درمان دردناک
جنون؟ کدام جنون؟ چه زمانی میتوان به فردی برچسب مجنون زد یا او را دوقطبی، مالیخولیایی یا روانپریش نامید؟ آیا روش روانشناسی سنتی پاسخ قاطعی برای این سوالات دارد؟ آیا علائمی را که روانپزشک را به سمت «دیوانه» نامیدن بیمار سوق میدهند میتوان به گونۀ دیگری درک و تفسیر کرد؟
در این کتاب جورج اتوود تلاش میکند اشکال مختلف جنون را درک و تحلیل کند. اتوود معتقد است روانپزشکی سنتی بالقوه مضر است و بیمار را به یک شیء فرومیکاهد، حتی گاهی او را به موشی آزمایشگاهی تبدیل میکند که وقتی به شرایط آزمایش واکنش نشان میدهد و علائم جدیدی از خود بروز میدهد صرفاً تشخیص اولیهٔ پزشک را تأیید میکند و این مارپیچ رو به پایین همچنان ادامه مییابد. نویسنده نشان میدهد که علائم بیمار، بیانکنندهٔ حقایقی وجودی است که نیاز به درک و تفسیر دارند. مدل سنتی روانپزشکی این درک را به طور کامل دور میزند و سعی میکند در سادهترین کار مستقیماً بدن بیمار را با دارو درمان کند.
این کتاب کوششیست تا مانعی که قرنها سد بین جنون و سلامت عقل بود از بین برود و اثرات آسیبشناسی تشخیص سنتی خنثی شود و نیز اینکه نشان دهد که چگونه رنج عاطفی و هذیانهای بهظاهر حلنشدنی ناشی از زمینههای اجتماعی است چرا که در نگاه اتوود، هر انسان، نه تنها و جدا از دیگران بلکه در یک زمینۀ اجتماعی زندگی میکند و علائم و رفتارهایی که از خود نشان میدهد در حقیقت پاسخهایی هستند به رفتار دیگران.
کتاب شامل پروندههایی است که نشان میدهد گاهی انسانها چه موجودات شکنندهای هستند و دنیای اطراف چه بیرحمانه با آنها برخورد میکند. اتوود با مرور این پروندهها واقعیت تراژیک انسانی را به تصویر میکشد و از این کار ابایی ندارد. گرچه بسیاری از پروندهها پایان امیدوارکنندهای دارند اما هدف او درک بهتر جنون است. اینکه درک و همدلی چیزی است که افرادی که از جنون رنج میبرند بیش از همه به آن نیاز دارند. همۀ ما در نهایت دیوانه میشویم اگر کسی به حرف ما گوش ندهد، ما را جدی نگیرد و پس از یک یا چند واکنش، ما را با برچسب «دیوانه» به نمونهای برای آزمایش تبدیل کند.
کتاب تأکید دارد که هدف از درمان لزوماً کاهش درد نیست بلکه رسیدن به مرحلهای است که هرکس بتواند حقیقت وجودی خود را بیان کند و با آن زندگی کند، حتی اگر آن حقیقت چیزی نباشد جز احساس دردی تحملناپذیر. این درمانی است که درد دارد اما شاید تحمل چنین دردی ارزش رسیدن به چنین درمانی را داشته باشد.
پریسا رفائی | کتابخانه بابل
مغاک جنون | جورج اتوود | ترجمۀ پیوند جلالی و آرش مهرکش | نشرنو