ترجمه را از دائی جان ناپلئون بیاموزیم
My Uncle Napoleon, Iraj Pezeshkzad, translated by Dick Davis, Mage Publishers.
دائی جان ناپلئون رمان طنزی است از ایرج پزشکزاد دربارۀ خانوادهای اشرافی در بحبوحۀ اشغال ایران به دست متفقین در جنگ جهانی اول. طوفان تجدد و تحولات جدیدْ ارکان این خانواده و به ویژه رئیس آن را که مبتلا به انگلیسهراسی است به لرزه انداخته. این رمان ابتدا در ۱۳۴۹ به صورت پاورقی در مجلۀ فردوسی و سپس در ۱۳۵۱ به صورت کتاب منتشر شد و از همان آغاز با اقبال عمومی مواجه شد. ناصر تقوایی در ۱۳۵۵ سریال تلویزیونی موفقی از آن ساخت. دیک دیویس ترجمهاش از این کتاب را در ۱۹۹۶ منتشر کرد.
دیک دیویس (متولد ۱۹۴۵) نویسنده و شاعر انگلیسی ــ امریکایی است که آثار زیادی از ادبیات ایران ازجمله اشعار حافظ، عطار و خیام و نیز شاهنامۀ فردوسی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی را ترجمه کرده. ترجمۀ او از دائی جان ناپلئون، شاهکار ایرج پزشکزاد، از آثار برجستۀ اوست. در دانشگاه تهران درس خوانده، در بازگشت به ایران بیمار شده و عاشق شده و زن ایرانی گرفته. در دانشگاه اُهایو ادبیات فارسی تدریس میکند.
ترجمۀ دیک دیویس مقدمۀ مفصلی دارد که به خوانندۀ انگلیسی کمک میکند با نویسنده، اوضاع اجتماعی و سیاسی آن زمان، سبک کتاب و مطالب دیگری که به فرهنگ ایرانی مربوط میشود آشنا شود. در واژهنامۀ کتاب، بیشتر شخصیتهای اسطورهای و تاریخیای آمده که در رمان از آنها نام برده شده، البته با چند اصطلاح فرهنگیِ ایرانی. به گفتۀ مترجم، ایرج پزشکزاد فصل به فصل این ترجمه را خوانده.
در فروردین ۱۳۹۹ که کلاسهای حضوری درس با هجوم مهمان چینی ناخوانده تعطیل بود، مطالبی را باید برای درس ترجمۀ متون از فارسی به انگلیسیِ رشتۀ مترجمی آماده میکردم. ترجمۀ دیک دیویس از دائی جان ناپلئون را هم انتخاب کردم و در هول و ولای کرونا جزوهای را قلم انداز فراهم ساختم. اکنون متن اولیه را به شکلی که باب طبع خوانندۀ عام باشد ارائه میدهم.
گفتار حاضر نقد ترجمۀ دیک دیویس در معنای متعارف آن نیست، گرچه انتقادهایی را هم مطرح ساختهام. هدفم بررسی ترجمه از جوانب گوناگون است به این قصد که یاریگر دانشجویان ترجمه، ترجمهآموزان و مترجمانی باشد که به بهبود کارشان علاقهمندند و دلواپس این حرفه و هنر و صنعت. کارم در واقع مقابلۀ ترجمه با متن اصلی بوده و کندوکاو در این دو متن از دیدگاه ترجمهپژوهی، زبانشناسی، تحلیل مقابلهای و متنشناسی مقابلهای. «مقابلۀ ترجمه با متن اصلی […] در زبانآموزی، آموزش ترجمه و ترجمهپژوهی، شناخت ادبیات دو زبان، کمک به فرهنگ نگار دوزبانه، کمک به واژهسازی و واژه گزینی و معادلیابی نقش بس سازندهای دارد» (هاشمی میناباد ۱۰۱: ۱۳۹۶الف) و فواید فراوانی دارد که در منبع یاد شده بهتفصیل دربارۀ آنها سخن گفتهام.
