بمباران لندن صورت گرفته و تهديد عملى شده است و بنابراين نمىتوان در آستانه را به جاى on the eve of به كار برد. در آستانه نشان مىدهد كه كارى هنوز صورت نگرفته است. «در اوايلِ» درست است.
command يعنى فرماندهى، نه فرمانده. عبارت مترجمان (فرماندۀ ارتش انگليس) منطقاً هم غلط است. «يك نفر فرمانده» كه با تهديد مواجه نشده، بلكه كلّ فرماندهان نگراناند.
existential threat يك اصطلاح فلسفى و روانشناختى است، كه به صورت existential dread/crisis هم به كار مىرود، و معادلش «تهديد وجودى» است كه مترجمان آن را به تهديد جدى برگرداندهاند. گذشته از اين existential به معناى جدى نيست.
صداى آخر فرمانده صامتِ h است و هنگام اضافه كردن كسرۀ اضافه به آن نيازى به همزۀ کوچک نيست.
بگذريم از اين كه نويسنده يا مترجمان انگليسى از British (بريتانيا) استفاده كردهاند نه از England يا English. در جاى ديگرى دربارۀ اين موضوع سخن خواهيم گفت.
لندن در معرض خطر نابودى قرار داشت.
London was in grave danger.
معانى مرتبط grave در فرهنگ هزاره و پويا:
– [موقعيت] حساس، وخيم، [خبر] نگرانكننده
– ۱. بد، وخيم، ناگوار […] ۳. جدى
نويسندگان اين فرهنگها بايد بيايند معانى درست كلمات را از مترجمان ما تلمذ كنند.
a certain Winston Churchill
گذشته از اينكه مترجمان علاقۀ ويژهاى به حذف كلمات و عباراتى دارند كه از آنها خوششان نمىآيد يا ترجمهاش را نمىدانند يا جستجو براى يافتن معانى آنها وقت و حوصله مىخواهد، نويسنده از وينستون چرچيل به عنوان آدم ناشناسى ياد كرده و لابد دليلى داشته كه از certain (در معناى نكره و نامشخص آن) استفاده كرده است. ترجمۀ درست عبارت بالا چنين است: وينستون چرچيلْ نامى.
پايان كار اين ملت فرارسيده بود
… it will spell the end of the nation.
spell يعنى حاكى بودن از، برابر بودن با، و به معناى چيزى بودن، نه فرارسیدن. زمان جملۀ انگليسى آينده است و زمان جملۀ فارسى حال.
شهر جهنم مىشود.
the city will be in pandemonium.
اگر جايى قطعاً در چنگال جهنم بود، همينجا بود.
If there was one place sure to be in the grip of pandemonium…
درست است كه pandemonium در بهشت گمشدۀ ميلتون مركز و پايتخت دوزخ است، اين كلمه در اينجا معناى استعارى دارد و «محشر كبرى» نزديكترين و طبيعىترين معادل آن است. علاوه بر اين در چنگال جهنم بودن معنايى در فارسى ندارد.
ارتش حتى نمىتوانست بجنگد زيرا تودههاى ترسيده، دستانش را بسته بودند.
… the army wouldn’t even get around to fighting because it would have its hands full with the hysterical masses.
فعل مركب get around to حذف شده است، چون لابد يافتن معناى آن وقتگير بوده و مترجمان بايد با سرعت نور كارشان را به اتمام مىرساندند.
معنى hysterical بسيار قوىتر از ترسيده است و ترسيده تنها سايهاى از اين كلمه را به فارسىزبان منتقل مىكند.
لابد متوجه شدهايد كه منظور مترجم از دستانش را بسته بودند همان اصطلاح رايج در فارسى است كه همه آن را به صورت «دست و بالش بسته بودن» به كار مىبرند.
ميليونها غيرنظامى در برابر فشار از پاى درمىآمدند.
در برابر چه فشارى از پاى درمىآمدند؟ strain يعنى فشار روحى و عصبى و نيز فرسودگى ناشى از اين فشار عصبى و روحى. مترجمان سايهاى از معانى كلمات را منتقل مىكنند و با صراحت و دقت ميانهاى ندارند.
هر كس مايل است دربارۀ تمام شرارتهاى انجام شده مطالعه كند، فقط به يك كتاب نياز دارد.
Anyone wanting to read up on all the evils to be unleashed needed only one book.
موضوع صحبت در اين صفحه «گذشته» است و زمان فعل هم طبق آنچه نويسنده اراده كرده (needed) بايد گذشته باشد نه زمان حال.
رسم و رسوم و آداب ترجمه را بايد رعايت كرد. يكى از آداب ترجمۀ اين مترجمان حذف است و در نتيجه از اين جمله to be را دور ريختهاند. اصلاً نويسندگان و مترجمان هلندى و انگليسى رودهدراز هستند و بايد نوشتههاى آنها را تعديل كرد.
