قافلهی مردگان
خوانش شعری از الف. بامداد
پژمان واسعی
خوابآلوده هنوز…
خوابآلوده هنوز
در بستری سپید
صبحِ کاذب
در بورانِ پاکیزهیِ قطبی.
و تکبیرِ پرغریوِ قافله
که: «رسیدیم
آنک چراغ و آتشِ مقصد!»
□
ــ گرگها
بیقرار از خُمارِ خون
حلقه بر بارافکنِ قافله تنگ میکنند
و از سرخوشی
دندان به گوش و گردنِ یکدیگر میفشرند.
«ــ هان!
چند قرن، چند قرن به انتظار بودهاید؟»
□
و بر سفرهیِ قطبی
قافلهیِ مُردهگان
نمازِ استجابت را آماده میشود
شاد از آن که سرانجام به مقصد رسیده است.
این شعر بیتاریخ، قطعۀ سوم از دفتر «مدایحِ بیصله» (اشعارِ تا سال ۱۳۶۹) است. از اشعار قبل و بعد از آن میتوان استنباط کرد که بین سال ۱۳۵۷ و ۱۳۶۰ سروده شده است. در جملۀ اول از بند نخست، سخن از صبح کاذب است، ایماژ مورد علاقۀ شاعر که در شعر سیاسی دیگری، در دورهای دیگر، در قالب استعارهای گسترده به کار برده بود (با چشمها/ ز حیرتِ این صبحِ نابهجای …)، با این تفاوت که در آن شعر، گوینده تلاش میکرد تا به مخاطبانش بفهماند: «از شب هنوز مانده دو دانگی»، اما اینجا صحبت از «خوابآلودگی» و «بوران پاکیزۀ قطبی» است، و پیشاپیش میتوان حدس زد که: «برنامۀ طلوع خورشید بهکلی لغو شده است!»[۱]
در جملۀ دوم، قافلهای که آتش و چراغی از دور میبیند، به خیال آنکه به مقصد رسیده، شادیکنان غریو «الله اکبر» برمیآورد. این لفظ گویای دو چیز است: اولاً همراهان قافله مذهبی هستند؛ و ثانیاً این سفر اساساً نوعی حرکت مذهبی بوده است («نماز استجابت»، در بند آخر، مؤید این برداشت است؛ همچنین یادآور شعر دیگری با نام شببیداران: گفتند:/ «برآمدنِ روز را/ به دعا/ شبزندهداری کردیم./ مگر به یُمنِ دعا/ آفتاب/ برآید.»).
بند دوم، شامل دو قسمت جداگانه است. قسمت نخست، شادی گرگهایی گرسنه را تصویر میکند که درست در مقصد مفروض قافله به انتظار ایستادهاند. آیا آتشی که قافله از دور میدیده حاصل مکاشفهای متوهمانه بوده است یا برق چشم گرگها (فریب شکارگران کمینکرده)؟ و آیا گرگها به طور اتفاقی سر و کلهشان در بارافکن قافله پیدا شده است؟ قسمت دوم همین بند، کلید فهم شعر را در قالب یک پرسش به دست میدهد: « ــ هان!/ چند قرن، چند قرن به انتظار بودهاید؟» «هان» میتواند حاکی از آگاهیِ پیشین یا دریافت ناگهانیِ گوینده باشد. و تکرار «چند قرن»، غیر از تأکید، مبیّن تأسف و حیرت نیز هست. این پرسش قرینهای است که ثابت میکند گرگها در اینجا نه گرگاند و نه صرفاً نماد انسانهایی درنده. صحبت از چندین و چند نسل است و آرزویی به بلندای چند قرن. در این صورت گرگها میتوانند نماد طبقهای باشند، یا مکتبی و تفکری. و بنابراین، قافله شامل جماعتی عظیم است، نه چند تن که نهایتاً خوراک چند روز یک گله گرگ گرسنه را فراهم آورده باشد.
در بند سوم، لفظ «مردگان» برای قافله (که گویی یک پیکرۀ واحد است و فعل مفرد برایش به کار رفته) میتواند مجاز به علاقۀ مایکون باشد (قافلهای که بهزودی میمیرد) یا صرفاً قافلهای که هم از آغاز مرده بوده: نشان از جمود فکری و امتناع از تفکر و تحرک (چنانکه در شعر شببیداران نیز حرکتی از جماعت دیده نمیشود؛ تنها سخن از «همهمهی عَفِنِ اذکار» جماعتی است که شب را زنده نگه میدارند و سپس «دل به دریایِ خواب» میزنند).
آنچه تا اینجا بهاختصار گفته شد مقدمهای است که انتظار میرود برای خوانندگان نه سخنی تازه بلکه برداشتی مسلم و مفروض باشد، دستکم در کلّیت آن. نکتۀ اصلی در این شعر نحوۀ نقطهگذاریِ دو قسمت بند دوم است. اولین قسمت بند دوم، با یک تیره و دومی با تیرهای در بین دو گیومه نوشته شده است. بنابراین، صدای بند اول و سوم با صدای بند دوم متفاوت است و بند دوم نیز خود شامل دو صدای متفاوت از یکدیگر.
بند اول و سوم را میتوان نوعی گزارش فرض کرد که دو واقعیت را بیان میکنند: (یک) قافلهای غفلتزده شادیکنان به کام مرگ میرود؛ (دو) قافله به شکرانۀ مرگ خود (مرگ قریبالوقوع یا مرگ وقوعیافته) نماز استجابت به جای میآورد. در مقابل، نشانههای سجاوندی بند دوم، از تغییر صدا و نیز تغییر زاویۀ دید خبر میدهد. علامت تیره به صورت متعارف نشان شروع دیالوگ است. پس در قسمت اول از بند دوم، گویندهای که صحنه را از زاویۀ دیگری میبیند به زبان آمده است تا حقیقت امر را از دید خود بیان کند: ـ گرگها، تشنۀ خون، شادیکنان در کمین قافله نشستهاند. اما در قسمت دوم از همین بند، چرا به علاوۀ تیره (ــ)، علامت «نقلقول» هم داریم؟
گیومهها در قسمت دوم، میتواند یادآوریِ سخن شخص دیگری از زبان همان گوینده باشد: «هان! چند قرن، چند قرن به انتظار بودهاید؟» میتوان گفت گوینده، سخن پیشگویانۀ شخص دیگری را که اکنون شاهد ماجرا نیست به یاد میآورد: « ــ هان!» و سپس پیشگویی او را از قالب خبر در قالب پرسشی بلاغی میریزد: «چند قرن، چند قرن به انتظار بودهاید؟» یعنی گفتۀ معروفی را که پیش از این شنیده، نقل میکند، البته نقل به مضمون، و به زبانی همرنگ لحن شعر: «آری، شما قرنها انتظار چنین را روزی را کشیدهاید!»
به گمان نگارنده، این نقل قولی است از پیشبینی معروف احمد کسروی (در سال ۱۳۲۳) در خصوص برآمدن طبقهای که ریشه در تشیع صفوی دارد.
[۱]. از متن مقالهای به همین نام به قلم احمد شاملو که روز جمعه اول تیرماه ۱۳۵۸ در تهران مصور، شمارۀ ۲۲، به چاپ رسید.