مطالبی که در این مقاله آمده فقط مربوط به ترجمه از فارسی به انگلیسی نیست، بلکه به مسائل مربوط به ترجمه از انگلیسی به فارسی هم که به موضوع بحث ربط داشتهاند اشاره کردهام. در اینجا فقط جملهها و عبارات ترجمه را بررسی نکردهام، بلکه در بحث دربارۀ آنها واژهها و عبارتهای متناظر را هم مدنظر قرار داده و حوزههای معنایی آنها را هم در نظر داشته و رهیافت مجموعهای و نظامنگر (systemic) در پیش گرفتهام.
متأسفانه نسخۀ فارسی دائی جان ناپلئون که من دارم کامل نیست. این نسخه اخیراً تایپ شده و بخشهای اول کتاب در دست نیست و از فصل اول شروع میشود.[۱] (شمارههای بدون تاریخ و نام صاحب اثر شماره صفحۀ ترجمۀ دیک دیویس هستند.)
«ما استثنائاً حق داشتیم به دائی جان، دائی جان بگوئیم. وگرنه همۀ مردم از دوست و آشنا و اهل محل دائی جان را «آقا»ی مطلق خطاب میکردند و از او به اسم «آقا» یاد میکردند.»
Only we, exceptionally, had the right to call Dear Uncle “Dear Uncle,” otherwise all our friends and acquaintances and the inhabitants of the area called him “the Master.” (۲۱)
مترجم با استفاده از حروف کاپیتال به برخی از کلماتْ برجستگیِ ویژهای داده و معنا و نقش آن را مؤکّد کرده و نشان داده که چیزی که منظورش است با معنای عادیِ dear، uncle و master فرق دارد.
the inhabitants of the area به جای «اهل محل» آمده، اما آن احساس عاطفیای که ما از اهل محل در فارسی داریم شاید در فرهنگ انگلیسی نباشد. محل و محله معمولاً به community ترجمه میشود.
master فقط ارباب و استاد نیست، به معنی سرور و آقا هم هست. مفهوم سروری را باید خود خواننده از اطلاعاتی که در متن آمده است پیدا کند.
«مطلق» بهظاهر معادلی در ترجمه ندارد، اما the و همچنین کاپیتالنویسیِ Master این مفهوم را پوشانده و جبران کرده.
«و از او به اسم «آقا» یاد میکردند» را مترجم حشو و زائد دانسته. جملۀ قبل از آن، پیام را حتی در فارسی بهدرستی انتقال داده و شاید به همین دلیل این جمله حذف شده.
«دائی جان یکی از آن لقبهای طویل هفت سیلابی داشت. درست هفت سیلاب. یعنی باید هفت دفعه دهن را باز و بسته میکردند تا حق وجود عزیز دائی جان را ادا کنند.»
Dear Uncle Napoleon (as he was called behind his back) was one of those long seven-syllable nicknames. Really seven syllables, in that you had to open and close your mouth seven times in order to have the right to say anything about Dear Uncle’s existence. (21)
مترجم به علت کمآشنایی با فرهنگ دورۀ قاجار و اوایل پهلوی یا بیتوجهی به آن دچار اشتباه شده. نویسنده میگوید دائی جان یک لقب داشت؛ مترجم میگوید خودِ عبارت «دائی جان ناپلئون» همان لقب بوده. در زمان قاجار، القاب پرطمطراق و طولانی و دهنپرکن بسیار مُد بود. دائی جان هم یکی از همین القاب درباری را داشته. لقب «دائی جان ناپلئون» را به خاطر شخصیت و خودبزرگبینیاش و علاقۀ افراطیاش به ناپلئون، به او داده بودند ــ که مترجم این موضوع را در داخل پرانتز آورده: «لقبی که پشت سرش به او داده بودند». بنابراین، «دائی جان ناپلئون» لقب پسندیدهای نیست که «باید هفت دفعه دهن را باز و بسته میکردند تا حق وجود عزیز دائی جان را ادا کنند». نویسنده در جملۀ بعدی گفته: «پدر دائی جان که او هم به سهم خود شش سیلاب داشت.»
