دربارهٔ کتاب اساطیر ایران
شرحی مختصر دربارهٔ کتاب اساطیر ایران (درسگفتارها)، نشر مرکز، زیر چاپ.
قدیس زرتشت را از رفتن به میان آدمیان منع میکند،
زرتشت میگوید: من آدمیان را دوست دارم.
قدیس دست برنمیدارد و میگوید: من زمانی بشر را دوست میداشتم ولی اکنون خدا را دوست دارم. عشق به آدمیان مرگآور است!
زرتشت: من هدیهای برای آدمیان آوردهام.
قدیس: به ایشان چیزی نده، بلکه چیزی بگیر. این کار آنها را خوشحالتر میکند و اگر هم خواستی چیزی بدهی، فقط صدقه بده!
زرتشت: من آنقدر مسکین نیستم که صدقه دهم!
قدیس به زرتشت پوزخندی میزند و میگوید: پس ببین چگونه هدیهات را خواهند گرفت!
قدیس برای بار آخر زرتشت را از رفتن بهمیان مردم منع میکند و باز زرتشت نمیپذیرد و از هم جدا میشوند.
پس زرتشت با خود گفت: چه بسا قدیس پیر در جنگلش هنوز چیزی از مرگ خدا نشنیده است!
چنین گفت زردشت ، فریدریش نیچه، برگرفته از ترجمهٔ داریوش اشوری
نوشتن دربارهٔ اساطیر ایران، به دلایلی چند کار دشواری است. نخستین دلیل آن جغرافیا و بهتبع آن تاریخ این کشور است. ایران از نظر جغرافیایی، نوعی چهار راه گذر اقوام و ملتهای مختلف است. آمد و رفت، جنگ و اشغال، و مهاجرت و داد و ستد اقتصادی و فرهنگی گسترده در طول تاریخ کلاف پیچیدهای از یک فرهنگ تلفیقی را شکل داده است که گشودن آن و مشخصکردن سهم هر یک از آنها یا آوردههایشان کار دشواری است. زمانی که هند و اروپاییها در هزارهٔ اول پیش از میلاد وارد ایران میشوند، در اینجا مردمانی زندگی میکنند و تمدنی وجود دارد. در کنار ایران تمدنهای بینالنهرین را داریم که آغازهای آن در افقهای مهآلود تاریخ گم شده است. تمدن سومر متعلق به هزارهٔ چهارم ق.م. است، و پس از آنها در هزارهٔ سوم ق.م. آشوریان و در هزارهٔ دوم ق.م. بابلیان بر صحنهٔ تاریخ این بخش از جهان حکمرانی میکنند. در خود ایران عیلامیها را داریم که دوهزار سال قبل از این هند و اروپاییها یک شاهنشاهی بزرگ را اداره میکنند. گوتیان، لولوبیان و کاسیها و سایرین از دیگر اقوام ساکن در این خطهاند. ما در تمام طول این چندهزار سال با تمدنهای آسیای غربی و آسیای میانه، موهنجودارو و هراپا در رود سند، ارتباط بسیار گستردهای داریم. از فلات پامیر و بخشهایی از چین تا بینالنهرین تا مصر و یونان، با هم در ارتباط و رفت و آمدند. درواقع همان تحولاتی که در عرصهٔ واقعی سیاست، جنگ، و مبادلههای اقتصادی اتفاق میافتد، به عرصههای فرهنگی نیز تسری پیدا میکند. تکههایی از خصوصیت یک خدای بینالنهرینی وارد داستان یک خدای هند و اروپایی میشود و برعکس، و این پدیده زنجیروار اتفاق میافتد.
در پهنهٔ اسطورههای ایرانی مجموعهای از شخصیتها و دیدگاههای اسطورهایِ مشترک هند و اروپایی و مخصوصاً هند و ایرانی وجود دارد. اما هردو شاخهای که روانهٔ هند و ایران میشوند، به مقصد که میرسند تحولاتی را از سر میگذرانند. وداها که قدیمیترین کتابهای مربوط بهاسطورهٔ هندی از شاخهٔ هند و ایرانی است تحت تأثیر مبادلات فرهنگی با تمدن درهٔ سند و بینالنهرین قرار دارند. در مورد ایران بهدلیل موقعیت چهارراهی، این تحولات شدیدتر است. ما در مسیری بودهایم که ابریشم و ادویهجات را از هند وارد میکردیم و به روم میفرستادیم و از روم بلورجات و کالاهای رومی را میآوردیم و به چین و هند میفرستادیم. بنابراین، بهتر است «افسانهٔ اسطورهٔ آریایی» را کنار بگذاریم و به افقهای آن شکوفایی فرهنگی نظر بدوزیم که محصول ترکیب کل اسطورههایی است که در سراسر پهنهٔ آسیای غربی و میانه رواج داشتهاند.