فعل مركب read up on يعنى بارها و بارها خواندنِ نوشتهاى به منظور يادگيرى كامل موضوع. مترجمان فقط به مطالعه كردن اكتفا كردهاند. همانگونه كه از اين نمونه و نمونههای بعدی برمىآيد به نظر مىرسد مترجمان از تشخيص فعل مركب در بسيارى از موارد عاجزند.
to unleash يعنى عنان/ مهار گسستن كه لابد سايۀ اين فعلِ پرمعنا در فارسى مىشود انجام شده.
يكى از برجستهترين دانشمندان آن روزگار
influential يعنى تأثيرگذار. چرا بىدليل از واژۀ به اين راحتى و معناى صريح آن بگذريم و به برجسته برسيم؟ نگارنده فقط يك دليل مىتواند اقامه كند: مترجمان كارهاى مهمترى از ترجمۀ دقيق معناى influential دارند. مگر مشكل ما فقط influential است؟!
اولين صفحۀ متن واقعى مترجمان (ص ۱۳) چهارده سطر دارد. اغلاطى كه ذكر آن رفت در همين چهارده سطر روى دادهاند. گذشته از اين، كلمات و عبارات زير ترجمه نشدهاند:
a certain, tied up, get around, to be
بگذريم از نقلقول آغازين از چخوف كه مترجمان دست و سر و پايش را اينچنين شكستهاند:
اگر به انسان نشان دهيد چگونه است، او بهتر خواهد شد.
۲-۲ ص ۲۷۱، آغاز فصل ۱۴
فعل keep به اضافۀ فعل ديگرى همراه با -ing بر تداوم عمل دلالت مىكند و به اين معنى است كه عملى بارها و بارها تكرار مىشود و خود فاعل نمىتواند نقشى در تداوم يا قطع آن داشته باشد. اين مفهوم در ترجمه حذف شده است.
… my mind kept coming back to the same question.
همان پرسش قبلى به ذهنم آمد.
انسان بازيگوش (ص ۲۷۱) به جاى Homo lundens به كار رفته است. نويسنده اين اصطلاح را playing man تعريف كرده است (ص ۱۴۱ متن انگليسى) و نكتهاش در اين فصل اين است كه كودكان بايد بيشتر بازى كنند و امروزه نظام آموزشى بازى و شادى و تفريح كودكان را بسيار محدود كرده است و بايد كودكان را آزاد گذاشت تا به ميل و اختيار خود بازى كنند تا شکوفا شوند. تا آنجا كه سواد انگليسىمان قد مىدهد بازيگوش معادل playful است و بازيگوش بر گرايش افراطى به بازى و شوخى دلالت دارد و منظور نويسنده گرايش افراطى نيست. گذشته از اين، انسان بازيگوش در نمايه هم نيامده است.
اما وقتى نوشتههاى آموزشى را مطالعه كردم چند حقيقت دشوار فكرم را به چالش كشيد.
But when I dived into the educational literature, I soon came up against a few harsh facts.
در بخشهاى قبلى گفته شد كه مترجمان سايه و معنايى كلى از كلمات را منتقل مىكنند، نه معناى درست و دقيق را. dive into خيلى راحت به مطالعه كردن برگردانده شده (مثل read up on در بخش ۲-۱) ، در حالى كه تعريف اين فعل مركب (در فرهنگ كالينز) چنين است:
to start doing something suddenly and energetically, often without stopping to think
حقيقت دشوار تركيب رايجى در فارسى نيست و در اصطلاح زبانشناسى دشوار با حقيقت همراه و همنشين (collocate) نمىشود. harsh در اين تركيب به «تلخ» ترجمه مىشود.
to come up against معناى سرراستى دارد: روبهرو/ مواجه شدن. در متن اصلى خبرى از به چالش كشيدن نيست. بالاخره پیاز داغ متن را زیاد کردن هم از اصول مبانی ترجمه نزد این بزرگان است.
انگيزۀ درونى كودكان به شكل نظاممندى خاموش شده است.
هم stifle به معنى سركوب كردن و فرونشاندن است و هم اطلاعاتى كه در اين فصل آمده است نشان مىدهد كه نظام آموزشى چه بلاهايى سر كودكان و انگيزهها و خلاقيت آنها آورده است.
بزرگسالان وقت ارزشمند و برگشتناپذير كودكان را با تكاليف، ورزش، موسيقى، تئاتر، كلاسهاى خصوصى، آزمون و فعاليتهاى بىشمار ديگر پر مىكنند.
