ماجرای من و هموطنِ جوانِ منتقد | متن و صدای ناصر زراعتی
هر وقت، این پندِ پُرحِکمت یادم میرود، دچارِ دردِسر میشوم: «یک نَه بگو، نُه ماه به دل نکش!»
یکی از آشنایانِ فعّالِ فرهنگیِ شهرمان تلفن میزند و پس از چاقسلامتی، نامی میبَرَد که:
ــ میشناسی؟
میگویم: «نه. چطور مگه؟ کیه ایشون؟»
میگوید: «جوانیه از ایران. میگه منتقدِ شعره و میخواد بیاد اینجا سخنرانی کنه. بگم با شما تماس بگیره؟»
همان لحظه باید میگفتم: «نه. لطفاً این کارو نکنید. من به اندازه کافی گرفتاری دارم.» امّا تو رودربایستی گیر میکنم و میگویم: «مانعی نداره.»
فردایِ آن روز، تلفن زنگ میزند. همان آقایِ «منتقدِ شعر» است از ایران. حال و احوال و اظهارِ ارادت به «استاد» و بیانِ خوشحالی از این که «سعادت» دست داده و شرحِ کشّافی در موردِ پژوهشهایِ دوازدهسالهٔ خود و انتشارِ کتاب و ایرادِ سخنرانی در دانشگاههایِ شهرستانهایِ گوناگونِ ایران و این که دعوت شدهاند برایِ سخنرانی به پاریس و چون آقایِ فلان (همین آشنایِ فعّالِ فرهنگیِ شهرمان) از ایشان برایِ ایرادِ سخنرانی در سوئد دعوت کردهاند، خیلی خوشوقت و مفتخراَند که خدمتِ «استاد» هم میرسند که از سالهایِ دور، دورادور، ارادتِ تام داشتهاند و از این حرفها…
وقتی سنِ ایشان را میپرسم و میشنوم که بیستوششسالهاند، فکر میکنم یعنی از چهاردهسالگی آن «پژوهش» ها آغاز شده است؟ چیزی نمیگویم و اظهارِ خُرسندی میکنم از گفتوگویِ تلفنی با ایشان و آرزویِ موفقیت… که میگوید: «آقایِ فلان گفتند بهتر است شما هم تأیید بفرمایید.»
میدانستم که آشنایِ همشهریِ ما برایِ از سرِ خود باز کردن، اینگونه مرا درگیر کرده است.
میگویم: «شما لطف کنید کتابتون رو بفرستید، ببینم، چَشم… آگه کاری از من ساخته بود، در خدمتم.»
ایمیلی میدهم و ایمیلی میدهد تا نشانیام را بنویسم و کتاب را پست کند.
ده دوازده روز بعد، پستچی کاغذی میآوَرَد که باید بروم بستهای سفارشی را تحویل بگیرم. حدس میزنم از جایی، بستهٔ کتاب رسیده است، ولی وقتی میروم و آن کاغذ و کارتِ شناساییام را نشان میدهم، پاکتی کموزن تحویلم میدهند که چون باز میکنم، میبینم دو جلد کتابِ جُزوهمانند تویِ آن است از همان آقایِ «منتقدِ شعر». یکی از کتابها امضاء شده همراهِ چند خط تقدیمنامه به «استادِ بزرگ و گرامیِ جنابِ آقایِ…» با مقداری تعارفات و تعریفاتِ اغراقآمیز.
از «یادداشتهای یک کتابفروش» در ستون «خط و ربط» | ناصر زراعتی | دفتر یازدهم بارو