استخوانبندی اساطیر ایرانی را دو مجموعه یا نظام اساطیر هند و ایرانی و نظام اساطیر زردشتی تشکیل میدهند. در مورد اساطیر هند و ایرانی با توجه به مطالبی که در وداها، گزارشهای مورخان یونانی، کتیبهها، و آنچه در آثار زردشتی (اوستا و ادبیات پهلوی) برجای مانده است تا حدود زیادی میتوانیم پانتئون خدایان و خویشکاری آنها را ترسیم کنیم، و بنیادهای نگرش این اقوام به جهان را دریابیم. بیشتر مشکلاتی که مقابلمان قرار میگیرد از زردشت به بعد است. این مشکلات از زمان و مکان ولادت زردشت آغاز میشود و به عرصهٔ اندیشهها و منویات شخص او، و سپس دین زردشتی پس از او کشیده میشود. صرفنظر از مناقشاتی که در مورد شخص زردشت و زمان و زمانهٔ او وجود دارد، هنوز پرسشهایی از قبیل یکتاپرستی، ثنویت، یا ایزدانپرستی کیش زردشت در گاهان به نتایج قطعی نرسیدهاند. دیدگاه زردشت نسبت به قربانیکردن حیوانات، نوشیدن عصارهٔ هوم، و برخورد با خدایان کهن ایرانی، با آنچه بعدها در اوستا آمده است تعارضهایی دارد که تنها با قدری تسامح و تکیه بر سنّت دین زردشتی میتوان آنها را بهگونهای نارضایتمندانه رفع و رجوع کرد.
مشکل دوم نبود و کمبود منابع دستاول در این زمینه است. یکی از منابع اصلی مطالعهٔ اساطیر ایران، اوستاست که اطلاعاتمان در مورد زمان، و نحوهٔ تدوین آن بهطرز رقتانگیزی اندک و مغشوش است. دومین منبع مهم اطلاعات اساطیری، سنگنوشتهها و انواع کتیبههای گلی و سنگی است که متأسفانه در این زمینه هم بضاعت ما اندک است. درحالیکه تمدنهای بینالنهرین، یونان، مصر و هند، اطلاعات مربوط بهزمانهٔ خود را در مواردی با جزئیات ثبت کردهاند، معلوم نیست تمدن ایران بهرغم دستاوردهای شکوهمندش در عرصههای گوناگون چرا رغبت چندانی به ثبت و ضبط آنها نداشته است. گویا در فرهنگ ایرانی گفتار یا «سخن» همواره جایگاهی ارجمندتر از متن مکتوب داشته است. اغلب کتیبههای برجایمانده نیز به امور دیوانی و اداری اختصاص دارند. بر اساس مندرجات این کتیبهها، هنوز نمیدانیم کورش، داریوش، و خشیارشا و بهطور کلی هخامنشیان چه دینی داشتهاند. چرا در منشور کورش نامی از اهورهمزدا یا زردشت نیامده، و ۶۹ بار ذکر نام اهورهمزدا در کتیبهٔ بیستون میتواند دلیلی بر زردشتیبودن داریوش باشد یا خیر. در این کتیبه اهورهمزدا خدای یگانه نیست، بلکه بزرگترین خدایان است، و از انگرهمینو نامی برده نشده است. در کتیبهٔ دیوان خشیارشا از سرکوب دیوپرستان و ویرانکردن پرستشگاههای آنها سخن رفته است اما صاحبنظران هنوز بهیقین نمیدانند که منظور از «دیوان» در این کتیبه چه کسانی بودهاند: خدایان بابل؟ خدایان ماد؟ خدایان شرق ایران؟ و یا خدایان کهن ایرانی؟ در مورد زردشتیبودن یا نبودن هخامنشیان شمار پژوهندگان صاحبنام موافق و مخالف تقریباً برابر است. هنوز بهروشنی نمیدانیم جایگاه زردشت در دورانهای هخامنشی و اشکانی در شرق و غرب ایران چگونه بوده است، و یا کیشهای مهری (میترایی) و زروانی چه جایگاهی داشتهاند، و مغان چه باورهایی داشتهاند. از میان حدود نود مورد اشاره به نام خدایان در لوحههای استحکامات تخت جمشید فقط در ده مورد از اهورامزدا نام برده شده است. هم از اینروست که تشکیلات بزرگ امپراطوری هخامنشی بهمدت قریب دوهزار سال از خاطرهٔ جمعی ایرانیان بهکلی زدوده میشود. فهرست عدم قطعیتها به همینجا تمام نمیشود و خواننده در صفحات کتاب با موارد متعدد دیگری از نظریهها و فرضیههای متکی بر شواهد و دلایل غیرمتقن مواجه خواهد شد.
