برابری زن و زمین

برابری زن و زمین [۱]

نگاهی محیط زیستی
به داستان بلند «از زن تا زمین»
نوشته نرگس مقدسیان


لندفیل نامی است که در تابستان ۱۴۰۱، مدتی به صدر اخبار آمد؛ منطقه‌ای جنگلی در گیلان که تبدیل به محل دفن زباله‌های شهری شده است. معترضان به دفن زباله در جنگل- که اغلبشان زنان بودند- تجمعات گسترده‌ای برگزار کردند، جلوی ماشین‌های حمل زباله به جنگل را گرفتند و… نتیجه را کم و بیش همه می‌دانیم: این خبر نیز بعد از مدتی به فراموشی سپرده شد و زنان شالیزار ماندند و شیرابهٔ زباله‌هایی که چون طاعون به جان جنگل افتاده است. داستان از زن تا زمین، در کنار مسائلی همچون مسائل زنان و مسائل کارگری، به بحران زباله در طبیعت اشاره دارد.


هرگاه حرف بر سر محیط‌ زیست، چگونگی پاسداشت آن، حقوق حیوانات، نگهداری و حفظ جنگل‌ها، منابع طبیعی، تغییر رویه‌مان در بهره‌برداری از منابع طبیعی و آب، جلوگیری از آلودگی آب و … می‌شود، اولین پرسشی که ذهن عده‌ای را به خود مشغول می‌کند و بلافاصله بعد از آن، آن‌ها را دچار خشمی مشفقانه می‌کند این است که مگر مشکلات انسان‌ها کم است که حالا نوبت حمایت از حیوانات رسیده است؟ عده‌ای حتی مصممانه این موضوع را مطرح می‌کنند که نگرش به محیط زیست ــ که نگرشی نوین است ــ ناشی از عدم درک و عدم همدردی با فقر و فلاکتی است که بخش بزرگی از جوامع انسانی را فراگرفته است و دغدغه یا درد محیط زیست داشتن را نوعی «شیک‌اندیشی» از سر پر کردن اوقات فراغت یا رفع ملال می‌دانند [یک‌بار ناشر محترمی نقل می‌کرد که فردی با اشاره به قفسهٔ کتاب‌های او در زمینهٔ محیط زیست، بر او خشم گرفته و بی آنکه فرصت پاسخ دهد، او را زیر ضرب شماتت خود گرفته که: خجالت نمی‌کشید وقتی این همه گرسنه و درمانده و زباله‌گرد و کارتن‌خواب و گورخواب و کودک کار داریم باز هم نصف کتابفروشی‌تان را ــ به‌زعم او ــ به کتاب‌های بی‌درد اختصاص داده‌اید؟ آن ناشر فرصت پاسخ نیافته بود چون یا احتمالاً خریدار بعد از اعتراض صبر نکرده یا پاسخ از پیش آماده‌ای در آستین نبوده است].

برخلاف نظر این دوست خشمگین، حرف زدن از حقوق طبیعت (و نه طبیعت برای بهره‌برداری سالم‌تر خودمان) و از جمله حقوق حیوانات، حفظ منابع طبیعی و پاکیزه نگه داشتن آب و زمین، حرف زدن از سرپیچی از نظام سلطه است؛ حتی در سطح جهانی که استعمار در اصل به‌منظور بهره‌برداری از منابع آب و زمین دیگر جاها پا گرفته بوده است. در چنین وضعیتی، یکی (که انسان باشد) بر دیگری (یعنی طبیعت) برتری داده شده است و این برتری به شکلی سنتی و نسل به نسل به ما منتقل شده است. انسان‌های اولیه همین‌که به فکر جنگ بر سر منابع آب و زمین افتاده‌اند، ناخودآگاه به تولید نظام سلطه به منظور برتری یکی بر دیگری دامن زدند. کسانی که در جنگ قوی‌تر بودند، لقب جنگجو گرفتند. کسانی در راهبری مردمان به سوی جنگ برتری داشتند، نقش فرماندهی را یافتند. مردان بر زنان چیره شدند و مردان و زنان، هر دو دسته، بر کودکان. صاحبان زمین و املاک به کسانی برای کار در زمین‌هایشان نیاز داشتند و بنابراین نظام ارباب رعیتی به معنای برتری افرادی به نام ارباب بر زیردستانشان به نام رعیت مسجل شد. نظام‌های برده‌داری شکل گرفت که به برتری نژاد معتقدند. این نظام‌ها در بخش‌هایی از دنیا ــ حتی تا قرن‌های نه چندان دور- هم ادامه داشت و هنوز هم که هنوز است آثار آن در بعضی جوامع پیداست. پیامد استعمار که به معنای سلطه بر منابع و امکانات بخشی از زمین بود که از آنِ استعمارگر نبوده است، آبادی‌های بسیار برای خود و ویرانی گسترده برای بخش بزرگی از جهان به ارمغان آورد. برخی از این سنت‌ها تا حالا با ما پیش آمده است، آنقدر که مثلاً انسان غربی- شاید گاه درخلوت خود- گمان می‌برد اجدادش صاحب هوش و عقل و درایت بیشتری بوده‌اند و بهره‌مندی بیشتر از طبیعت حق طبیعی آن‌هاست که میراثی اجدادی است. این الگو در جوامع امروزی به شکل منطقه‌ای همچنان دنبال می‌شود.

