انسان و سگ در گذر ادبیات

دیدن حیوانات در حال تقلا بدون تلاشی برای تسکین دست و پا زدن آن‌ها، گسستگی و تبعیض و نادیده گرفتن ما را نسبت به حیوانات نشان می‌دهد. طرز رفتار ما انسان‌ها نسبت به حیوانات بدون شک بسیار نادرست است. ما در اهداف تحقیقاتی‌مان از حیوانات بهره می‌بریم و در بررسی‌های روان‌شناسی، بر احساساتشان تکیه می‌کنیم، اما اگر نیازهای مطالعاتی ما را برآورده نکنند هیچ احساسی در شأن حیوانات روا نمی‌داریم زیرا هنوز هم این تصور غلط وجود دارد که احساس مطلقاً برای انسان‌هاست.

بر طبق افسانهٔ یکی از قبایل بومی کالیفرنیا، خالق دنیا ناگایجو نام دارد. ناگایجو برای خلق جهان در چهار گوشهٔ آسمان ستون‌هایی برافراشت تا آسمان را استوار کند و سپس زمین را خلق کرد. بعد دور زمین چرخید و موجودات را آفرید. افسانه با جزئیات خلق نهرها و دریاها، آدمیان از زن و مرد و انواع حیوانات و جایگاهشان می‌پردازد بدون اشاره به خلقت سگ اما در نهایت مشخص می‌کند وقتی ناگایجو روی پاهایش ایستاده بود سگی کنارش حضور داشت و بدین ترتیب بیان می‌کند که خدا از قبل سگی برای خود داشته است. افسانه حضور انسان را بدون سگ باورنکردنی می‌داند تا آن‌جا که می‌گوید سگ همیشه روی کره زمین وجود داشته است و سرانجام اعلام می‌دارد بعد از خلق جهان در واقع سگ به دم خالق چسبیده بود، بو می‌کشید، کشف می‌کرد و گوش می‌داد و خالق، پس از مدتی به همراه سگش مسیر خود را به سمت شمال در پیش می‌گیرد و می‌رود.


چنین به نظر می‌رسد که پیشینهٔ هم‌زیستی سگ و انسان به سه تا هفت هزار سال قبل از پیدایش کشاورزی برگردد. فسیل‌های پیدا شده از سگ‌های اهلی در عراق قدمتی حدود پانزده هزار سال را تخمین می‌زند.

در آمریکا، مجموعه استخوان‌های پیدا شده، حکایت از محیط مشترک سگ‌ها با انسان‌ها در یازده هزار سال پیش است. در اسکاندیناوی، حدود ده هزار سال قبل دو نوع نژاد مختلف سگ‌های اهلی شناسایی شده‌اند. نیز در چین شواهدی مبنی بر پیوند میان انسان و سگ در همین بازهٔ زمانی وجود دارد. می‌توان پژوهشی مفصل را پی گرفت و سراغ نویسندگان و داستان‌هایی رفت که سگ در داستان و در ذهن نویسنده حضوری جدی داشته است. اما در نگاهی گذرا، جک لندن و گرگ‌های باشکوهش بیشتر از دیگر داستان‌ها در خاطر مانده‌اند. در داستان‌های جک لندن گرگ و سگ برادرند و لااقل دو کتاب او به نام‌های آوای وحش و سپید دندان به فارسی ترجمه شده است. آوای وحش در سال ۱۹۰۳، (شاید ۱۹۰۴)، تألیف شد که سرگذشت سگی گرگی به نام «باک» است که دل در گروی حیات وحش دارد و پس از مرگ صاحب مهربانش خود را به بیابان می‌کشاند تا وارد گلهٔ گرگ‌ها شود و در میان برادران جنگلی خود به شادی آواز سر دهد. سپیددندان، در اول، به شکل پاورقی منتشر شد و جک لندن در آن زندگی سگی را دنبال می‌کند که خون گرگی دارد. محتوای رمان بر پایهٔ تقابل تمدن با خوی وحشی‌گری است. سپیددندان ماده گرگ باهوشی است از مادری سگ. ادامهٔ داستان ارتباط چندانی با موضوع صحبت ما در این‌جا ندارد. در ۱۹۶۳ نویسنده‌ای کانادایی به نام فارلی موات[۲] کتابی تألیف کرد با عنوان «گرگ گریه نمی‌کند.» این کتاب برخلاف تصور عامیانه و افسانه‌های منفی رایج دربارهٔ گرگ، نگاهی مشفقانه به گرگ‌ها داشت که توجه بسیاری را به خود جلب کرد و فیلمی نیز از آن داستان ساخته شده که با استقبال عمومی روبه‌رو شد. کتاب موات باعث شد طرح کنترل گرگ در آمریکای شمالی با انتقادهای بسیای مواجه شود و به دنبال آن، در سال ۱۹۷۴، گرگ خاکستری به زادگاه خود در شمال میشیگان بازگشت. فارلی موات نویسنده و زیست بوم‌گرا بود که کتاب‌هایش به پنجاه و دو زبان ترجمه شد، پس از گرگ‌ها هرگز گریه نمی‌کنند، کتاب دیگری با عنوان گلهٔ گوزن‌ها منتشر کرد که شهرت فراوانی برای او به دنبال داشت.

