پیرامون جمهوری و جمهوریت

reference: https://www.google.com/url?sa=i&url=https%3A%2F%2Fwww.thecollector.com%2Fathenian-democracy-roman-republic%2F&psig=AOvVaw3cUAEqh92OnjijJKPt-1E0&ust=1736180191973000&source=images&cd=vfe&opi=89978449&ved=0CAMQjB1qFwoTCIjyhLD93ooDFQAAAAAdAAAAABAJ
دفتر پانزدهم بارو ــ پیشگامان طرح جمهوریت در ایتالیا در تداوم اندیشه‌های باستانی جمهوریت، ایده‌های  «خیر همگان»، «هم‌داستانی اجتماعی»، «زندگی مدنی» و «فضیلت‌های شهروندی» و... را پیش نهادند. ماکیاولی سیاست را امری زمینی و نه آسمانی دانست، کشاکش‌های سیاسی و اجتماعی را سودمند شمرد، در برابر ایدهٔ باستانی و کلاسیک «بهترین رژیم‌ها» ایدهٔ برتری رژیم‌هایی را پیش نهاد که خیر همگانی و آزادی شهروندان را در نظر دارند . «از دید ماکیاولی رژیم‌های جمهوریت بنیاد ضمانت آزادی و ایمنی به شهروندان می‌دهند و به این معنا ایدهٔ آزادی تنها جنبهٔ سیاسی ندارد». او همچنین ایدهٔ پایگان‌مندی اجتماعی ارسطویی را مردود دانست و بدین‌سان  از اندیشهٔ جمهوریت باستانی و پیش‌مدرن گسلید.

پیرامون جمهوری و جمهوریت


به‌تازگی کتاب نظریه‌های جمهوری و جمهوریت ۱ نوشتهٔ پژوهشگر فرانسوی سرژ ادیه در تهران منتشر شده است. این کتاب پیدایش و روند ایده‌های جمهوری و جمهوریت را از یونان باستان با گذر از روم، سده‌های میانه، و دوران مدرن اروپا تا روزگار ما پی می‌گیرد.

می‌دانیم که جمهوری از لحاظ شکل، برخلاف نظام پادشاهی، نظامی سیاسی است که در آن رئیس دولت انتخابی و غیرموروثی است. اما درونمایهٔ آن در درازای نزدیک به دوهزاره‌ونیم دگرگونی‌های بسیار پذیرفته است.

ارسطو در کتاب سیاست ایدهٔ سیاسی و اجتماعی جمهوری را پیش نهاد. به تعریف او «حکومتی که پروای خیر همگان را دارد و به‌دست اکثریت اداره می‌شود دارای نامی است که عنوان مشترک همهٔ حکومت‌هاست یعنی پولی‌ته‌یا یا جمهوری».۲

در دوران باستان نظام جمهوری نخست در آتن دموکراتیک و سپس در جمهوری روم برپا شد. در روم اندیشه‌ورانی مانند سیسرون، تیت‌لیو و پلیب ایدهٔ ارسطویی جمهوری را در ژرفا دگرگون کردند. آنان ایده‌هایی مانند «آزادی»، «حاکمیت قانون در برابر خودکامگی»، «حکومت بر پایهٔ خواست مردم»، «اشتراک منافع»، «بهترین رژیم‌ها»، نظریهٔ «نظام حکومتی آمیخته» و… را به درونمایهٔ ایدهٔ جمهوری افزودند.

پس از دوره‌ای درازآهنگ از کسوف، ایده‌های جمهوری و جمهوریت همراه با پیدایش مدرنیته و همراه با رنسانس و اومانیسم ازنو رخ نمود.

از یاد نبریم که مدرنیته پس از انقلاب نوسنگی دومین انقلابی شمرده می‌شود که زندگی انسان را از بن و ریشه دیگرگون کرد. در این دوره آغاز جدایی جامعهٔ مدنی از دولت زمینه‌ساز دگرشدهای بنیادی در پهنهٔ سیاسی و اجتماعی گردید. ایده‌هایی نوآورانه مانند ارزشمندی انسان و دفاع از زندگی زمینی و مادی در برابر زندگی درون‌گرایانهٔ معنوی نمودار شد و نگاه نوینی به رابطهٔ انسان با الوهیت و جهان، زمینهٔ دگرگونی‌های ژرف را در همهٔ پهنه‌ها پدید آورد. ازجمله «وظیفهٔ انسان دیگر نه نظارهٔ جهانی پایگان‌مند بلکه ساخت نظمی انسانی در برابر پیش‌بینی‌ناپذیری‌های «سرنوشت» است .۳

پیشگامان طرح جمهوریت در ایتالیا در تداوم اندیشه‌های باستانی جمهوریت، ایده‌های  «خیر همگان»، «هم‌داستانی اجتماعی»، «زندگی مدنی» و «فضیلت‌های شهروندی» و… را پیش نهادند. ماکیاولی سیاست را امری زمینی و نه آسمانی دانست، کشاکش‌های سیاسی و اجتماعی را سودمند شمرد، در برابر ایدهٔ باستانی و کلاسیک «بهترین رژیم‌ها» ایدهٔ برتری رژیم‌هایی را پیش نهاد که خیر همگانی و آزادی شهروندان را در نظر دارند . «از دید ماکیاولی رژیم‌های جمهوریت بنیاد ضمانت آزادی و ایمنی به شهروندان می‌دهند و به این معنا ایدهٔ آزادی تنها جنبهٔ سیاسی ندارد»۴. او همچنین ایدهٔ پایگان‌مندی اجتماعی ارسطویی را مردود دانست و بدین‌سان  از اندیشهٔ جمهوریت باستانی و پیش‌مدرن گسلید.