ارزشمند و برگشتناپذير را خود مترجمان از خودشان اضافه كردهاند.
Adults have been filling children’s time with homework, […], exam practice _ the list of activities seems endless.
متن اصلى از دو جمله تشكيل شده است. مترجمان بخشى از جمله دوم را در شكم جمله اول گنجاندهاند و بخشى از آن را به امان خدا رها كردهاند.
exam practice در اينجا يعنى حل سؤالات/ تمرينات امتحانى.
يعنى جستجو و كشف كردن، تجربه كردن و خلق كردن. نه در خطوط تعيين شده توسط والدين يا معلمان، بلكه آزادانه و فقط به خاطر سرگرمى آن.
مترجمان خود را آزاد ديدهاند كه But just because را بلكه آزادانه ترجمه كنند. عبارت اصطلاحى just because به اين معناست كه كارى دليل خاصى ندارد و محض خاطر چيزى يا كسى انجام نمىشود.
هر جا را نگاه كنيد آزادى كودكان محدود شده است.
… is being limited
مترجمان به being توجه نكرده و آن را نالازم تشخيص دادهاند. جملۀ مترجمان درست مىبود اگر اين being را نويسنده يا مترجمان انگليسىِ بىملاحظه در اينجا كار نمىگذاشتند. در واقع آزادى كودكان «دارد» محدود مىشود.
هشتاد درصد بچههاى هفت-هشت ساله خودشان پياده به مدرسه مىرفتند.
اين آمار دربارۀ كودكان بريتانيايى است كه مترجمان با حذف British آمار را كلى اعلام كردهاند.
فقط از سه پاراگراف اول صفحۀ ۲۷۱ (كه اولى دو سطر است و بقيه هم كوتاهاند) واژهها و عبارات زير حذف شدهاند كه حذف بعضى از آنها باعث شده آمار ناقص باشد يا اطلاعات درست به خواننده انتقال نيابد:
kept, to pull of a U-turn of this magnitude, I thought, soon, the list, seems, one other, being, British, still, mere, most, any, practice
۳. همان سبو و همان پيمانه
حال كه با ميزان دقت و صحت و حذف در دو نيمصفحه (هر كدام چهارده سطر) آشنا شديد، ببينيم كه اين مقدار اشتباه و تحريف و حذف فقط به همين دو صفحه ختم مىشود يا در جاهاى ديگر هم چنين مشكلاتى به چشم مىخورد يا نه؟ اميدوار بوديم كه در صفحات بعد اشتباه و ايراد كمترى ببينيم كه اميدمان نااميد شد.
عنوان كتاب دانيل اچ. پينك رانش ترجمه شده است (ص ۱۰) كه بايد سائق يا انگيزه باشد و motivate هم بر این برداشت صحه میگذارد، چون عنوان كامل كتاب چنين است:
Drive: The Surprising Truth about What Motivates Us
عبارات و واژهای پس و پیش کلمه نقش تعیینکنندهای در هویت پیدا کردن معنی آن کلمه دارند. در «بیستسؤالی ویرایش و نقد و ارزیابی ترجمه» که در کتاب آموزش ترجمه (مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۶، ص ۱۱-۱۰ ) تدوین کرده ام، در سؤال ۱۷ چنین آمده: « آیا مترجم واژهها و عبارتها و جملهها را در پیوند با کلیت متن و بافت و موقعیت آن ترجمه کرده؟ آیا خود شما ویراستار و منتقد و ارزیاب واژهها و عبارتها و جملهها را در پیوند با کلیت متن و بافت و موقعیت آن بررسی میکنید؟» مترجمان تاریخ نویدبخش بشر از این اصل حیاتی بکلی بیخبرند.
عنوان كتاب جيسون هيكل تقسيم ترجمه شده است (ص ۱۱). از آنجا كه موضوع كتاب نابرابرى جهانى است The Divide را بايد به «شكاف» برگرداند.
آخرين نقشه انگليسىها… بود
A last-ditch plan […] was considered.
considered يا ترجمه نشده يا در ترجمه آن صرفاً به بود اكتفا شده است.
last-ditch attempt/effort يعنى تلاش مذبوحانه و عبارت متن اصلى براساس اين اصطلاح ساخته شده است.
ايجاد شبكهاى از پناهگاههاى زيرزمينى (ص ۱۴)
نويسنده صراحتاً گفته to dig (حفر كردن). چه لزومى به تغيير پيام نويسنده هست؟
هيتلر براى ژنرالهاى خود برنامۀ حملۀ آلمان را به اختصار توضيح مىدهد (ص۱۴)
Hitler briefed his generals
فعل to brief در اين جمله اصطلاح نظامى است به معناى «توجيه كردن» (و briefing يعنى جلسۀ توجيهى)؛ و به اختصار توضيح دادن به همين دليل غلط است. مترجمان به کاربرد اصطلاحیِ کلمات و عبارات، چه اصطلاح زبانی ( idioms) و چه اصطلاح تخصصی وفنی (terms)، بیتوجهاند و تنها معنای اولیه و صریح کلمات را در نظر دارند که روش کارشان را لفظی و لفظگرا میکند.