نویسندگان دیگری نیز به رابطهٔ بین انسان و سگ یا انسان و گرگ پرداخته‌اند. در بین داستان‌های فارسی سگ و گرگ اغلب مظهر ترس و جلوهٔ شوم بوده است. علیرغم فرهنگ عامیانه در مواجهه با سگ که با اسم این حیوان لغات ترکیبی مختلفی در ساخت ناسزا به کار رفته است، استفاده از لغت سگ در عنوان داستان‌ها و فیلم‌ها بیشتر از خود سگ در ادبیات حضور دارد. سگ به مرور زمان معانی مختلفی را در زبان‌های مختلف به همراه داشته است و عباراتی همچون زندگی سگی، قلب سگی، سگدونی، روز سگ و دیگر عبارات و اصطلاحاتی از این دست خلق شده است که گاه نگاهی مشفقانه و گاه نگاهی تحقیرآمیز به سگ دارد و حکایت از رابطهٔ عشق و گریز انسان است با سگ. سگ در داستان فارسی گاه سمبل ترحم و شفقت، زندگی سخت و گاه نشانه‌ای از دانایی و پیش‌بینی خطر بوده است. معروف‌ترین داستان فارسی در این مورد داستان «سگ ولگرد» نوشته صادق هدایت است. داستان نگاهی انسانی به سگ دارد و سگ سمبلی از انسان بی‌پناه و درمانده است با این همه صادق هدایت در این داستان همچنان بر نگاه انسان‌گرای خود استوار است و استفاده از سگ فقط برای شرح مصیبت انسانی است و از همین روست که در فهرست داستان‌های محیط زیستی این مجموعه جای نگرفته است. در داستان ما سه نفر هستیم نوشته داوود غفارزادگان، سگ حضوری چنان پررنگ دارد که نمی‌توان این داستان را خواند و از نگاه نویسنده به سگ غافل شد. داستان حکایت سه معلم است که در مدرسه‌ای دور از روستا در محیطی ناامن شب‌ها را سپری می‌کنند. سه معلم چندان حشر و نشری با مردان ده ندارند (در داستان دلیل این موضوع هست)، در واقع سه معلم، سه فرد بی‌پناه از نسلی که قرار است دانش را به دورترین جاها ببرند در حالی که هنوز خود از حضور خود چندان اطمینانی ندارند و پیرمردهای ده هم آن‌ها را به چیزی نمی‌گیرند، در تاریکی و ترس شب‌های آن بیشهٔ دور، سگی را به خود عادت می‌دهند و در حضور او ترس و دلهره‌شان کمتر می‌شود: «فهمیده بود گولش زده‌ایم، به خود آمده و تهدیدمان می‌کرد. مردان از کنار قبرستان می‌آمد و او بویش را شنیده بود. می‌خواست خودش را بی‌گناه نشان بدهد. نمی‌گذاشت ما به در نزدیک شویم. هر لحظه هارتر می‌شد و آماده بود بپرد سر و کولمان.[۳]» داستان ما سه نفر هستیم، گذشته از معناها و لایه‌های درون متنی دیگری که دارد، در رابطه با سگ، نمایی از رابطهٔ همزمان نفرت و نیاز انسان ایرانی با سگ است. سگ را دوست دارد چون به او امنیت می‌دهد. از سگ می‌ترسد چون تلنبار فرهنگ عامیانه را پس پشت دارد.

بر اساس متون باقیمانده از جهان باستان، چنین می‌نماید که فرهنگ ایرانی به خاطر نوع نگاه خاصی که به سگ داشته است در میان سایر تمدن‌ها یگانه و ممتاز باشد. در واقع، مفهوم سگ در فرهنگ ایرانی موقعیتی تناقض‌آمیز و ویژه دارد. «در ایران‌زمین، از دیرباز، سگ موقعیتی ارجمند و محبوب در ساختار دینی و حقوقی داشته است و این وضعیتی است که از سپیده‌دم شکل‌گیری تمدن در این سرزمین تا زمان ظهور اسلام تداوم داشته است. پس از ظهور اسلام این جایگاه و این مفهوم دچار نوعی واژگون‌سازی شده است و خودِ این مفهوم واژگونه نیز به نوبهٔ خود با تفسیرها و برداشت‌هایی تاریخی، بازبینی و بازخوانی شده است. در واقع، چنین می‌نماید که سگ بعد از انسان، مسئله‌برانگیزترین جانور در تاریخ فرهنگ ایران‌زمین بوده باشد.[۴]»

