فصل اول رمان کمین بود، نوشتهٔ فرشته مولوی
مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر
صداپرداز: حامد کیان
کمین بود ششمین رمان و آخرین تیر ترکش داستانی من است ــ پایان تنهاروییهای من در خصوصیترین و شخصیترین حریم. درست است که گاهی شده که دلم خواسته کتابداستانم (یعنی کتاب منتشرشده که دیگر از من جدا شده) پرخواننده بشود، اما داستاننویسیِ من هرگز چیزی جز کلنجارهای ذهنی خودم و «خودم برای خودم» نبوده. پس گلهای نخواهم داشت اگر کمین بود هم مثل آن پنجتای پیش از خود ــ باری به هر جهت ــ کمخوانده و کمدیده بماند. میدانم که خودنشری برای نویسندهی مادرزاد«ناخودی» و نیز بیبهره از رانت تریبون یا نام یا شبکه یا «رفقا» یعنی «خودکتابکُشی»؛ چون کمتر از آن دیده میشود که خوانده شود ــ چه رسد به اینکه خریده شود. با اینهمه کمین بود را زیر چتر «آزادان» در آوردهام تا بتوانم همهی درآمد فروش آن را (مانند هر کتاب دیگری که با نام آزادان درخواهم آورد) ــ هرقدر اندک ــ صرف آن سودای یادشده و خرج کتابِ بچههای «راه دور و رنج بسیار»م کنم. با این انگیزه و هدف، تا زمانی که آن کتابخانه برپا نشود، از فراهمکردن نسخهی الکترونیک رایگان برای خوانندههای ایراننشین خودداری میکنم. از خوانندههایی که توان خرید و نیز میلی به خواندن کاری از من دارند، توقع دارم کمین بود را نادیده نگیرند؛ اما فقط اگر پسندیدند، «بخرند»؛ و یادشان باشد که بههیچرو خواهان آن نیستم که کسی کتاب من را به انگیزهی نیکوکاری و برای «ثواب» بخرد.
خرید کتاب در خارج از ایران، از لولو:
https://www.lulu.com/shop/fereshteh-molavi
اجرای صوتی فصل اول رمان «کمین بود» را در رادیو بارو میشنوید.
One thought on “کمین بود: فصل اول”
التهاب درونی خانواده موثر از التهاب جهان بیرون ، تجارب گذشته که حالا به آرزوی محال بدل شده اند آرامشی که از دست رفته است و حالا این رابطه علت و معمولی جهان بیرون و درون خانواده خفقان و ترس را به درون خانواده روان میکند مطلق گرایی فاجعه بار و پدرسالارانه همراه با تحجر باعث شده سوری زندگی اش به نوعی نفی کردن کنش شخصیت اش و ترس توامان اش می انجامد و عاجز از بیان و عیان کردن خویشتن خویش و گویی در حال خفه شدن است ولی نمیتواند چیزی بگوید و نمیتواند خودش باشد و تضاد بنیانی که بین نسل ها ایجاد شده و توقعات کاذبی که ایجاد کرده از سوری یک قربانی تمام عیار ساخت ، قربانی ای که نمیبایست قربانی شود ، خانواده ای که با هم بودن در آن معنا نداشت نبودن و حسرت ، کلنجار دائمی ذهنی اعضای خانواده تاریکی مطلق را به ارمغان آورد ، شب بود سیاه بود زندگی نبود خانواده نبود عشق نبود حسرت بود تاریکی بود پوچی بود
درود و مهر خدمت خانم مولوی عزیز و نگین کیانفر عزیز که امیدبخش برگشت و بازآفرینی برابری و آزادی توامان همراه با آگاهی هستید
در پناه ایزد مهرافروز هر دو ی شما