ترتیبِ طنطنات(بخش دوم)
چیزکی برای فتحباب قسم دوم
در ادامهی مرور بر ترانههای عامیانه و ترتیب دفرماسیون تلفظ رسمی در این ترانهها، در این قسمت بهجاست بحث را با مرور یک مورد انحراف حافظ از تلفظ رسمی واژه بیاغازم. مدیحهای از حافظ است که در مطلع آن انحراف از فصاحت کلام وجود دارد. مطلع غزل این است:
احمدَ الله علی مَعدَلَهِٔ السلطان
احمد شیخ اویس حسن ایلخانی
هجای اول کلمهی «ایلخانی» که بایستی به قدر یک هجای بلند و یک صامت (ـــ .) کشیده شود به مقتضای وزن، بدون صامت آخر (ـــ) خوانده میشود؛ انگار بگوییم: «اِلخانی». مصراع دوم مطلع همچنین میرساند که ممدوح ظرایف ادبی را خوب نمیشناسد و به این دلیل یا دلایل دیگر، حافظ که غالباْ نام ممدوح را در آخر غزل میآورَد اینجا نام ممدوح را کامل همان اول کار ذکر میکند مبادا ممدوح متوجه منظور نشود. همچنین بهوسیلهی انحراف از فصاحت کلام، میرسانَد که از نوشتن این مدیحه ناراضی است.
برای روشن شدن انحراف عمدی حافظ از فصاحت، بد نیست به چند نمونه از تلفظ رسمی و ادبی کلمهی «ایلخانی» در شاعران نزدیک به دوران او نگاهی بیندازیم. در سعدی:
خطی مسلسل شیرین که گر بیارم گفت
به خطَ صاحب دیوان ایلخان ماندتا گردنان روی زمین منزجر شدند
گردن نهاده بر خط و فرمان ایلخانخدایْ مشرق و مغرب به ایلخان دادهست
تو بر خزاین روی زمین حفیظ و امینبه صدر صاحب دیوان ایلخان نالم
که در ایاسهی او جور نیست بر مسکین
و در خواجو:
با چشم دُرنثار به اردوی ایلخان
مشنو که بهر اجری و ادرار میرویمندانم آن بت کافرنژاد یغمایی
کی آمدهست ز اردوی ایلخان بیرون
اما جالب است که یک مورد مشابه این انحراف در عبید که معاصر حافظ هم است وجود دارد که مربوط است به منظومهی «موش و گربه»:
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
به هر صورت واضح است این غزل را با رضایت خاطر ننوشته است. همینطور در مقطع غزل آورده است:
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
که کند حافظ از او دیدهی دل نورانی
تأکید بر اینکه دیدهی دل مقداری کدورت یافته بوده است. بنابراین نهتنها تلفظ رسمی وژگان فارسی در بیش از هزار سال عمر شعر و نثر فارسی تقریباً یکسان مانده است بل انحراف از تلفظ رسمی از نیز امکانات ریطوریکی پدید میآورد. اینک بپردازیم به موضوع.
ترانهی «خورشیدخانوم آفتاب کن»
این ترانه را شاملو به روایت چند شهر مختلف ذکر کرده است و این نسخهی هشتسطری از قرار معلوم نسخهی تهرانی آن است.
خورشید خانوم آفتاب کن
یه من برنج تو آب کن
ما بچههای گرگیم
از سرمایی (سرماگی) بمردیم
ابرو ببر به کوه سیا
آفتابو بیار به شهر ما
به حق نور مصطفی
به حق گنبذ طلا
چهار سطر نخست بر وزن مفاعلن فعولن است. در سطر نخست «خور»ِ «خورشید» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است و «شید»ِ «خورشید» فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. یعنی تلفظ رسمی «خورشید» مفعول است. کسایی: گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی/ گهی همچون شبی باشد که در روزی وطن گیرد. سعدی: خورشید زیر سایهی زلف چو شام اوست/ طوبا غلام قدّ صنوبرخرام اوست.
متن این ترانه را با نام «خورشید خانوم» حبیب نیز در تلفیق با چند ترانهی عامیانهی دیگر در یکی از ساختههایش به کار بسته است که در آن «خورشید» را تقریباً فَعَل ادا میکند و «خورشید خانوم» را کموبیش مفاعلن میخواند. محمد معتمدی در ترانهی «خورشید» این واژه را مفعول، امیر عظیمی در ترانهی «خورشید» این کلمه را فعلن، امیر تاجیک در ترانهی «خورشید» این واژه را مفعول ادا میکند. در این بین شاید امیر تاجیک بیش از سایرین به تلفظ رسمی واضح از کششها و قطعها وفادار است.
همچنین در سطر نخست «خا»ی «خانم» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. یعنی «خانم» فَفا ادا میشود که تلفظ رسمیاش فعلن است. هاتف اصفهانی: تا یک دُرِ بینظیر آمد به وجود/ وآن دُرّ یگانه کیست مریم خانم. محتشم کاشانی: پادشاه ملک و انس پریخان خانم/ که ز شاهنشهی حور و پری دارد عار.
«آفتاب»ِ سطر اول هم فَعَل ادا میشود که تلفظ رسمی آن مفعول است. کسایی: در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب/ ور چند جِرم ماه سر اندر سپر کشید/ وآن عکس آفتاب نگه کن علم علم/ گویی به لاژورد می سرخ بر چکید/ چون خوش بُوَد نبید بر این تیغ آفتاب/ خاصه که عکس او به نبید اندرون فتید.
در سطر دوم «برنج» همچون فَعَل ادا میشود حال آنکه تلفظ رسمی آن فعول است.