در فرهنگ‌های دیگر هم وضعیت تا حدودی همین است. برخی فرهنگ‌ها و مذاهب سگ را موجودی پست و ناپاک می‌دانند و برخی دیگر سگ را حیوانی همتراز دیگر حیوانات. با این همه انسان‌ها چه در رابطهٔ نفرت‌آمیز و چه در رابطهٔ دوستانه با سگ، ناگزیر از همجواری با سگ بوده‌اند. «موضوعی که کمتر به آن پرداخته شده، چرایی و چگونگی برقراری روابط بین انسان‌ها و سگ‌ها بوده است.» بی‌شک شیوه‌ها و آیین‌های فرهنگی فرهنگ‌های گوناگون در شکل‌دهی این روابط مؤثر بوده‌اند اما دسترسی به این شیوه‌ها و آیین‌ها در شکل‌دهی رابطهٔ انسان و سگ به شکل تخصصی چندان ساده نیست و منابع مطالعاتی چندانی در این مورد وجود ندارد. توجه اغلب باستان‌شناسان و مردم شناسان فرهنگی معطوف مسائل انسانی بوده است و اگر گاه گریزی به رابطهٔ بین انسان‌ها و حیوانات زده‌اند در حد توضیح رفتار و کنش خاصی از سوی مردمان بوده‌اند. به اعتقاد پژوهشگران درک و دریافت چگونگی زندگی انسان و سگ به این جهت دارای اهمیت است که از طریق آن می‌توان «تغییرات در جنبهٔ فیزیکی و رفتاری سگ را توضیح داد.»

[در اوست پلوی/ سیبری]، «این واقعیت که بعضی از سگ‌ها طی آیینی دفن می‌شدند و در عین حال، سگ‌های دیگری سلاخی می‌شدند، باورها و فرهنگ قبیله‌ای را که سگ‌ها در آن زندگی می‌کردند نشان می‌دهد. پژوهشگران نمی‌دانند چرا با سگ‌ها رفتارهای متفاوتی می‌شده است. اما یافته‌های جدید نشان می‌دهد که انسان‌ها فقط با سگ‌هایی که تصور می‌کردند برای خواسته‌ها و خصوصیات فرهنگی آن‌ها اهمیت دارند، رابطهٔ پایدار برقرار کرده‌اند[۵]

دیدن حیوانات در حال تقلا بدون تلاشی برای تسکین دست و پا زدن آن‌ها، گسستگی و تبعیض و نادیده گرفتن ما را نسبت به حیوانات نشان می‌دهد. طرز رفتار ما انسان‌ها نسبت به حیوانات بدون شک بسیار نادرست است. ما در اهداف تحقیقاتی‌مان از حیوانات بهره می‌بریم و در بررسی‌های روان‌شناسی، بر احساساتشان تکیه می‌کنیم، اما اگر نیازهای مطالعاتی ما را برآورده نکنند هیچ احساسی در شأن حیوانات روا نمی‌داریم زیرا هنوز هم این تصور غلط وجود دارد که احساس مطلقاً برای انسان‌هاست.


 

[۱] این یادداشت بخشی از مقدمهٔ فصلی است به همین عنوان در کتاب پژوهشی انسان و زمین که به بررسی داستانی از «گی دو موپاسان» پرداخته است که سگ در آن داستان حضوری زیست‌محیطی دارد و نویسنده از سگ در راستای بازتعریف مفاهیم انسانی بهره نگرفته است بلکه صرف وجود او به عنوان موجودی صاحب حیات دارای اهمیت بوده است. بررسی داستان از منظر زیست محیطی پس از این مقدمه است. دیگر بخش‌های کتاب نیز هرکدام به ارتباط یکی از عناصر زیست محیطی با داستان یا داستان‌هایی می‌پردازد. این کتاب به زودی منتشر می‌شود.

[۲] Farley Mowat

[۳] ما سه نفر هستیم از مجموعه داستانی به همین نام. نوشته داوود غفارزادگان. نشر ثالث. ۹۱. ص ۱۲

[۴] سوشیانس. وبگاه شروین وکیلی. آئین سگ. بخش نخست. ۲ مرداد ۱۳۹۱

[۵] «سگ‌ها چگونه به خدمت انسان درآمدند و اهلی شدند». فرید کرمی. ۲۹ شهریور ۹۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.