از سپیده‌دم دوران مدرن تا انقلاب‌های امریکا و فرانسه، دگرگونی‌هایی مانند رشد بورژوازی، برچیدگی رفته‌رفتهٔ فئودالیسم، رشد و گسترش علوم، دین‌پیرایی و فلسفهٔ عقلانی، فردیت و فردباوری، و دیرتر انقلاب صنعتی، مستقیم یا غیرمستقیم بر جمهوریت‌باوری اثر نهاد.

ایده‌های جمهوری و جمهوریت‌باوری افزون بر ایتالیا در انگلستان، آلمان، امریکا و هلند پرورده شد و ایده‌هایی مانند «جامعهٔ مدنی»، «آزادی سیاسی» «جمهوریت‌باوری کشاکش‌مند»، «فدرالیسم» و… نیز به میان آمد. دیرتر، منتسکیو ایدهٔ «جدایی یا تفکیک قوا»، «سرشت رژیم‌ها» و «اصل نگهدارنده»ی آنها را پیش نهاد. او اصل نگهدارندهٔ استبداد را ترس و هراس و اصل نگهدارندهٔ جمهوری را فضیلت شهروندی می‌داند. روسو با طرح ایدهٔ «قرارداد اجتماعی» و نیز «ارادهٔ عموم»، «حاکمیت مردم»، فیلان جی‌یری با «جمهوریت‌باوری حقوق‌مند و روشنگری‌بنیاد» و مری ولستون کرافت۵ با «رهایش زنان» و «برابری زن و مرد»، نگارندگان کتاب فدرالیست در امریکا با ایده‌های «جمهوری نمایندگی‌بنیاد»، «ضرورت کنترل حکمرانان از سوی شهروندان»، «مردم همچون سرچشمهٔ مشروعیت همهٔ نهادها» و… هریک سنگی بر ساختمان جمهوریت مدرن نهادند.

ترکش‌های ایده‌های انقلاب‌های امریکا و فرانسه و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند در درازای سدهٔ بیستم کم‌وبیش سراسر جهان را درنوردید. در پایان سدهٔ هژدهم و در درازای سدهٔ نوزدهم درونمایهٔ ایدهٔ جمهوری همچنان بارورتر شد. کانت ایدهٔ «جمهوریت‌باوری جهان‌میهن»؛ کندرسه «آموزش همگانی»، «برچیدن بردگی»، «برابری حقوقی زن و مرد»، «مسئولیت اجتماعی دولت»؛ بنژامن کنستان «ضرورت رعایت حقوق شخصی و طبیعی شهروندان و فسخ‌ناپذیری آنها»؛ توکویل «جدایی‌ناپذیری آزادی فردی از آزادی سیاسی»، «مشارکت در زندگی مدنی» و اهمیت «تکلیف‌های شهروندی» و «آزادی نهادهای مدنی و انجمن‌ها» را بر آن افزودند.

در همین سده از یک‌سو  ایده‌های سوسیالیستی رادیکال از بابوفیسم۶ تا آنارشیسم و مارکسیسم  پدیدار شدند که خواستار برابری مطلق و برچیدگی طبقه‌ها و حتا دولت بودند، و از دیگرسو جریانی سوسیالیستی که هم به جمهوریت هم به لیبرالیسم و هم به سوسیالیسم باور داشت و آمیخته‌ای از بهترین وجه‌های آنها می‌طلبید. از چهره‌های برجستهٔ این جریان می‌توان از پی‌یر لورو، رابرت اون نام برد.

جوزپه ماتزینی همراه با پیدایش دولت ــ ملّت‌های مدرن بر ایدهٔ اهمیت ملّت و جنبش‌های ملّی پای فشرد. به نظر او، «در کارمایهٔ مشترکی که از رهگذر آن بشریت کمال می‌یابد هر ملّتی باید در خیر همگان مشارکت ورزد. بدون ملّت‌ها بشریت نیز وجود نمی‌تواند داشت».۷ افزون بر این، او ایده‌هایی مانند «همکاری و همیاری در نهادهای مدنی» و «اهمیت حقوق» و نیز «اهمیت تکلیف‌های شهروندی» را برجسته ساخت. به تعریف او، «جمهوری گونه‌ای سازمان سیاسی جامعه است که در آن حکمرانی ملّت به‌دست خود برای ملّت به کار بسته می‌شود. جمهوری خودکامگی را مردود می‌شمارد، به حکومت قانون همچون بیان و نمود ارادهٔ عموم ارج می‌نهد و، هم برچیدگی امتیازها و هم رأی‌گیری همگانی، و نیز آموزش برای همه و تلاش بر بهبود وضع مستمندترین افراد را در خود گنجیده دارد».۸ ژول بارنی نیز با طرح ایده‌های «مشروعیت جمهوری از راه رأی‌گیری همگانی»، «نقش تعیین‌کنندهٔ آموزش همگانی»، «مسئولیت دولت در زمینه‌های آموزش و نظام تأمین اجتماعی» و «اهمیت انجمن‌های مردم‌نهاد» در باروری درونمایهٔ ایدهٔ جمهوری کوشید.