«تو»ی سطر دوم نیز چون فَ ادا میشود که تلفظ محاورهی غالب و تلفظ رسمی آن فا است.
«گرگیم» در سطر سوم فعلن ادا میشود که تلفظ رسمی آن فعلات است. جلالالدین: در چنین صحرا گرفتار بلا/ اینچنین گرگیم باید آشنا. جلالالدین: طعمهی گرگیم و آنِ یار نِه/ هیزم ناریم و آنِ عار نِه.
«بمردیم» سطر چهارم چون فعولن ادا میشود که تلفظ رسمی آن مفاعیل است. حافظ: از پای فتادیم چو آمد غم هجران/ در درد بمردیم چو از دست دوا رفت. عطار: تا ما ره عشق تو سپردیم/ صد بار به زندگی بمردیم. خواجو: زینگونه چو از درد بمردیم چه درمان/ زیندست چو از پای فتادیم چه تدبیر.
چهار سطر دوم وزن پایهاش مفتعلن مفاعلن است که در سطر پنجم فَعْلُفَعَلْ فَعَلُ فَعَلْ و در سطر ششم به صورت فَعَلُفَعَلْ مفاعلن اجرا شده است.
«کوه» در سطر پنجم همچون فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. فردوسی: کیومرث شد بر جهان کدخدای/ نخستین به کوه اندرون ساخت جای/ سر بخت و تختش برآمد به کوه/ پلنگینه پوشید خود با گروه. بیدل: نگین شهرتی میخواست اقبال جنون من/ ز چندین کوه کردم منتخب سنگ ملامت را.
«آفتاب» در سطر ششم همچون فَعَل ادا میشود که تلفظ رسمی آن مفعول است چنانکه بالاتر آوردیم.
همچنین هاء ملفوظ «سیاه» مانند بسیاری موارد دیگر در نمونههای شعر عامیانه و وزن محاورهای افتاده است که در تلفظ رسمی چنین هاءی هرگز نمیافتد.
نسخهی اصفهانی ترانهی «خورشید خانوم آفتاب کن»
این نسخهی دوازدهسطری وزن پایهی ثابت دارد متکی به مفتعلن مفاعلن؛ برخلاف نسخهی تهرانی این ترانه که یک بحرگردانی داشت.
خورشید خانومی نوری
ماسی دری بولونی
چارقَتی ابریشمی
آفتاب کونا آفتاب کون
یه مُش نخود مرتاب کون
پوسِشا بکَن لاحاف کون
لاحاف کونا روانداز
دشک کونا زیرانداز
پشتی کونا سرانداز
تو نخریا من نخری
بیا با هم بخندیم
نیش نیش نیش نیش
دربارهی «آفتاب» و «خورشید» و «خانم» قبلاً در بررسی نسخهی تهرانی این ترانه بحث شد. «رو»ی «روانداز» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است. همچنین است «زیـ»ِ «زیرانداز». در سطر دهم مفتعلن مفاعلن به ترتیب فَعَلُفَعَلْ مفتعلن اجرا شده است. در سطر دوازدهم نیز مفتعلن مفاعلن فَعْلْ فَعْلْ فَعْل فَعْل اجرا شده است. «با» در سطر یازدهم فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. حافظ: با می به کنار جوی میباید بود… حافظ: یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم/ با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست. سعدی: با جوانی سر خوش است این پیر بیتدبیر را/ جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را.
یک چیستان چهارسطری
این چیستان چهارسطری با موضوع «جارو» از این قرار است:
آقاکوچولوی زردابی
تکیه داده تو مهتابی
قربون زلف چینچینش
داره صفا عرقچینش
مفتعلن مفاعلن وزن پایه است که در سطر یکم صورت فَعَلُفَعَلْ مفاعلن گرفته است.
در سطر نخست «آقا» تَتَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فعلن یا فَعَل است. شهریار در منظومهی «حیدربابا» نمونههای «آقا» را با تلفظ ترکی فَعَلْ آورده است. تلفظ رسمی آن در نوشتار فارسی فعلن و در محاورهی معمول فَعَلْ است. هاتف اصفهانی: شد از حاجی آقا محمد جهان/ خصوص اصفهان رشک باغ بهشت. هاتف اصفهانی: حاجی آقا محمد آنکه چو او/ در هنر مادر زمانه نزاد. هاتف اصفهانی: فخر زمانه حاجی آقا محمد آمد/ از خلق و خوی نیکو چون خلق را نکوخواه.
«کوچولو» در سطر اول فعلن ادا میشود که در محاورهی معمول فعلن یا مفعولن ادا میشود.
«دا»ی «زردابی» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. فردوسی: کَشَفرود پر خون و زرداب شد/ زمین جای آرامش و خواب شد. قاآنی: چشمش آماس کند بس که ز زرداب جگر/ پر شود چون شکم مردم استسقایی. کمالالدین اسماعیل اصفهانی: زرد و گداختهست تنم زانکه همچو شمع/ زرداب میرود ز گریبان به دامنم.
در سطر دوم «داده» فَعَل ادا میشود که تلفظ رسمی آن فافَ است که گاه برحسب اقتضای وزن فعلن قرار گرفته است.
«چین» نیز همچون فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن است و البته به صورت «چینچین» کاربرد ادبی دیرسال ندارد.
یک مثل
آقا نوایی داره
به بر قبایی داره
دَس میکشه قباشو
نمیشناسه باباشو
کنایه از نوکیسگی است. وزن پایه مفتعلن فعولن است که در سطر دوم مفاعلن فعولن شده است.