گاهی نویسنده اصطلاح و ضربالمثل و استعارهای را دستکاری میکند تا منظورش را بهتر برساند. حق وجود عزیز دائی جان را ادا کردن تحریف اصطلاحِ حق مطلب را ادا کردن است. ترجمۀ معکوسِ برگردانِ دیک دیویس چنین است: این حق/ استحقاق را پیدا کنند که چیزی دربارۀ وجود دائی جان بگویند. معادل نزدیک عبارت نویسنده to acknowledge و to appreciate است و pay due respect to.
صفت «عزیز» در «وجود عزیز دائی جان» به ترجمه درنیامده. Cherished و treasured را به جای آن میتوان به کار برد.
«پدر دائی جان به خیال خودش برای اینکه بعد از او به اتحاد بین هفت پسر و دخترش خللی وارد نشود در باغ بزرگ خود هفت عمارت ساخته بود و در زمان حیاتش بین فرزندانش تقسیم کرده بود.»
Dear Uncle’s father, on his own initiative, so that after he had gone there should be no split in the family unity between his sons and daughters, had had seven houses built in his huge garden and had divided them among his children while he was still alive. (21-2)
initiative معنای مثبت دارد، اما نویسنده با «به خیال خودش» معنای غیرمحتمل بودن را اراده کرده. فعل entertain همراه با an idea / hope / thought معادل دقیقتری است.
Split یعنی شکاف و اختلاف، از هم گسستن و شقّهشقّه شدن. مفهومِ «خلل وارد نشدن» را مترجم به این شکل انتقال داده:
There could be no split…
اتحاد هفت پسر و دختر امر سادهای نیست و کمتر اتفاق میافتد ازجمله در مورد برادران این خانواده. «هفت پسر و دختر» به the family برگردانده شده و قبل از unity آمده. پس بخشی از پیام از بین رفته.
house با عمارت فرق دارد. عمارتْ بزرگ است و مجلل. mansion و manor مناسب است، اما با توجه به اطلاعاتی که نویسنده داده نمیتوان آن را edifice گفت، چون این کلمه بر ساختمانی بسیار بزرگ و مجلل دلالت میکند.
had دو بار در این جمله به کار رفته. در بار دوم در had divided فعل کمکی است، اما در بار اول (had seven houses built) نشانۀ ساختار سببی(causative construction) است: داده هفت خانه برایش بسازند.
still به ظاهر معادلی در فارسی ندارد:
«در زمان حیاتش»
while he was still alive
اما ساختار مفهومی و همایندیِ و همنشینی کلمات (collocation) انگلیسیْ وجودِ still را در اینجا الزامی کرده.
«و آنچنان این بزرگی را به کرسی نشانده بود که این خانوادۀ نسبتاً بزرگ بدون اجازۀ او حق آب خوردن هم نداشتند.»
… and he had made such an issue of this that none of this fairly large family dared so much as to take a drink of water without his permission. (22)
make an issue of یعنی چیزی را بزرگ/ گنده کردن، سر موضوعی سر و صدا راه انداختن و مسئله درست کردن. معادل درستِ «به کرسی نشاندن» to win the acceptance of است.
«بزرگ» در اینجا به large و کمی بالاتر به huge ترجمه شده. معادلها را با توجه به کلمات قبل و بعدش انتخاب میکنیم و همایندیها و همنشینی کلمات و تأثیرشان بر معنا را در نظر میگیریم.
«که شیشۀ خانۀ دائی جان را شکسته بودم»
… when I’d smashed a window in Dear Uncle’s house. (25)
فعل مناسب برای شکستن شیشه با توپ و امثال آن smash است، نه break که بلافاصله به ذهن ما میآید.
«دائی جان از جوانی عاشق ناپلئون بود.»
Dear Uncle had been crazy about Napoleon since his youth. (23)
این نوع عاشق بودن را در انگلیسی to be crazy about میگویند؛ معادل آن love، like و امثال آن نیست.
«از بس دائی جان در زندگی خصوصی و عمومی برادرها و خواهرها دخالت کرده بود بیشتر برادرها و خواهرها به زور دادگاه خانۀ خود را افراز کرده و دیوار کشیده بودند یا فروخته بودند و رفته بودند.»