در دوران کشاورزی، انسان‌ها یاد گرفتند که حیوانات را اهلی کنند تا کار در مزارع آسان‌تر باشد. پس حیوانات، حالا دیگر نه جزئی از طبیعت، درست در کنار انسان ــ مثل دیگر موجودات طبیعت ــ بلکه جزئی از مایملک انسان محسوب می‌شدند. انسان به مغز ابزارساز خود غره شد و خود را صاحب جاه و فری دید که حیوانات ــ صرفاً به دلیل حیوان بودن ــ از آن عاجزند. «ما این‌گونه اجتماعی شده‌ایم که بپذیریم گونهٔ جانوری ما برتری دارد ــ اما غلط است و ما باید با تحلیلی کامل از سلسله مراتب سلطه در تمام ساختارها اجتماعی بر آن چیره شویم.[۲]»

 

اصل برابری در مطالعات محیط زیست

به ابتدای سخن برگردیم؛ اگر ما با کلیت برتری یکی یا دسته‌ای بر دیگری یا دسته‌های دیگر مخالفیم، در واقع با برتری انسانی بر انسان‌های دیگر هم مخالفیم. مبحث حفظ محیط زیست، نه تنها برتری انسان را بر محیط زیستش نفی می‌کند و حیوانات و آب و زمین را نه در خدمت انسان که دوشادوش انسان در ساختار طبیعت می‌داند بلکه با کلیت نظام برتری و سلطهٔ قدرت‌ها و انسان‌هایی بر دیگر انسان‌ها مخالف است. از همین دیدگاه است که با جنبش‌های زنان، مبارزه با تبعیض نژادی، استعمارگری و… مخالف است زیرا نظریهٔ برتری که تاریخی دیرین در زندگی آدمی دارد از بین نخواهد رفت مگر اینکه تمام اشکال برتری برطرف شود و همچنان که طرفداران این نظریه با کسانی که با جنبش‌های آزادیخواهی بر علیه استعمار، در جنبش مخالفت با کار کودکان، مخالفت با فقر و تبعیض، مخالفت با تبعیض جنسیتی و… می‌جنگند، نه رو در رو که در یک جبهه‌اند [یعنی با این تعریف باید باشند] و بنابراین نه سد راه آن‌ها که در سوی آن‌ها می‌ایستند.

نوآم چامسکی[۳] در مصاحبه‌ای با پَتِمن[۴] در کتاب «نظرات چامسکی درباره آنارشیسم» به نکته خوبی اشاره می‌کند: «در حقیقت مشکل دیگری که من فکر می‌کنم باید با آن روبه‌رو شویم این است که در هیچ مقطع مشخصی از تاریخ بشر مردم نفهمیده‌اند ستم واقعاً چیست. این چیزی است که ما یاد می‌گیریم. من وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، مثلاً والدین یا مادربزرگم، می‌بینم او فکر نمی‌کرد تحت ستم است در حالی که در یک خانوادهٔ فوق‌العاده مردسالار زندگی می‌کرد که پدر وقتی در خیابان از کنار دخترش رد می‌شد به او توجه نمی‌کرد ــ نه به این خاطر که دخترش را نمی‌شناخت بلکه چون شما نباید برای دخترتان سر تکان دهید ــ ستمی احساس نمی‌شد. انگار رسم روزگار همین بوده. اما هر کسی که درگیر هر نوع کنشگری ــ مثلاً جنبش زنان ــ است می‌داند یکی از اولین کارهای لازم این است که به مردم بفهمانید تحت شرایط ستم و سلطه زندگی می‌کنند. این مسأله کاملاً واضح نیست و چه کسی می‌داند ماکدام یک از اشکال ستم و سلطه را می‌پذیریم بی‌آنکه حتی به آن‌ها توجه کنیم.[۵]» اینجا همین بزنگاهی است که کتاب «انسان و زمین» بر آن انگشت گذاشته است تا توجه ما را به آن رهنمون شود.