«آقا» در سطر نخست فعلن ادا میشود که مطابق تلفظ رسمی آن است. «دا»ی «داره» در سطر دوم فا ادا میشود که در تلفظ معمول محاوره فَ است. «می»ِ «میکشه» در سطر سوم فَ ادا میشود انگاری که بگوییم بکشه و لذا همچون فعلن ادا میشود. تلفظ معمول آن در محاوره همچون فاعِلُ است.
دربارهی «نمیشناسه» در سطر چهارم باید به این قاعده اشاره کرد که بن مضارع آن با شین مکسور آغاز میشود در محاوره ساکن میپذیرد.
یک مثل قجری
این مثل چهارسطری را شاملو از دهخدا نقل میکند و گوییا از ترانههای قاجاری مخصوص نمایش روحوضی بوده است.
هوا چه سرد است آقانصیر
زمین چه برف است آقانصیر
من تو را خواهم تو مرا خواهی
اینها همه حرف است آقانصیر
با توجه به آنکه فعل ربط «است» عیناً در سه سطر آمده است و به «ـه» بدل نشده است تقطیع مثل را بر همین مبنا صورت میدهیم. سطرهای یکم و دوم بر وزن مفاعلاتن مفاعلان است. «آقا» در سطرهای یکم و دوم و چهارم فَعَلْ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فعلن است.
سطر سوم بر وزن مفتعلاتن مفتعلاتن است و «تو»ِ اول فَ و «تو»ِ دوم فا ادا میشود. «تو» در تلفظ رسمی فَ است.
«را» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. سعدی: از در بخشندگیّ و بندهنوازی/ مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا. بهار: یکی را به بر ارغوانی سلب/ یکی را به تن خسروانی ردا. پروین اعتصامی: ای دل عبث مخور غم دنیا را/ فکرت مکن نیامده فردا را/ کنج قفس چو نیک بیندیشی/ چون گلشن است مرغ شکیبا را.
«ـرا»ی «مرا» نیز فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. سعدی: مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر/ چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را. سعدی: همه قبیلهی من عالمان دین بودند/ مرا معلم عشق تو شاعری آموخت.
سطر چهارم فَعَلُ فعولن مفاعلان تقطیع میشود. «اینها» به صورت «اینا» ادا میشود که همچون تَتَ است اما صورت محاورهی معمول آن فَعَل یا فعلن است.
صامت ابتدای «است» نیز در سطرهای ۱ و ۲ و ۴ میافتد.
ترانهی آلو آلو
این ترانه از ترانههای قدیمی تهرانی است که در نمایش روحوضی و نیز در میان نوازندگان و خوانندگان دورهگرد رواج داشته است.
امشب شب ما سحر نداره
یار از دل ما خبر نداره
آلو آلو آلو آلو دوتا شد
«آلو آلو آلو…الخ» ترجیع ترانه است و وزنش از سایر سطرها متمایز است: فعلاتن فعولْ مفتعلاتن. وزن غالب سایر سطرها مفعولُ مفاعلن فعولن است.
عشقبازی خوشه، شبها کوتا شد
آلو آلو آلو آلو دو بنده
در سطر چهارم «ـقـ»ِ «عشقبازی» میافتد انگار بگوییم «عِشبازی» بر وزن مفعولُ که «زی»ِ «عشقبازی» هم فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است. «عشقبازی» در تلفظ رسمی همچون فاعلاتن ادا میشود. حافظ: بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او/ هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است. حافظ: عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار/ گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت. حافظ: در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی/ جام می مغانه هم با مغان توان زد. حافظ: اگرچه حسن تو از عشق غیر مستغنیست/ من آن نیام که از این عشقبازی آیم باز.
«شبها» فَعَلْ ادا میشود که به لفظ محاوره «شبا» ادا میشود.
هاء انتهای «کوتاه» افتاده است و همچون فَعَل ادا میشود که تلفظ رسمی آن مفعولْ است. فردوسی: ازان کاو نه همدین و همراه بود/ زبان از ستودنْش کوتاه بود. حافظ: هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست/ ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
شوخی و بازی خوشه، شبها بلنده
آلو آلو آلو آلوی تازه
سطر ششم بر وزن فعلاتن فعلن مفتعلاتن خوانده میشود.
قر خوب خوب میخوای برو تو مغازه
آلو آلو آلو آلو آلوچه
«خوب» فا ادا میشود که صورت معمول محاورهی آن است اما تلفظ رسمی آن فاع است.
قر خوشگل میخوای برو تو کوچه
آلو آلو آلو آلوچه آلو
نومزدبازی خوشه پهلوبهپهلو
شاملو ذکر میکند متن اصلی ترانه کاملتر از آن است که ژوکوفسکی در ۱۸۹۹ مسیحی ثبت کرده است اما نمونهای از نسخهی کاملتر نیاورده است.
ترانهی «آمدیم و بازآمدیم»
این ترانهی بلندی است که شاملو از ژوکوفسکی نقل میکند. ژوکوفسکی ترانه را در ۱۸۸۵ مسیحی در ۸۶ سطر ضبط کرده است. اکنون پنج سطر نخست:
آمدیم و بازآمدیم
اردک بودیم غاز آمدیم
از راه شیراز آمدیم
با عشوه و ناز آمدیم
با فوج سرباز آمدیم
وزن پایه را من مفتعلن فاعلن میگیرم که بعضاً به ارکان ریزتر تقسیم میشود.