اين برنامه [حفر پناهگاههاى زيرزمينى] در نهايت با توجه به نگرانى از اينكه مبادا جمعيت از ترس فلج شوند، هرگز عملى نشد.
… but ultimately scrapped over the concerns that the populance, paralysed by fear, would never re-emerge.
سياستمداران بريتانيايى ترسيدهاند كه مردمى كه به پناهگاههاى زيرزمينى رفتهاند مبادا از ترس حملات آلمانىها ديگر از آنجا خارج نشوند (re-emerge). هرگز قيد است براى re-emerge، نه برای فعل اصلى جمله (scrapped). فعل اصلى جمله scrapped است به معنى كنار گذاشتن.
چند بيمارستان صحرايى روانپزشكى براى پرستارى از اولين موج قربانيان به خارج از شهر منتقل شدند. (ص ۱۴)
A few pychiatric field hospitals were thrown up outside the city…
فعل مركب throw up يعنى به سرعت/ با شتاب ساختن، سردستى ساختن. «به خارج از شهر منتقل شدن» سناريوى مترجمان است و بديهى است كه سناريوى مترجمان بر سناريوى نويسنده و حقايق تاريخى ارجحيت دارد.
بىخود عرض نمىكنيم كه سناريوى مترجمان اولويت دارد. نويسنده نوشته And it began اما مترجمان نوشتهاند و بعد بازى شروع شد. شايد بازى تيم ملى آلمان با تيم ملى بريتانياى كبير. اما متأسفانه ننوشتهاند كه بازى چندچند تمام شد.
۳۴۸ هواپيماى بمبافكن آلمانى از كانال عبور كردند.
بگذريم از اين كه وقتى بمبافكن مىگوييم مىدانيم كه صحبت از هواپيماست و هواپيماى بمبافكن حشو دارد. اينگونه حشو را در صداى آژيرها به صدا درآمد (دو جمله بعد) هم مىتوان ديد.
بمبافكنها از كدام كانال گذشتند؟ من نمىدانم. شما مىدانيد؟ دقت كنيد كه the Channel هم حرف تعريف معرفۀ the دارد (پس براى خوانندۀ انگليسى يا غربى معلوم است كه از كدام كانال صحبت مىشود) و هم Channel با حرف كاپيتال شروع شده و نشان مىدهد كه از كانال خاصى صحبت به ميان آمده است كه همان كانال مانش باشد. اطلاعات دستورى (حرف تعريف the) و قواعد كاپيتالنويسى را بايد هنگام ترجمه نصبالعين قرار داد و اطلاعات را بر اساس آنها برای مخاطب زبان مقصد ترجمه کرد.
وقتى كشور براى ماهها بمباران شد (ص ۱۴)
در ترجمۀ حرف اضافه for به اضافۀ قيد زمان نيازى به آوردن براى نيست. و اين هم نمونهاى از ترجمۀ لفظ به لفظ و گرتهبرداری نحوی از انگلیسی است.
on end (بىوقفه، پيوسته) در عبارت for months on end حذف شده كه به صحت جمله و نيز حقايق تاريخى لطمه مىزند.
صحبتهاى يك روانپزشك كانادايى (ص ۱۴)
the account of…
چه ضررى دارد account را به درستى به «روايت» ترجمه كنيم و سراغ كلمۀ دورِ صحبت برويم؟ اگر متن اصلى در دست نباشد و اين ترجمه را بدون مقابله با متن اصلى بخوانيم، متوجه اينگونه بىدقتىها و سايهنمايىهاى مترجمان نمىشويم. اگر بىدقتى و بىتوجهى به پيام نويسنده به يكى دو مورد عدول از معنا ختم مىشد، مشكلى نبود. مسئله اين است كه هم اين ايراد بارها و بارها تكرار مىشود و هم با اين وضع نمىتوان به صحت مطالب كل كتاب اميدوار بود.
تمام آنچه باقى مانده بود (ص ۱۴)
All that remained
در فارسى طبيعى اين عبارت مترجم را به صورت «هر آنچه (باقى) مانده بود» بيان مىكنيم. اين عبارت مترجم نمونهاى است از ترجمۀ لفظ به لفظى كه به غيرطبيعى بودن و «ترجمهزده» بودن كتاب مىانجامد.