ما با گرفتن ذره ذره قلمرو و منابع زیستی طبیعت، با شکار و مواردی ازین دست سلطهٔ خود را اعمال می‌کنیم. اما این فقط یک سوی ماجراست؛ در بحث برتری طبیعی قوی بر ضعیف، (که البته به غلط به اسم داروین درآمده و این نظریهٔ فیلسوف اسپنسر است)، هیچ حیوانی بیشتر از حق خود مصرف نمی‌کند. هیچ حیوانی از حیوانات دیگر زباله تولید نمی‌کند، (انواع زباله‌هایی که در اثر تلف شدن حیوانات در مرغداری‌ها و دامداری‌ها تولید می‌شود)، هیچ حیوانی زمین را نمی‌کاود و آن را برای منابع زیرزمینی حفر نمی‌کند. حیوانات به زمین زخم نمی‌زنند و درختان را مگر برای نیاز نمی‌برند. با این همه این انسانِ، به زعم خود، برتر از دیگر موجودات، حالا به این فکر افتاده و به چشم خویش دارد می‌بیند که بدون طبیعت قادر به زندگی نیست یا نسل‌های بعد از او قادر به زندگی نخواهند بود. این برتر طبیعت، محتاج و نیازمند مادر خود است. مادری که به او زخم زده و او را به آستانهٔ ویرانی و تلاشی کامل رسانده است.

 

برابری در ستم به زن و طبیعت

نکته قابل توجه در داستان بلند «از زن تا زمین» نگاهی زنانه به طبیعت است نه صرفاً از دیدگاه احساسی بلکه از دیدگاه برابری ستم. در این کتاب دو موضوع بحران محیط زیست (ستم بر زمین) با ستم بر زنان به موازات هم پیش می‌رود تا خواننده را به یک نکته کانونی رهنمون شود. فمنیست‌های بوم‌گرا بر اساس نگاه جنسیتی به زمین، ظلم به زمین را با ظلم به زن در طول تاریخ همراه دیده‌اند و بر این باورند که مردان همان‌طور که خود را مالک زنان خویش می‌دانستند و با آن‌ها هر گونه که می‌خواستند رفتار می‌کردند، دربارهٔ زمین نیز نگرش و رفتار مشابهی داشتند. «در فرهنگ اکثر ملت‌های جهان، از جمله در ادبیات فارسی، زمین زن و آسمان مرد دانسته شده است. فمنیست‌های بوم گرا بر اساس این نگاه جنسیتی به زمین، ظلم به زمین را با ظلم به زن در طول تاریخ همراه دیده‌اند.[۶]» داستان از زن تا زمین با گوشه چشمی به این نکته، به بررسی موضوع ستم بر زنان، کارگران و زمین، هر سه با هم، پرداخته است.

عنوان از زن تا زمین، در واقع نام مجله‌ای است که گردانندهٔ آن روشنک یکی از شخصیت‌های اصلی داستان است. فرم داستان نیز، به تبع شکل روزنامه‌نویسی، با ماجراهای روزبه روز و بر اساس شخصیت‌ها نوشته شده است. نه دقیقاً در قالب روزنامه ولی انگار سعی دارد ساختار خود را در قالب بخش نامه‌های یک مجله یا سخن خوانندگان یک مجله نگه دارد. این روال تا حدود ۲۰ صفحه اول داستان، خواننده را پای داستان نگه می‌دارد و به معرفی شخیت‌ها می‌پردازد. پس از آن داستان کمی کند می‌شود؛ شاید از این رو که مجله بخش حوادث ندارد و داستان بدون ماجرا یا به عبارت بهتر بدون ماجراجویی پیش می‌رود. پس ما با داستانی ماجرامحور مواجه نیستیم. بلکه با داستانی مواجهیم که قالب مقاله‌واری مجله را با تمرکز به دیدگاه و تک‌گویی شخصیت‌ها حفظ کرده است. نقطه مرکزی داستان که تمام شخصیت‌ها را حول خود جمع می‌کند عبارت است از بحران زباله در طبیعت و استثمار کارگران در شرکتی به نام گیشه و در زنان شالیزار و زنان خانه کاج. این هرسه موضوع به موازات هم و با رعایت اصل تساوی پیش می‌رود.