سطر نخست فَعَلُفَعَل (= مفتعلن) فاعلن خوانده میشود. «آمدیم» فعلن ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاعلان است. عطار: پاکباز آمدیم از دو جهان/ کآتشت در میان جوهر ماست. عطار: چون همه تو ما همه هیچ آمدیم/ ای همه تو هیچ چرا ماندهایم. عطار: جمله گفتند آمدیم این جایگاه/ تا بود سیمرغ ما را پادشاه.
سطر دوم نیز همچون فَعَلُفَعَلْ فاعلن ادا میشود. «اردک» تَتَ خوانده میشود که تلفظ رسمی آن فعلن است. محتشم کاشانی: نکشد تا ز یخ آهنگر بردش در غل/ دست و پا میزند از واهمه در آب اردک.
«بودیم» نیز در سطر دوم تَتَ ادا میشود کهتلفظ رسمی آن مفعولْ است. سعدی: ما نامه بدو سپرده بودیم/ او نافهی مشک اذفر آورد.
سطر سوم بر وزن فَعْفَعَلَتُ فاعلن خوانده میشود. «راه» فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. «شیراز» همچون فَعَل ادا میشود که تلفظ رسمی آن همچون مفعولْ است. فردوسی: ورا بود شیراز تا اصفهان/ که داننده خوانَدْش مرز مِهان. حافظ: دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس/ نسیم روضهی شیراز پیک راهت بس.
سطر چهارم نیز بر وزن سطر سوم خوانده میشود. «عشوه» تَتَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فافَ است. حافظ: آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت/ وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت.
سطر پنجم بر وزن فَعَلُفَعَل فاعلن خوانده میشود. «با» تَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. «فوج» همچون فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. فردوسی: به زخم اندر آمد همی فوج فوج/ بر آنسان که برخیزد از آب موج.
آمدیم ما سیستان
سیستان و گابهاشون
هرات و شیرخشتاشون
مشهد و شبکلاشون
قوچان و پوستیناشون
تا اینجا همواره تلفظ رسمی صورت غیرمحاورهای کلمه و تلفظ رسمی محاورهی معمول (رسمی) و تلفظ قهری اقتضاشده در وزن را تفکیک کردیم. تذکر این نکته حایز اهمیت است و این تفکیک اساسیترین تفکیک راهبردی است که برای توجه به تلفظ واژگان فارسی بایستی شناختاش. لازم نیست یادآوری کنم که واضع این تفکیک راقم این سطور است.
«پوسـ»ِ «پوستین» همچون فا ادا میشود حال آنکه تلفظ رسمی آن فاع است. جلالالدین: آوه که بکرد بازگونه/ آن دولت وصل پوستین را. سعدی: زرش داد و اسب و قبا پوستین/ چه نیکو بود مهر در وقت کین.
درهگز و سواراشون
نشابور و نخوداشون
زعفرون و درّههاشون
سبزوار و برّههاشون
مزینون و پنبههاشون
در سطر یازدهم «سـَ»ِ «سوار» فا ادا میشود که در تلفظ رسمی و تلفظ معمول محاوره فَ است. و در مجموع «سوار» فعول ادا میشود. حافظ: چو گل سوار شود بر هوا سلیمانوار/ سحر که مرغ درآید به نغمهی داوود.
در سطر دوازدهم نــُــ»ِ «نخود» فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فَ است که در مجموع «نخود» همچون فَعَل ادا میشود. بیدل: یک نخود کله و ده من دستار/ این کم و بیش چه معنی دارد. جامی: رقاص جوش عشق تو جز بیخودان نی اند/ هر خودپسند کی سزد آن دیگ را نخود.
سطر سیزدهم بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن خوانده میشود و به همین جهت «زع»ِ «زعفرون» فَ ادا میشود و نیز «ـرون»ِ «زعفرون» فَ ادا میشود. در صورت محاورهی رسمی «زعفرون» همچون فاعلن تلفظ میشود چنانکه «زعفران» در تلفظ رسمی. فردوسی: بدو اندرون زعفران و گلاب/ همان سالخورده می و مشک ناب. جلالالدین: زین کوی تعزیت به عروسی سفر کنیم/ زین روی زعفران به رخ ارغوان رویم. سعدی: وین عشق تو در من آفریدستند/ هرگز نرود ز زعفران زردی.
سطر چهاردهم بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن خوانده میشود که در آن «سبـ»ِ «سبزوار» فَ و «وار»ِ «سبزوار» فَ ادا میشود. حال آنکه چه در تلفظ رسمی و چه در تلفظ محاورهی رسمی، «سبزوار» همچون فاعلان خوانده میشود. عطار: گه وطن داری توتون و سبزوار/ گه به مشهد کردهای جای قرار. قاآنی: چو سوی سبزوار انگیخت باره/ فلکگفتش بزی سرسبز اکنون.
سطر پانزدهم نیز هموزن سطرهای سیزدهم و چهاردهم خوانده میشود و لذا «ـزیـ» و «ـنون»ِ «مزینون» هردو فَ ادا میشود حال آنکه چه در تلفظ رسمی و چه در تلفظ محاورهی رسمی «مزینون» و «مزینان» فعولن ادا میشود. قاآنی: نخستین در مزینان خرگه افراشت/ چه خرگه قبهاش همراز گردون.
عباسآباد و گرجیاشون
میوندشت و کمآباشون
مـِـیامی و راههاشون
شارود و شبگزاشون
دامغون و فندقاشون
در سطر شانزدهم «عباسآباد» تَتَتَتَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن با انداختن صامت آغازین «آباد» مستفعلنفاع است. قاآنی: یکی عباسآباد استکاین نام/ غمین را بخشد از غم رستگاری. وزن سطر این است: فَعَلَتُ مفاعلاتن.