آژير هشدار هوايى (ص ۱۵) را در زبان فارسى مىگويند «آژير حملۀ هوايى» و قوانين راهنمايى را مىگويند «قوانين رانندگى».
اگر فقط يك مورد باشد كه تمام گزارشهاى مربوط به حملۀ برقآسا با آن همخوانى داشته باشند، توصيف آنها از آرامش عجيبى بود كه در آن ماهها بر لندن حكمفرما بود. (ص ۱۵)
in common بر «مشترك بودن» دلالت مىكند و با همخوانى اصلاً همخوانى ندارد. فاعل (يك مورد) مفرد است و فعل آن (داشته باشند) بايد مفرد باشد.
جوهرۀ شخصيتى انگليسىها (۱۵)
the quintessential British character
«شخصيت ذاتى بريتانيايىها» درست است.
آنها چيزى را به روى خودشان نمىآورند (ص ۱۵)
The stiffe upper lips
اين اصطلاح يعنى خم به ابرو نياوردن. ما فكر مىكرديم كه مترجمان در شناخت اصطلاحات انگليسى ضعف دارند، اما اكنون معلوم شد اصطلاحات فارسى را هم خوب نمىشناسند.
مترجمان humour را به طنز و كنايه تبديل كردهاند كه كنايهاش درست نيست.
در دورۀ بمباران گستردۀ لندن، صاحب فروشگاهى اين تابلو را به طنز و به نشانۀ استقامت و پايدارى انگليسىها نصب كرده بود:
پنجرههاى ما شكستهاند، اما نوشيدنىهايمان عالى است! بياييد امتحان كنيد. (ص۱۵)
خواننده طنزى در اين ترجمه نمىبيند. مسئله اين است كه spirit هم به معناى «روحيه» است و هم به معناى «نوشيدنى» (از نوعى كه در ايران مميزى مىشود). مترجمان بايد اين بازى زبانى و اين نكتهسنجى و شوخطبعى انگليسىها در بحبوحۀ بمباران را به نوعى به خوانندۀ فارسى منتقل مىكردند.
آنچه براى ماشين جنگى انگليس تعيينكنندهتر بود (ص ۱۵)
More detrimental to British war machine…
detrimental يعنى زيانآور، زيانبار، خسارتبار، آسيبزا. گاهی هم لازم است هر مترجمی به فرهنگ لغت مراجعه کند؛ این کار از بزرگیشان کم نمیکند. در اینجا روی سخنم فقط با مترجمان کتاب حاضر نیست. این معضل و عارضه و هچل و ورطه در کار بسیاری از ترجمهآموزان و نومترجمان و مترجمان شتابکار دیده میشود.
امشب شاهد عمليات برقآسايى خواهيم بود. (ص ۱۵)
Very blitzy tonight.
قبل از اين جمله، نويسنده گفته كه بريتانيايىها همانطور كه مشكل تأخير قطار را تحمل مىكردند، بمباران هوايى آلمانىها را هم تحمل مىكردند. مترجمان Blitz آلمانى را به حملات برقآسا ترجمه كردهاند كه اشكال خاصى ندارد؛ جز اين كه برخى از واژهها و اصطلاحات آلمانى چه در عرصۀ نظامى و چه در حوزۀ فلسفه و روانشناسى و ادبيات عيناً در زبانهاى ديگر بهويژه زبانهاى اروپايى به كار مىرود تا صبغه و حال و هواى خاص آلمانى را نشان دهد مانند لوفتواهه (نيروى هوايى آلمان)، گشتالت (در روانشناسى)، buildungsroman (رمان تربيتى)، Lebensraum (فضاى حياتى، كه هيتلر از جهانيان طلب داشت)، ورماخت (ارتش آلمان)، و دازاين (در فلسفه). انگليسىهاى طناز هم از Blitz آلمانى صفت blitzy را در قياس با و هموزنِ breezy (هواى توأم با نسيم، خنك) ساختهاند. جالب اين كه breezy به معناى شاد و شنگول هم هست که هر دو معنى را با بليتز آلمانى همراه كردهاند.
انگليسىها خيلى زود از هر كارى حوصلهشان سر مىرود و ديگر هيچكس پناه نمىگيرند. (ص ۱۵)
… the English get bored so much more quickly than they get anything else, and nobody is taking cover much any longer.
در قسمت اول جمله سرعتِ سر رفتنِ حوصلۀ انگليسىها با هر كار سريعى كه انجام مىدهند مقايسه شده كه اين مقايسه در ترجمه از بين رفته است.
to take cover در اينجا به معناى «دزديدن سر» است و متن اصلى حاكى از اين است كه انگليسىها حوصلهشان از رعايت نكات ايمنى جنگى (و رفتن به پناهگاهها) سر رفته به طورى كه حالا ديگر حتى چندان هم سرشان را نمىدزدند.