معرفی رمان از همان بند اول داستان با تیتر «روشنک، بازداشتگاه» آغاز می‌شود. مثل تیترهای یک مجله، در همین اول مشخص می‌کند که قرار است درباره چه چیز بخوانیم و تیتروار عناوین مطالب را که در ذهن روشنک می‌گذرد بیان می‌کند: درباره گوهررود، آب آلوده سیاهرود، کارگران گیشه، زباله‌های منطقه‌ای به نام لندفیل، کار در شالیزار، شیرابه رود، زن‌های درختی (که بعد در داستان علت این نامگذاری را متوجه می‌شویم) و پاتوق‌های دورهمی زنان منطقه.

انتخاب قالب نشریه در فرم روایی داستان، تمهیدی است که زنان داستان را گرد هم بیاورد که با مشکلات و توقیف‌هایی هم همراه و در هم پیچیده شده است. روشنک مدیر مسئول نشریه، نامش را از روزنامه‌نگار پیشگام جنبش زنان و صاحب نشریه پیک سعادت نسوان در رشت گرفته است؛ روشنک نوعدوست تا بدین ترتیب نویسنده ادای احترامی به این شخصیت پیشگام روزنامه‌نگاری زنان در رشت داشته باشد.

به مرور با شخصیت‌های دیگر داستان و از جمله ایران آشنا می‌شویم. در اولین معرفی ایران، در حالی که دچار بی‌خوابی شده است افکاری در ذهنش می‌گذرد که ما را به همدلی بین ایران (به عنوان زنی عامی و کارگر) با روشنک (مدیر مسئول و شخصیت فرهیخته داستان) می‌رساند. تنها تفاوت بین ذهنیت ایران با روشنک در این است که روشنک به موضوع مقالات و انتشار مجله هم فکر می‌کند ولی حواس ایران بیشتر معطوف زباله‌ها و شرکتی است که همسرش در آنجا به نگهبانی مشغول است و چندین ماه است که حقوق معوقه‌اش را پرداخت نکرده‌اند.

و به همین ترتیب فصل به فصل با شخصیت‌های داستان آشنا می‌شویم. کاوه، خزر، مونا، و زنان نشریه که حتی عنوان‌های نشریه از نام مقالات و نویسندگان شخصیت‌های تاثیرگذار در حقوق زنان استفاده کرده است. کار زیاد کاوه و ایران فرصتی برایشان باقی نمی‌گذارد که سر از کار یکی از دخترهایشان دربیاورند که رفتارش آن‌ها را نگران کرده است. یا در جایی که از شخصیتی به نام خانم جان ۷۵ساله که یکی از زنان کارگر شالیزار است حرف می‌زند و در معرفی او می‌گوید خانه‌اش در موشنگاه نزدیک لندفیل سراوان ست. جایی که بعداً در داستان معلوم می‌شود مکان دفن زباله‌هاست و زنان به اعتراض در آنجا گرد می‌آیند تا جلوی ماشینهای شهرداری را که برای تخلیه زباله بگیرند. در آنجا زنان درختانی را می‌بیند به شکل سایه که دست به آسمان برده‌اند. با این تمهید نویسنده ما را به این نکته رهنمون می‌شود که یکی از آن زنانِ درخت شدهٔ دست به آسمان همان زن کهنسالی است که سالهاست شیره جانش در زمین و کار کشیده شده است. «وقتی نسیمی پرده پنجره کتابخانه را تکان داد، بوی زباله زرجوب به مشامش خورد. سرنوشتش این طور رقم خورده بود که دائم در کنار رودخانه باشد، خانه‌اش کنار گوهررود و کتابخانه‌اش کنار زرجوب. دو رود آلوده، از آلوده‌ترین رودهای دنیا. سیاهرود جلوی چشمش آمد، آشغال کوه لندفیل و شیرابه‌هایش که حالا کنارش، از زرجوب آرام آرام به سمت خزر می‌رود. یاد زنان درختی اطراف آشغال کوه افتاد و صدای جگرخراششان. دستهایشان را مثل شاخه‌های خشکیده درخت چنان بهم داده بودند که ناگسستنی بود.» نویسنده با این استعاره به موقعیت زن اشاره می‌کند. زن به عنوان نماد زندگی یا زن به عنوان شخصیتی پیشرو و مدیر مجله‌ای، ساکن و بر کنارهٔ جایی زندگی می‌کند با رودخانه‌های آلوده از زباله‌های شهر.

 

زبان و شخصیت در داستان

زبان داستان با استفادهٔ به جا از لغات گیلکی، داستان را مکانمند کرده ست. اگر خواننده‌ای نام مکان‌های داستان هم برایش آشنا نباشد، با تلفیق زبان گیلکی و فارسی به راحتی درمی‌یابد که داستان در کجا می‌گذرد و از قضا باز، همین نکته هم اهمیت زیست محیطی به خود می‌گیرد چون نوار سبز شمالی ایران، ریه‌های سرزمین ما است و تنفس و سبزی هم از آنجاست؛ آلودگی آن به معنای نابودی آب و جنگلهاست که نابودی بخش بزرگی از کشور را در پی خواهد داشت.