سطر هفدهم بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن اقتضا میکند که هم «ـیون» و «ـدشت»ِ «میوندشت» را فَ ادا کنیم، هم «آب»ِ «کمآب» فَ ادا شود. «میوندشت» همچون «میاندشت» در محاورهی رسمی مفاعیل ادا میشود و بعضاً ممکن است صامت ت از انتهای آن در محاورهی رسمی بیفتد. «کمآب» نیز چه در محاورهی رسمی و چه در تلفظ رسمی مفعول ادا میشود. بهار: چون کاسهی بزقرمهی پرقرمهی کمآب/ پرآدم و کمآب بود توی خزبنه. در عین حال نمونهای از بیدل وجود دارد که «کمآب» را چون فعول در نظر گرفته است و باید آن را نمونهای از انحراف از فصاحت کلام در نظر گرفت: ازکمآبی خجلت رنگ پیازی میکشد/ صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن.
سطر هیجدهم بر وزن مفاعلن فعولن موجب شده است که «راه»ِ «راهاشون» همچون فا ادا شود حال آنکه چه در تلفظ رسمی چه در محاورهی رسمی راه همچون فاع ادا میشود.
سطر نوزدهم بر وزن مفتعلن فعولن صامت ه را در «شاهروود» انداخته است که شیوهی مرسوم محاورهی رسمی است و سطر بر وفق محاورهی رسمی ادا میشود.
در سطر بیستم بر وزن مفتعلن فعولن «دامـ»ِ «دامغان» همچون فا ادا میشود که در تلفظ رسمی بایستی فاع ادا شود اما در محاورهی رسمی هم فا و هم فاع ادا میشود. فردوسی: برفتند ترکان ز پیش مغان/ کشیدند لشگر سوی دامغان. منوچهری: سوی تاج عمرانیان هم بدینسان/ بیامد منوچهری دامغانی. خاقانی: خاصه سگ دامغان، دانهی دام مغان/ دزد گهرهای من، طبع خزفسان او.
سمنون و مسجداشون
سنگسر و بابیاشون
قشلاق و هندوناشون
ایوان کِیف و بچههاشون
خاتونآباد و جوجههاشون
تهرون و شازدههاشون
سطرهای ۲۱، ۲۲، ۲۳ و ۲۶ بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود.
«سمنون» در سطر ۲۱ مطابق تلفظ محاورهی رسمی فعلن ادا میشود. تلفظ رسمی «سمنان» نیز فعلن است. باید توجه داشت که «ـا»ی «سمنان» در صورت متحرک ادا شدن نون انتهایی، بلند و در غیر این صورت کوتاه ادا میشود. سلمان ساوجی: ماهچهی سنجقت بر در سمنان و خوار/ لشگر مازندران همچو خراسان شکست. («ـا»ی «سمنان» بلند است.) بهار: ارشد که چو ما نشد هراسان/ شد عازم شاهرود و سمنان. («ـا»ی «سمنان» کوتاه است.)
«سنگـ»ِ «سنگسر» در سطر ۲۲ فا ادا میشود انگار بگوییم «سَنسَر». بنابراین «سنگسر» در این سطر فعلن ادا میشود که کموبیش تلفظ رسمی محاورهی آن است حال آنکه تلفظ رسمی آن فاعلن است.
«ـلاق»ِ «قشلاق» در سطر ۲۳ فا ادا میشود حال آنکه تلفظ رسمی آن فاع و تلفظ رسمی محاورهی آن فا است. در مجموع «قشلاق» در تلفظ رسمی محاوره فعلن و در تلفظ رسمی مفعول است.
«هندوناشون» در سطر ۲۳ مخفف «هندونههاشون» است.
«ایوان کِیف» در سطر ۲۴ محاورهی «ایوانِ کی» است اما در خواندن ترانه به «ایوون کِف وُ» بدل میشود.
«خاتونآباد» در سطر ۲۵ فعلتن ادا میشود اما تلفظ رسمی آن مفعولاتن یا مفعولاتان است. وزن سطر ۲۵ در مجموع چنین است: فَعَلَتُ مفاعلاتن.
«تهرون» در سطر ۲۶ همچون محاورهی رسمی مفعول ادا میشود. همچنین ممکن است صامت ـهـ در «تهرون» گاهی ـیـ ادا شود که در تلفظ بشود «تِیْرون».
آمدیم و بازآمدیم
اردک بودیم غاز آمدیم
سطرهای ۲۷ و ۲۸ تکرار سطرهای ۱ و ۲ است. این توضیح را بیفزاییم که «آمدیم» اول در سطر ۲۷ فعلن ادا میشود که در محاورهی رسمی «اومدیم» بر وزن فعلن است و در تلفظ رسمی فاعلن ادا میشود. سعدی: ما در خلوت به روی خلق ببستیم/ از همه بازآمدیم و با تو نشستیم.
بازآمدیم شابدول عظیم
کنارْ گِرد و راهداراشون
حوض سلطان و بدآباشون
قم و امامزاداشون
کاشون و عقرباشون
قهرود و آلوآشون
اصفهون و بههاشون
سطر ۲۹ بر وزن فَعَلَتُ مستفعلن خوانده میشود. «بازآمدیم» تَتَتَتَ ادا میشود که در تلفظ رسمی مستفعلان ادا میشود. یعنی «ـدیم»ِ «بازآمدیم» به اقتضای وزن ترانه فَ ادا میشود. خواجو: گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم/ ور خطایی رفت از آن بازآ که ما باز آمدیم. همچنین «شابدولعظیم» در سطر ۲۹ به ادای صامت اول «عظیم» تلفظ میشود که در محاورهی رسمی این صامت میافتد.