قربانى آسيبديده (ص ۱۶)
اين قربانيان جنگ دچار چه آسيبى شدهاند؟ جسمى؟ روحى؟ مالى؟
traumatised به صراحت نشان مىدهد كه دچار ضربه/ آسيب روانى شدهاند.
با كمال تعجب، آنها در هيچجا نبودند. (ص ۱۶)
Oddly enough, they were nowhere to be found.
ترجمۀ طابق النعل بالنعل به همين مىگويند. ما اشتباه مىكنيم كه در چنين مواردى مىگوييم «خبرى از آنها نبود» و كمالى از تعجب در ما پيدا نمىشود.
غم و اندوه و وحشت (ص ۱۶)
sadness and fury
فرهنگ پويا و هزاره اشتباه كردهاند كه در برابر fury نوشتهاند خشم، غضب، غيظ و قس عليهذا. بايد از مترجمان ما ياد مىگرفتند و fury را به وحشت ترجمه مىكردند تا نه خود گمراه مىشدند و نه موجبات گمراهى ما را فراهم مىكردند.
اندوه وحشتناك (ص ۱۶)
terrible grief
در اينجا terrible بر شدت دلالت مىكند نه بر وحشتناك بودن. نمونۀ دیگری از ترجمۀ لفظی.
هيچكس به سياست يا فقر و ثروتِ ديگرى اهميت نمىداد. (ص ۱۶)
… nobody cares about your politics, or whether you were rich or poor.
politics در اينجا «عقيدۀ سياسى» است نه سياست. مترجمان، هم در اين جمله و هم در عبارت بالا و هم در بسيارى مواضع ديگر به گفتۀ سيروس پرهام مرحوم دچار «افسون معناى اول» شدهاند و اولين معناى كلمه را كه در ذهن داشتهاند به كار بردهاند، غافل از اينكه كلماتْ معانى فرعى گوناگون ديگرى هم دارند.
روحيه و رفتار جامعۀ انگليس از بسيارى جهات با حملات برقآسا بهتر شد (ص۱۶)
در آغاز مقاله اشاره شد كه مترجمان British را به انگليسى ترجمه كردهاند. بريتانيا اصطلاحِ شامل (superordinate term) و عام است و England و اسكاتلند و ويلز و مستعمرات اين كشور را در بر مىگيرد. در مباحث رسمى از Britain استفاده مىشود. England هم مفهوم اختصاصى دارد و بر بخش غربى جزيره دلالت مىكند و هم معناى عام دارد و مترادف است با Britain. مترجم بايد از اين تمايزات آگاه باشد و معادل مناسب با متن و موقعيت را پيدا كند. در صفحات قبل ترجمۀ British به انگليسى ايرادى نداشت، اما اين كلمه در اينجا معناى عام دارد و بايد به بريتانيا تبديل شود.
ناوگان بمبافكنهاى خود را عليه دشمن به صف كند (ص ۱۶)
to deploy its own fleet of bombers against enemy
اين چه استراتژى نظامى عاقلانهاى است كه بمبافكنها را در مقابل دشمن به صف مىكند؟ deploy يعنى وارد ميدان كردن و به كار گرفتن. شايد مترجمان خواستهاند با به صف كشيدن بمبافكنها كمى شيرينكارى كنند.
اندكى پس از تسليم آلمان در ماه مه ۱۹۴۵، تيمى از اقتصاددانان كشورهاى شكستخورده كه از طرف وزارت دفاع ايالات متحد وظيفۀ بررسى اثرات بمباران را بر عهده داشتند از كشور مغلوب ديدن كردند. (ص ۱۹)
جملۀ مركب بالا را كوتاه مىكنيم: تيمى از اقتصاددانان كشورهاى شكستخورده از كشور مغلوب ديدن كردند. اقتصاددانان كشورهاى شكستخورده از طرف وزارت دفاع امريكا مأمور شده بودند. ما كه گيج شديم. شما چطور؟ آها، تيمى از اقتصاددانان Allied يعنى متفقين، يعنى مجموعۀ كشورهاى پيروز بوده كه از طرف امريكا مأمور شده است. آيا مىتوان به چنين ترجمهاى اعتماد كرد؟ خوانندۀ عادى بدون مراجعه به متن اصلى هم مىتواند به تناقض جملۀ بالا پى ببرد.
همۀ آنها با ادعاى روانشناس گوستاو لو بون موافق بودند كه دولت متمدن فقط پوستۀ ظاهرى است و عمقى ندارد […] حملات هوايى باعث مىشود اين پوستۀ شكننده منفجر و قطعه قطعه شود. (ص۱۹)
… our state of civilisation is no more than skin deep.