در سدهٔ بیستم کشاکش لیبرالیسم و کمونیسم و نیز تحقق بسیاری از ایده‌های جمهوریتی در کشورهای پیشرفته و مدرن جهان  بحث دربارهٔ جمهوری و جمهوریت را به پشت صحنه راند. اما در سال‌های دههٔ ۶۰ میلادی بازیافت جمهوریت جان تازه‌ای به فلسفهٔ سیاسی غرب بخشید و در جستجوی راه‌هایی برای برون‌رفت از بحران‌های تئوریک زمان ما و چاره‌جویی برای پدیده‌هایی منفی مانند سیاست‌گریزی، شکنندگی پیوندهای اجتماعی، فردگرایی خودخواهانه، مشارکت‌گریزی، فساد و… برآمد. در این پهنه بیشتر اندیشمندان انگلوساکسون پیشگام شدند.

هانا آرنت ایده‌هایی مانند «اولویت زندگی فعال»، «اهمیت تعیین‌کنندهٔ مشارکت مدنی» و… را پیش نهاد و امر سیاسی را از ریشه از امر اجتماعی و امر اقتصادی بر پایهٔ تمایزگذاری میان «پهنهٔ عمومی و پهنهٔ خصوصی» جدا گرداند. دغدغهٔ مشارکتْ او را به رد نظام نمایندگی‌بنیاد و بازگشت به ایدهٔ باستانی دموکراسی مستقیم رهنمون شد. پوکاک نیز مانند آرنت دل‌مشغول مشارکت بود. او مفهوم «اومانیسم مدنی» را بازیافت و «شهروندی» و «فضیلت» را پایهٔ جمهوریت‌باوری شمرد. اسکینر مشارکت را نه غایتی در خود بلکه راهکاری در خدمت آزادی و ایمنی شخص دانست. مائوریتسیو ویرولی بر آن است که «میهن‌دوستی جمهوریت‌بنیاد» این امکان را فراهم می‌آورد که هم از خطر باهمستان‌ستایی پرهیخت و هم از خطر جهان‌روایی انتزاعی که گرایش به نادیده‌انگاری نیاز به تعلق مدنی دارد. او این میهن‌دوستی را در برابر ناسیونالیسم می‌گذارد. فلیپ پتیت ایدهٔ «آزادی جمهوریت‌بنیاد» را همچون «عدم سلطه یا سلطه‌ناپذیری» تعریف کرد. هابرماس «دموکراسی مشورتی» را راهی برای فراگذشت از شکاف جمهوریت‌باوری / لیبرالیسم دانست. جان رالز، تفسیری لیبرال از جمهوریت را پیش نهاد. تیلور کوشید ایدهٔ دفاع از هویت قومی را برجسته گرداند. باربر «دموکراسی نیرومند» را چاره‌ای برای رویارویی با جهادباوری دینی و تحمیل فرهنگ امریکایی شمرد و الخ.

بدین‌سان می‌بینیم که ایدهٔ جمهوریت همچنان مطرح است و کشاکش‌های نظری همچنان ادامه دارد. آنچه در این سفر دل‌انگیز از یونان باستان تا روزگار ما جالب توجه است همانا گستردگی دانش نویسنده و برخورد توضیحی و انتقادی او با دریافت‌های گوناگون از جمهوری و جمهوریت و به‌ویژه نظریه‌پردازان اخیر آن است.

در پایان این نکته را بیفزاییم که نظام‌هایی که «جمهوری» نامیده می‌شوند همیشه با دموکراسی همراه نبوده و نیستند، گرچه برخی از آنها شماری از عناصر درونمایهٔ جمهوریت را متحقق گردانده‌اند.

 


 

۱. نظریه‌های جمهوری و جمهوریت، سرژ ادیه، ترجمهٔ عبدالوهاب احمدی، انتشارات بایگانی، ۱۴۰۳.

۲.همان.

۳.همان، ص ۱۶.

۴.همان، ص ۲۷.

۵. Mary Wollstonecraft

۶. بابوفیسم (babeufisme)؛ نام جنبشی انقلابی در فرانسهٔ قرن هژدهم به رهبری فرانسوا نوئل بابوف بود که هدف خود را ایجاد «جمهوری برابری» اعلام می‌کرد (رفتار یکسان با همهٔ افراد در همهٔ امور اجتماعی). این جنبش نام خود را از رهبر خود، فرانسوا نوئل بابوف (۱۷۶۵-۱۷۹۷)، گرفته است.

۷. همان، ص ۹۰.

۸. همان، ص ۹۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.