سومین منبع مهم اساطیر ایران ادبیات پهلوی است که غالباً اواخر دوران ساسانی و اوایل دوران اسلامی تدوین شده اند. آثاری از قبیل بندهش، دینکرد، مینوی خرد، و گزیدههای زادسپرم که به همت پیشگامانی از قبیل مهرداد بهار، احمد تفضلی، ژاله آموزگار، و محمد تقی راشد محصل و دیگران به فارسی برگردانده شدهاند. این آثارکه در مواردی بسیار راهگشا هستند، اغلب ترکیبی از دیدگاههای گوناگون، مهری، زردشتی، و زوروانی را نمایندگی میکنند. منابع یونانی کهن نیز همین گرفتاری را دارند و اغلب آمیزهای از دیدگاههای ایرانی کهن، میترایی، زردشتی و زروانی را بهنام دین ایرانیان معرفی میکنند. پژوهشگران غربی نیز که پژوهش های خود را بر بنیاد همین اسناد موجود تدوین کرده اند، در آثار ارزشمندی که از خود برجای گذاشته اند، گرفتار تفرق آراء شدیدند، بهطوری که خواننده همواره نسبت بهگستره و رواج هر یک از این کیشها دچار تردید و گیجی میشود.
روی دیگر این سکه آن است که مهمترین آثار پژوهندگان غربی در این زمینه به فارسی ترجمه شدهاند و در حال حاضر گنجینهٔ ارزشمندی از آثار ایرانشناسان بزرگی نظیر انکتیل دو پرون،[۱] بارتولومه [۲]، هرتسفلد [۳]، نلدکه،[۴] نیبرگ،[۵] بویس،[۶] زنر،[۷] بنونیست،[۸] ویدنگرن،[۹] شاکد،[۱۰] و دهها نام دیگر را در اختیار داریم. از آثار مهم موجود به زبان پهلوی نیز ترجمههای مستقیم و غیرمستقیم معتبری در دست است. پژوهشگران ایرانی ابراهیم پورداوود، مهرداد بهار، احمد تفضلی، محمدتقی راشد محصل، ژاله آموزگار، کتایون مزداپور، بهمن سرکاراتی، جلیل دوستخواه، جلال خالقی مطلق، و ابوالقاسم اسماعیل پور، شروین وکیلی و بسیاری دیگر، کارهای ارزندهای در این حوزه انجام دادهاند. این کارها برای خوانندگان علاقهمند خبری خوش است، اما هر نویسندهٔ تازهواردی را دچار تردید و تزلزل میکند.
اما اسطوره گنجینهای ثابت و زیرزمینی نیست که پس از کشف به موزهها سپرده شود، و کشفیات تازه، دیدگاههای تازهای را مطرح میکنند. گذشته از این، اسطوره نوعی گفتگوی ما با تاریخ است، و نسلها همچنان که میآیند و میروند از منظر تجربیاتی تازه با تاریخ گفتگو میکنند.
این نوشته هدف بلندپروازانهای را دنبال نمیکند و مانند دیگر کارهای من در این حوزه محصول درسگفتارهای اساطیر ایران در دورههای مختلف و به انجام رساندن کاری است که در پیشگفتار کتاب اساطیر خاورمیانه وعده کرده بودم. هدف، آشنا کردن علاقهمندان اسطورههای ایرانی با این گنجینهٔ بیمانند خاطرهٔ ملّی است، و سعی کردهام روایتها و شخصیتهای اصلی و بینش اسطورهای ایرانی را به سادهترین زبانی که میتوانم شرح دهم. صرفنظر از این هدف کلی، دو پرسشی که در این سالها ذهنم را به خود مشغول کرده یکی اهریمن و جایگاه او در اسطورههای ایرانی، و دیگری جایگاه زروان و زروانیگری در سپهر اندیشهٔ ایرانی و تأثیر آن بر ادبیات ایران است. کتاب حاضر با تأکید بر ایندو مقوله تدوین شده است. با تشکر از سرکار خانم بهناز حقیقی که فایلهای صوتی کلاس را بیمزد و منت و بهخوبی پیاده کردند. امانوئل کانت بههمعصران و پسینیان خود دلیری در اندیشه را توصیه میکند. همهٔ امیدم آن است که دلیری را با گستاخی و بلاهت اشتباه نگرفته باشم.
[۱]. Anquetil-Duperron
[۲]. Christian Bartholomae
[۳]. Ernest Herzfeld
[۴]. Theodor Nöldeke
[۵]. H.S. Nyberg
[۶]. Mery Boyce
[۷]. Robert Charles Zaehner .
[۸]. Emil Benvenist
[۹]. G. Widengren
[۱۰]. Shaul SHaked