خب، دولت متمدن اگر پوستهاش بشكند و منفجر و قطعه قطعه شود، غمى نيست؛ ملت كه از بين نمىرود. این جمله در واقع تحریفی است هوشمندانه از ضربالمثل Beauty is (only) skin deep به این معنی که درون و باطن مهم است نه صورت زیبا(صورت زیبای ظاهر هیچ است/ ای برادر سیرت زیبا بیار). صدالبته ابتدائاً مترجم باید این ضربالمثل انگلیسی را بشناسد تا بعداً بفهمد بازی زبانیای بر پایۀ آن صورت گرفته است.
state of civilsation به حالت ظاهرى تمدنها اشاره مىكند. این نکته در اوایل فصل اول تشریج شده است.
واكنشى كه مردم انگليس در دوران حملات برقآسا نشان دادند شايد موضوعى مختص انگليس تصور شود. (ص۲۰)
من هرچه ذهن خودم را و فرهنگهاى تكزبانه و دوزبانه را كندوكاو مىكنم، نمىتوانم از resilience به واكنش برسم. موضوع بحثْ مقاومت مردم بريتانياست و صبر و تحملشان، و resilience به معناى تابآورى است. فرهنگ مريام وبستر اين كلمه را چنين تعريف كرده است:
an ability to recover from or adjust easily to misfortune or change
و به قول فرهنگ كالينز:
the ability to recover strength, spirits, good humor, etc. quickly
باز هم مترجمان به راه سايهبازى رفتهاند و resilience را به واكنش ترجمه كردهاند.
موضوعى مختص انگليس تصور شود (ص۲۰)
can be chalked up
فعل مركب chalk up يعنى ناشى از چيزى دانستن و به حساب كسى يا چيزى گذاشتن.
۴. باز هم همان آش و همان كاسه
شايد مترجمان هنوز گرم نشدهاند و دستشان راه نيفتاده است. حال ببينيم وقتى كه بخشهاى زيادى از كتاب را ترجمه كردند و سوارِ كار شدند، چه اتفاقى مىافتد؟ میرویم به صفحۀ ۲۷۳.
جامعهشناسان و روانشناسان هر دو نسبت به اين افزايشها هشدار دادند. (ص۲۷۳)
Developments (تحولات) طبق چه قانون و فرهنگ لغتى به افزايشها تبديل شده است؟ اينگونه غلطهاى ساده، نگارنده را به اين فكر مىاندازد كه مبادا شخص ثالثى اين ترجمه را بازنويسى كرده باشد بدون اينكه نگاهى به متن اصلى بيندازد.
پژوهش گستردهاى توسط OECD (انديشكدۀ جهانى) از كودكان دبستانى نشان داد… (ص۲۸۲)
نشانه اختصارى OECD بايد در پانوشت بيايد و انديشكدۀ جهانى جزو متن اصلى باشد. پژوهش از كودكان دبستانى یا دربارۀ آنها؟ حروف اضافه و ربط و عطف غالباً معنای مشخصی ندارند؛ متن است که معنایشان را مشخص میسازد. وقتی کسی همه جا of را به از ترجمه میکند، مخصوصاً در چنین مواردی، ترجمهنشناسیاش رو میشود.
كروكوديلها براى تفنن روى آب، موجسوارى مىكنند (ص۲۷۳)
آيا كروكوديلها، محض تفنن، روى خشكى هم مىتوانند موجسوارى كنند؟ روى آب همراه با موجسوارى زائد است و به اصطلاح قدما حشو قبيح است.
هشتپاها[…] با بطرىهاى خالى دارو، فواره آب درست مىكنند. (ص۲۷۳)
… octopuses firing water jets at empty medicine bootles.
فارغ از اينكه نويسنده مىگويد هشتپاها آب را به صورت فواره به بطرىهاى خالى دارو شليك مىكنند، مجسم كنيد هشتپاها را كه به گفتۀ مترجمان چطور با بطرىهاى خالى دارو، فواره درست مىكنند. آنها بايد عقل و هوش و مهارت انسان را داشته باشند تا با قوطىهاى خالى دارو، فواره درست كنند. سؤال ديگرى هم پيش مىآيد: آيا اصلاً انسان مىتواند چنين كارى بكند؟
هيچ گونۀ ديگرى به اندازۀ انسان نرمخوى جامعهپذير از دوران كودكى خود لذت نمىبرد. (ص ۲۷۴)
… no other species enjoys a childhood as long as homo poppy.
as long as به طول دورۀ كودكى اشاره دارد كه خبرى از آن در ترجمه نيست.