سطر ۳۰ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن خوانده میشود که در «کنارگرد» راء میافتد.
در سطر ۳۲ «قم» همچون فاع ادا میشود که انگار بگوییم «قوم». «امامزاداشون» مخفف «امامزادههاشون» است.
در سطر ۳۴ «هـ» در «آلوهاشون» میافتد که در تلفظ رسمی محاوره نیز اغلب همینطور است.
سطر ۳۵ بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود که در آن «اصفهون» فاعلن ادا میشود حال آنکه در محاورهی رسمی ممکن است گاهی مفعول ادا شود.
شیراز و شاعراشون
فسا و مَلِکیهاشون
کازرون و شیطوناشون
جهرم و خرماهاشون
نیریز و بابیاشون
دشتْارژن و شیراشون
بوشهر و دریاهاشون
سطر ۳۶ را در دو وزن میتوان خواند؛ یکی مفاعلن فعولن، یکی مفتعلن فعولن. اگر ۳۶ را مفاعلن فعولن بخوانیم «شیـ»ِ «شیراز» فَ ادا میشود و «ـراز»ِ «شیراز» نیز فا که در مجموع «شیراز» فعل خوانده میشود حال آنکه تلفظ رسمی «شیراز» مفعول است. اگر ۳۶ را مفتعلن فعولن بخوانیم «ـراز»ِ «شیراز» فا ادا میشود که در مجموع «شیراز» فعلن ادا میشود که تلفظ رسمی آن مفعول است.
سطر ۳۷ را هم در دو وزن میتوان خواند؛ یکی مفاعلَتُ فعولن، یکی فَعَلُ مفاعلاتن. اگر ۳۷ را مفاعلَتُ فعولن بخوانیم «ـکی»ِ «ملِکی» فَ ادا میشود. اگر ۳۷ را فَعَلُ مفاعلاتن بخوانیم «ـسا»ی «فسا» فَ ادا میشود و «ـلِـ»ِ «ملکی» فا ادا میشود انگار بگوییم ملیکی. تلفظ رسمی فسا فعل و تلفظ رسمی ملکی فعلن است.
سطر ۳۸ بر وزن فَعَلُ مفاعلاتن خوانده میشود که در آن «کا» و «رو»ی «کازرون» فَ ادا میشود همچنین «ـطو»ی «شیطون» فَ ادا میشود.تلفظ رسمی محاوره کازرون فاعلن و شیطون فعلن است.
سطر ۳۹ بر وزن مفتعلن فعولن است که «ما»ی «خرما» در آن فَ ادا میشود. تلفظ رسمی «خرما» فعلن است.
سطر ۴۰ بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود که در آن «ـریز»ِ «نیریز» فا ادا میشود که در تلفظ رسمی فاع است. تلفظ رسمی نیریز مفعول است.
سطر ۴۱ بر وزن مستفعلن فعولن خوانده میشود که «وُ»ِ بعد از دشتارژن فا ادا میشود انگار بگوییم «دشتارژن وُ(عْ) شیراشون». «شیر» هم فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است.
سطر ۴۲ بر وزن مفاعلن فعولن است که «بو»ی «بوشهر» در آن فَ ادا میشود و «یا»ی «دریا» نیز فَ. تلفظ رسمی بوشهر مفعول است.
آمدیم و بازآمدیم
با عشوه و ناز آمدیم
بازآمدیم به قزبین
قزبین و چاقوآشون
همدون و چرمهاشون
زنجون و توتوناشون
ارومیه و پاپاخاشون
تبریز و گلّههاشون
آشتیون و صابوناشون
سطرهای ۴۳ و ۴۴ حکم سطرهای ۱ و ۲ را دارد. «با» در ۴۴ فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. «عشـ»ِ «عشوه» نیز در ۴۴ فَ است.
در سطر ۴۵ بر وزن مفاعلن فعولن «باز»ِ «بازآمدیم» فَ ادا میشود، همچنین «ـدیم»ِ «بازآمدیم» که فا ادا میشود. «قزبین» گویا صورتی از تلفظ محاورهی «قزوین» بوده است.
سطر ۴۶ بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود.
سطر ۴۷ بر وزن فَعَلُ مفاعلاتن خوانده میشود که در آن «چرم» فاع و کشیده ادا میشود و هاء «چرمهاشون» کاملاً ادا میشود؛ برخلاف بسیاری از هاءهای این ترانه که اگرچه شاملو در نقل آورده است اما خوانده نمیشود.
در سطر ۴۸ بر وزن مفتعلن فعولن «تون»ِ «توتون» فا ادا میشود که در تلفظ رسمی کشش «تو» و «تون» در «توتون» برابر است.
در سطر ۴۹ بر وزن فَعَلَتُ مفاعلاتن «پاپاخ» به معنای کلاه پوستی با پشمهای بلند و انبوه است. در این سطر بخشی از اختیارات شاعری وزن محاورهای را میتوان دید که بسته به ضرورت با سریع و فشرده ادا کردن هجاهای کوتاه یا «فَ»ها سطرها را میزان میکند.
سطر ۵۰ بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود. در سطر ۵۰ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن «آشتیون» را به فعلن دفرمه میکند. در تلفظ رسمی «آشتیان» مفتعلن است که «آشـ»ِ آن فاع است. در تلفظ محاورهی رسمی ممکن است «آشـ»ِ «آشتیان» فَ یا فا ادا شود.