یکی از شخصیتهایی که در این داستان خیلی خوب درآمده و بار داستان هم بیشتر بر دوش اوست ایران است. ایران زنی است که گرچه در جلسات دورهمی خانه روشنک با زنان فرهیخته شرکت می‌کند اما در زمره نویسندگان و صاحب نظران نیست. او زنی ساده و صریح و توانمند وروستایی است. به نظر می‌رسد در بعض جاها، برخی کلمات برای شخصیت ایران سنگین است و مثلاً ما انتظار شنیدن آن لغت را از مونا یا روشنک داریم ولی از ایران نه، مثلاً سونامی به جای سیل وقتی که از هجوم شیرابه در خوابش حرفش میزند می‌گوید «سونای شیرابه». نویسنده به جای این لغت تازه رواج یافته هم می‌شد از لغتی گیلکی استفاده کند که کاربرد لغات گیلکی در دیگر جاهای متن به خوبی جا افتاده است وزنده کردن روح گیلان است و یا از لغت معمول سیل که لغت روزمره و کهن زبان ماست که در کناره اقیانوسها زندگی نمی‌کنیم تا لغت مخصوص آن را خلق کرده باشیم.

نکته دوم درباره لحن است. لحن تمام شخصیت‌ها یکی است. البته به جزروشنک که تنها شخصیتی است که زاویه دید سوم شخص برای او به کار رفته است سایر شخصیتها با زاویه دید اول شخص نوشته شده است. با این لحن یکدست ما اگر «اسماعیل» را از عنوان فصل برداریم، متوجه می‌شویم که صحبت کردن او هیچ تفاوتی با ایران ندارد و ایران هم با بقیه. همه مثل هم حرف می‌زنند. تفاوت لحن روشنک با بقیه نیز به خاطر جنس حرفها و اندیشه‌هایش است و نه صرفاً زبان متفاوت به کار گرفته برای این شخصیت.

مشکل دیگر کتاب وضعیت چاپ و حروف‌چینی و صفحه‌آرایی است که ناشر محترم گویا توجه چندانی به کیفیت کاغذ و فونت کار نداشته است در حالی که چشم‌نوازی حروف و فونت، کاغذ و دیگر ظرایف چاپ طبیعتاً در دیده و خوانده شدن کتاب بسیار مؤثر است.

سرانجام، برگردیم به اول متن و نکته بارز داستان که تمرکز و تأکید نویسنده بر برابری زن و زمین؛ چه به عنوان عنصری زندگی بخش که باید دست از ستم به آن برداریم و چه به عنوان برابری در ستم و قربانی‌شدگی. موضوعی که نمی‌توان به سادگی از این کتاب گذشت و جایش در ادبیات داستانی فارسی خالی بود. در ادبیات داستانی فارسی داریم داستان‌هایی که به موضوع‌هایی همچون بحران محیط زیست، خشکسالی و بحران زباله و آلودگی آب‌ها اشاره داشته باشد اما پیوند مسائل زنان و بحران‌های زیست‌محیطی نکته‌ای است که در این کتاب به آن پرداخته شده است و از این روست که دغدغه نویسنده ــ نرگس مقدسیان ــ ارزشمند است.

کار خوب خانم مقدسیان این است که نه یک زن و دو زن که زنان را یکجا به داستان آورده است با شخصیتهای متفاوتشان، با کارها و رویاهایشان و مشکلاتشان و زن در این داستان نه شخصیتی حاشیه‌ای تعریف شده زیر لوای دیگر شخصیتها که هر یک وجودی مستقل را در جمعی بزرگ به نمایش گذاشته‌اند.

 


 

[۱] این یادداشت مکتوب سخنرانی است با همین عنوان در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ در خانه فرهنگ گیلان در گردهماییِ نقد و مرور کتاب از زن تا زمین، نوشتهٔ نرگس مقدسیان، نشر روشنگران و مطالعات زنان.

[۲] اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات. باب تورِس. ترجمهٔ گلناز ملک. ۱۳۹۶. نشر مرکز. ص ۱۵۸

[۳] Avram Noam Chomsky

[۴] Darry Pateman

[۵] همان

[۶] نقد بوم‌گرا، رویکردی نو در نقد ادبی، فصلنامه علمی پژوهشی نقد ادبی. س ۵. ش ۱۹. پاییز ۹۱. صص ۲۷-۲۶. زهرا پارسانژاد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.