اما فرهنگ بازى بين همه تقريباً مشابه است. (ص ۲۷۴)
… the culture of play looks very similar across the board.
ايهاالناس، بدانيد و آگاه باشيد كه تاكنون در جهل به سر بردهايد كه very برايتان به معنى زياد و امثالهم بوده است. مترجمان ما با كشف اخيرشان ـ شايد به روش سرِندِپيتى (كشف خلقالساعۀ يك چيز يا نكتۀ بس مفيد)ـ ثابت كردهاند كه very يعنى تقريباً.
بگذریم از اینکه فرهنگ مریام وبستر بیخود و بیجهت چنین تعریفی از across the board داده است:
embracing or affecting all classes or categories
از آنجا كه بيابانگردان به خود حق نمىدادند در رشد و پيشرفت كودك دخالت داشته باشند… (ص ۲۷۴)
Since nomads rarely feel they can dictate child development, …
rarely يعنى «بهندرت» و حذف اين قيد معناى مطلقى به جمله داده كه در متن اصلى چنين نيست. مترجم چقدر بايد به خود حق بدهد كه كلمات و عبارات نویسنده را حذف كند يا واژهها را به ميل خود و بدون توجه به متن اصلى و بافت كلام تحريف كند، همانطور كه dictate در قالبِ به خود حق دادن به خلقالله تحويل شده است. hardly در جملۀ كسى بهياد نمىآورد (ص۳۲۰) هم به سرنوشت rarely دچار شده است.
آغاز تمدن، يوغ كار سخت مزرعه را براى بچهها به ارمغان آورد. (ص۲۷۵)
mind-numbing به سخت ترجمه شده است. فرهنگ مريام وبستر تعريف و مترادف زير را از اين صفت به دست داده است: relentlessly tedious: dullكه ما را به معادل «بسيار ملالآور و خستهكننده» هدايت مىكند.
اجداد شهرنشين و روستانشين (ص۲۷۵)
agrarian يعنى كشاورز نه روستانشين. (اين كلمه با agriculture همخانواده است.)
هنوز در بنگلادش كودكان براى امرارمعاش با چرخ خياطى كار مىكنند. (ص۲۷۵)
… kids still work sewing machines to produce our bargains.
مترجمان هر جا كلمۀ سختى مىبينند به جاى تلاش در جهت حل مشكل، داستانسرايى مىكنند. يكى از معانى bargain جنس و كالاى ارزان است. كودكان هنوز هم در بنگلادش با چرخ خياطى كار مىكنند تا براى ما غربيان كالاى ارزان توليد كنند.
reconciliation به دوستى (ص۳۲۷) ترجمه شده، درحالىكه به معناى «آشتى» است آن هم در جايى كه صحبت از آشتى ملی بين سفيدپوستان و سياهپوستان افريقاى جنوبى به ميان آمده است.
آن دو [برادران سفيدپوست كنستاند و آبراهام ويليون] آفريقايى بودند. (ص۳۲۸)
دو سفيدپوست چطور افريقايى و طبعاً سياهپوست شدند؟ آيا اين هم از معجزات و كرامات مترجمان گرانقدر ماست؟ Afrikanner سفيدپوست هلندىتبار اهل افريقاى جنوبى است. نمىدانم چه عرض كنم!
Viljoen نام خانوادگی آفریکانری (به قول مترجمان، آفریقایی) است و تلفش وُیین است (برای یافتن تلفظ این اسم خاص و دیگر اسمهای خاص مراجعه کنید به سایت forvo.com).
بسيارى از مردم افريقاى جنوبى برام [يكى از اين دو برادر] را مرتد مىدانستند. (ص۳۲۹)
برام تَرك دين مسيحيت نكرده بود و همچنان مسيحى بود و در رشتۀ الهيات درس خوانده بود. همهجا نمىتوان heretic را مرتد نوشت. او بدعتگذار يا بددين شده و بدعتش در دين و رسم و آيين اين بوده كه سياهپوستان را انسانى برابر با سفيدپوستان دانسته است.
عیب و ایرادها و نقصانها و کاستیهای این ترجمه تمامشدنی نیست و ما نَمی از یَمِ ناراستیهای ترجمه را برشمردیم.
در مورد سبك نويسنده جاى صحبت نمیمانَد. وقتى مترجمان در ترجمۀ كلمات و جملههاى ساده اين قدر ضعيف هستند، پرواضح است كه از درك و انتقال سبك روايى نويسنده هم درخواهند ماند.
۵. نتيجه
بخشهاى ديگر كتاب هم به همين نحو هستند و در به همين پاشنه مىگردد و همان آب است اگر کوبی هزار بار در هاون. باشد که حس مسئوليت در قبال جامعه و علم و زبان فارسى اندكى بيشتر شود.