گَرَکون و میرزاهاشون
یزد وُ زنجیراشون
اردسون و اردههاشون
ریگسون و ارزناشون
ساوه و اناراشون
سطر ۵۱ بر وزن فَعَلُ مفاعلاتن است با این توضیح که «میرزا» در هر دو هجای آن از تلفظ رسمی خارج شده است اما میشود گفت مطابق تلفظ محاورهی رسمی است و همچون فافَ ادا میشود. در تلفظ رسمی «میرزا» همچون فاعلن است. محتشم کاشانی: اصل قانون بزرگی میرزا سلمان که هست/ بینوایان را ز کوچکپروریها دلنواز.
در سطر ۵۲ که بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود بعد از واو سکته دارد چنانکه انگاری گفته شود «یزد وُ(عْ) زنجیراشون». «ـجیر»ِ «زنجیر» نیز فا ادا میشود که در تلفظ رسمی فاع است.
در سطر ۵۳ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن، تلفظ محاورهی رسمی «اردستان» به کار رفته است که در آن ت میافتد و سین مشدد ادا میشود و «ـا» به «ـو» بدل میشود. اما «ار» و «دسـ» و «ـ(ـسـ)ـو»ی «اردسّون» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است.
در سطر ۵۴ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن نیز تلفظ رسمی محاورهی «ریگستان» را میتوان دید.
سطر ۵۵ را در سه وزن میتوان ادا کرد؛ یا مفتعلن فعولن، یا فعلَ مفاعلاتن (که علا در کشش مضاعف یک هجا اجرا میشود)، یا فعلن فاعلاتن.
ناوند و گلابیاشون
نوش جون زناشون
زَنای تُمونکوتاشون
جون دل مرداشون
در سطر ۵۶ بر وزن مفاعلَتُ مفاعیل صورت محاورهی «نهاوند» به کار رفته است به گونهای که «نا»ی «ناوند» فَ ادا میشود. «گلابی» نیز فعلن ادا میشود که تلفظ رسمی آن فعولن است. بهار: بنگر بدان گلابی آویخته ز شاخ/ چون بیضههای زرّین پر شکّر و گلاب.
در سطر ۵۷ مفتعلن مفاعیل «جو»ی «جون» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است.
در سطر ۵۸ بر وزن مفاعِلَتُ مفاعیل تلفظ محاورهی رسمی «تنبان» که هنوز هم در برخی نواحی به صورت «تُمون» تلفظ میشود آمده است. تلفظ رسمی تنبان فعلن است. بهار: خانه و باغ هم به فرع رود/ بنده مانم به جای و یک تنبان. هاء «کوتاه» نیز مطابق تلفظ محاوره افتاده است و به «کوتا» بدل شده است. اما برخلاف تلفظ محاورهی رسمی «کو»ی «کوتا» فَ ادا میشود که در تلفظ محاورهی رسمی فا است.
در سطر ۵۹ بر وزن مفتعلن فاعلن، کسرهی اضافهی بعد از «دل» بلند ادا میشود انگاری بگوییم «جون دلِ (عْ) مرداشون» و «دا»ی «مردا» هم فَ ادا میشود که در تلفظ محاورهی رسمی فا است.
بروجرد و زردکاشون
زردک نپختههاشون
هرچی ازشون دراومد
خیرسر آقاهاشون
توسرکون و دسبیلاشون
به کونِ مفسداشون
در سطر ۶۰ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن «ـرو»ی «بروجرد» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است. همچنین «جرد»ِ «بروجرد» فا ادا میشود که در تلفظ رسمی فاع است. بهار: صحبت سنجابی و کلهر چه شد؟!/ در بروجرد اغتشاش لر چه شد؟ بهار: گفتم این قصه سخت بیثمر است/ خود بروجرد رفتنِ دگر است.
در سطر ۶۱ بر وزن مفاعلن فعولن «زر»ِ «زردک» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است. بهار: اخکوک و نون کنجل و زردک اگر رسید/ کارگر دمین کرخنهی آقایه پندری. جلالالدین: بباید عشق را ای دوست دردک/ دل پردرد و رخساران زردک.
سطر ۶۲ را میتوان بر دو وزن خواند؛ یا فَعَلَتُ فاعلاتن، یا مفتعلُ فاعلاتن. اگر ۶۲ را فعلت فاعلاتن بخوانیم «هر» و «چی» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی هردو فا است. اگر ۶۲ را مفتعلُ فاعلاتن بخوانیم «چی» فَ ادا میشود مانند «چه» که تلفظ رسمیاش فا است.
در سطر ۶۳ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن یاء «خیر» میافتد و «خِیـ»ِ «خیرسر» فَ ادا میشود انگار بگوییم «خِرِسرِ الخ». «قا»ی «آقا» هم فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است به گونهای که «آقا» فعلن است. وحشی: بچهی موش خستهای آقا/ گربهی پاشکستهای آقا. فیض: به سزای تو نکردیم دمی بندگیات/ آنچه که هست سزاوار تو آقایی تست. اقبال: عقدهی قومیت مسلم گشود/ از وطن آقای ما هجرت نمود.
در سطر ۶۴ بر همان وزن فَعَلَتُ فاعلاتن، «دسبیل» مخفف «دستهبیل» است. همچنین صورت گفتاری تویسرکان به صورت توسرکون آمده است.
سطر ۶۵ بر وزن مفاعلن فعولن خوانده میشود و نکتهای در باب تلفظ ندارد.
