فارسی در غل و زنجیر سانسور

فارسی در غل و زنجیر سانسور

| ارسلان فصیحی |

 

جایی که نتوان رمانی مانند سنگ صبور صادق چوبک، همسایه‌های احمد محمود، حتی حکایت‌های عبید در آن نوشت و چاپ و منتشر کرد حتماً زبانش به مشکل می‌خورد: نویسنده‌اش کمتر دست به قلم می‌برد، مترجمش دست به عصا پیش می‌رود، واژه‌ها و تعبیرهای زنده‌اش رو به زوال می‌رود، ترجمه‌های الکن جای متن‌های شیوا و روان را می‌گیرد، اما این زبان به بن‌بست نمی‌خورد.

زبان فارسی بن‌بست نمی‌شناسد؛ زبانی که دست کم ۲۵۰۰ سال پیشینهٔ نوشتاری دارد و از زبان‌های زندهٔ دنیا فقط یونانی و چینی می‌توانند در این زمینه با آن هماوردی کنند، زبانی که تاریخی طولانی و پر فراز و نشیب را، همیشه سربلند، پشت سر گذاشته، زبانی که حتی به گاه محکومیت گویشورانشْ حاکمان بیگانه را واداشته که به فارسی بگویند و بنویسند، این زبان بن‌بست نمی‌شناسد، اما مصون از آسیب نیست. مهم‌ترین آسیبی که امروز فارسی را، مثل اکثر زبان‌های دنیا، تهدید می‌کند تخریب ساختار زبان است: هم ساختار نحوی، هم ساختار صرفی. (الان که دارم این چند سطر را می‌نویسم مطمئن نیستم که آثار تخریب ساختار زبان به این جمله‌ها هم راه یافته یا نه.)

به نظر من «ترجمه»های بد بیشترین آسیب را به زبان فارسی می‌زنند. مشکل اصلی هم این است که بیشتر «مترجم»ها فارسی نمی‌دانند، لایه‌های زبان را نمی‌شناسند، به لحن و سبک اهمیتی نمی‌دهند: گویی از بد حادثه این‌جا به پناه آمده‌اند و در نظرشان اهمیتی ندارد که بسیاری چیزها، از جمله و مهم‌تر از همه زبان، را قربانی کنند.

به قول زنده‌یاد کریم امامی:

یقیناً پژوهندگان نسل‌های آینده روزی تحولات ترجمه را در دوران حاضر با واقع‌بینی خواهند سنجید و از کثرت این همه ترجمهٔ “دقیقِ” نامفهوم و تأثیری که این امر در تاریک‌نویسی و تاریک‌اندیشی در افراد یک نسل یا بیشتر داشته است غرق شگفتی خواهند شد. «تاریک‌نویسی» و «تاریک‌اندیشی» افراد یک نسل یا بیشتر: این یعنی فاجعه، یعنی بلایی که به دست خود بر سر این زبان می‌آوریم.

زنده‌یاد مجتبی مینوی در آن مصاحبهٔ مشهورش می‌گوید:

بنده با کمال خلوص و صمیمیت اقرار می‌کنم و به هر کسی بدون استثناء حق می‌دهم که هر جوری دلش می‌خواهد شعر بگوید و نثر بنویسد، اما فقط برای عمه‌اش! اگر برای زبان فارسی شعر یا نثر می‌نویسد گه می‌خورد که هر جوری دلش می‌خواهد بنویسد. مگر زبان فارسی فقط مال من و شماست؟ این زبان مال یک ملت ۲۵ میلیونی به علاوه تمام تاجیکستان و افغانستان و فارسی‌دان‌های پاکستان و هندوستان و فارسی‌دان‌های همه جاست…

این عشق و حمیت است که فارسی را تاکنون شاداب و سرزنده نگه داشته. معتقدم برای پاسداری از این میراث مشترک ارجمندمان باید کارهایی صورت بگیرد، از جمله مهم‌ترین این کارها رونق بخشیدن به نقد و انتقاد سازندهٔ کتاب‌ها، اعم از تألیف و ترجمه، است در مجله‌ها و روزنامه‌ها. در این میان بویژه باید به نقد زبان متون ترجمه پرداخت که ضربهٔ اصلی از این ناحیه به زبان وارد می‌شود. نیز باید مثل همیشه کوشید که غل و زنجیر سانسور از دست و پای این زبان باز شود تا بتواند آزادانه پر و بال بگشاید و همهٔ ابزارهای بالقوه و بالفعلش را در راه اعتلای خویش به کار گیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.