دولتآباد و شیرههاشون
سامن و باسلوقاشون
بِجِر و دوگیلاشون
آوُرزِمان و حلاجاشون
چَک و […]
در سطر ۶۶ بر وزن فَعَلَتُ مفاعلاتن «دولتآباد» تَتَتَتَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاعلاتان است. قدسی: حصاری که مثلش ندیدهست کس/ بود قلعهی دولتآباد و بس/ در چرخ را رقعتی یاد نیست/ که در قلعهی دولتآباد نیست.
سطر ۶۷ بر وزن مفتعلن فعولن خوانده میشود. «باسـ» و «ـلوق»ِ «باسلوق هردو فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن نیز چنین است. سامن علیالقاعده اشاره به شهرستان سامن از توابع ملایر دارد.
سطر ۶۸ مبهم است و شاملو نیز در پینوشتهای این بخش به ابهام آن اشاره کرده است و تذکر داده است که ابهام در شکل نخستینِ ثبتشده از سوی ژوکوفسکی بوده است.
سطر ۶۹ فَعَلَتُ مفاعلاتن خوانده میشود. «آ» و «وُر»ِ «آوُرزِمان» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است.
سطر ۷۰ بر وزن فَعَلُ فَعَلُ فعولن خوانده میشود.
سیلاخور و یونجههاشون
نوش جون خر و گاباشون
سگوند با سگاشون
کَرَند با کرداشون
ماهیدشت و […]
در سطر ۷۱ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن «سیـ» و «ـلا»ی «سیلاخور» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی «سیلاخور» همچون مفعولن ادا میشود. صامت بروجردی: رقم نمود به تاریخ این بلا صامت/ بود ز زلزله ویرانه کل سیلاخور. بهار: بریگاد قزاق خونخوار کرده/ به سرباز سیلاخوری همعنانی.
در سطر ۷۲ بر وزن فَعَلُ فَعَلُ فعولن، «نوش» فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. گاب هم فا ادا میشود که تلفظ رسمی محاورهی آن مانند تلفظ رسمی «گاو» فاع است.
سطر ۷۳ بر وزن مفعولُ فاعلاتن خوانده میشود. در سطر ۷۴ بر وزن مفاعلن فاعلن «ـا»ی «کردا» کوتاه ادا میشود حال آنکه تلفظ رسمی محاورهی آن بلند است. همینطور است «شون»ِ «کرداشون» که فا است اما تلفظ رسمی محاورهی آن فاع است. در مجموع «کرداشون» به اقتضای وزن فاعلن تلفظ میشود اما تلفظ رسمی محاورهی آن مفعولن است.
در سطر ۷۵ بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن «ماهیدشت» فعلن ادا میشود که تلفظ رسمی آن مفعولان است.
کَنگُوَر و راهزناشون
کرمونشاه و روغناشون
کرمون و جومههاشون
خَبیص و رنگهاشون
ماهون و بادوماشون
کفترخون و زنگیاشون
سطرهای ۷۶ تا ۸۱ بهترتیب بر وزن فَعَلَتُ فاعلاتن، فَعَلَتُ فاعلاتن، مفتعلن فعولن، مفاعلن فعولن، مفتعلن فعولن، و فَعَلَتُ فاعلاتن ادا میشود. در سطر ۷۶ کنگاور به کنگُوَر تبدیل شده است و «کنـ»ِ کنگاور فَ ادا میشود. راهـِ راهزن نیز فا ادا میشود که در تلفظ رسمی فاع است. حافظ: مغبچهای میگذشت راهزن دین و دل… سعدی: به نزدیک من شبرو راهزن/ به از فاسق پارسا پیرهن.
در سطر ۷۷ همهی هجاهای بلند «کرمونشاه» کوتاه ادا میشود اما «رو»ِ «روغن» با مکث مختصر تلفظ رسمی بر «و» ادا میشود. در سطر ۷۸ جز مبدلهای محاورهی مانند او به جای آ تخطی از تلفظ رسمی محاوره ندارد. در سطر ۷۹ «خبیص» اشاره به نام قدیم شهداد کرمان است و کشش فتحهی راء که در تلفظ رسمی وجود دارد بهتأکید ادا میشود و هاء نیز ملفوظ است و مثل اغلب موارد دیگر نیفتاده است یا قابل تبدیل به همزهی نامحسوس نیست. در سطر ۸۰ «دوم»ِ «بادوم» فا ادا میشود که در تلفظ محلی گاه مرسوم است که «بادوم» را «بادُم» تلفظ کنند اما در تلفظ رسمی محاورهای غالباً خصلت فاع ادا شدن «دوم» همچون «دام»ِ «بادام» حفظ میشود. در سطر ۸۱ تمام هجاهای بلند «کفترخون» فَ ادا میشود اما در تلفظ رسمی محاورهای «کفترخون» مفعولن است.
آمدیم و باز آمدیم
اردک رفتیم غاز آمدیم
از راه شیراز آمدیم
با عشوه و ناز آمدیم
با فوج سرباز آمدیم
سطرهای پایانی ۸۲ تا ۸۶ بر وزن فَعَلُ فَعَل فاعلات ادا میشود. دربارهی سطرهای ۸۲ و ۸۳ قبلاً بحث کردهایم. در سطر ۸۴ «شیـ»ِ «شیراز» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی و تلفظ رسمی محاورهای فا است. سعدی: خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز/ که برکند دل مرد مسافر از وطن. حافظ: شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم/ عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است. فردوسی: سپهبد خود و لشکرش ساز کرد/ بزد کوس و آهنگ شیراز کرد. در سطر ۸۶ «فوج» که در تلفظ رسمی همچون فاع ادا میشود فا خوانده میشود و «سر»ِ «سرباز» نیز فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است.