Dear Uncle had interfered so much in the private and public lives of his brothers and sisters that most of them had resorted to legal action in order to separate their houses from his and had either built walls or sold up and left. (22)
مفهوم توسل به زورِ دادگاه بهخوبی با استفاده از فعل to resort to بیان شده، با توجه به این تعریف از فرهنگ زبانآموز مریام وبستر:
to do or use (something) especially because no other choices are possible.
با توجه به این تعریف میتوان دریافت که اولاً دیویس پیام نویسنده را منتقل کرده و به دنبال ترجمۀ تکتک کلمات نبوده و دوم اینکه چقدر معادلش دقیق و گویاست.
دادگاه در اینجا بر مکان دلالت نمیکند، بلکه دعوای حقوقی است که مترجم به درستی آن را به legal action برگردانده. و این مورد دیگری است از اصل مهمی در ترجمه، یعنی اول معنا کردن کلمۀ فارسی برای خودمان و سپس ترجمه آن (اول ترجمۀ درون زبانی و بعد ترجمۀ بینازبانی).
«افراز» یعنی چه؟ و اصلاً تلفظش چیست؟ اِفراز اصطلاح حقوقی است به معنای «عمل یا فرایند تقسیم مال مُشاع و تعیین سهم هر یک از شریکان» (فرهنگ فارسی صدری افشار و همکاران، ۱۳۹۶). حال به دو اصل مهم دیگر در ترجمه میرسیم: ۱) استفاده از فرهنگ فارسی برای یافتن معنا و/یا تلفظ کلمه، و ۲) استفاده از فرهنگهای تخصصی، چه تکزبانه و چه دوزبانه. فرهنگ کیمیا، فارسیـ انگلیسی (کریم امامی) تعریف مفصلی از افراز کرده و سپس معادل demarcation را برای آن داده که دومی دقیق نیست. اما فرهنگ حقوقی فارسیـ انگلیسی (مسعودالظفر صمیمیکیا و فروز آذرفر، ۱۳۸۹) برای افراز این معادلها را دارد:
separating, apportionment, partition
و برای افراز کردن این معادلها را:
to partition
مترجم چرا برای «فروختن» از فعل سادۀ sell استفاده نکرده و sell up به کار برده. به تعریف این فعل گروهی در فرهنگ مریام وبستر توجه کنید و دلیل انتخاب این کلمه را میفهمید.
to sell one’s possessions, business, etc. especially in order to move away.
در متن اصلی دو فعل داریم: «فروخته بودند و رفته بودند.» این دو فعل از رهگذر یک فعل گروهی انتقال داده شده. در انگلیسی به ویژه در متون داستانی و غیررسمی از فعلهای گروهی بیشتر استفاده میشود. حرف اضافۀ out همراه با فعل yell آمده (ص ۲۳). ما فکر میکنیم همینکه فعل yell را در برابر «فریاد زدن» آوردیم، کافی است. اما از حروف اضافۀ همراه با فعل و صفت نباید غافل ماند. yell گاهی با out و گاهی با at به کار میرود.
«دائی جان در اتاق پنجدری بود و بچهها در حیاط اندرونی دائی جان بدون سر و صدا صحبت یا بازی میکردند.»
Dear Uncle was in the sitting room with French windows, and the children were playing quietly in the inner courtyard of his house. (22)
در اینجا دو اصطلاح معماری و فرهنگی ایران هست که در جهان غرب و خیلی از جاهای جهان یافت نمیشود: پنجدری و اندرونی. خانههای سنتی ایران به ویژه در تهران و اصفهان و مناطق مرکزی دو بخش داشتند: بیرونی و اندرونی. بیرونی مخصوص مردها و غریبهها بود، و اندرونی مال زنان و محارم و افراد ذکور خانوادۀ نزدیک. این سبک معماری هم خاص ما ایرانیان است. inner courtyard مفهوم خاص فرهنگی ما را نمیتواند انتقال دهد. در اینجا با اُفت (loss) در ترجمه سر و کار داریم، یعنی تضعیف یا کاهش گریزناپذیر معنا و ویژگیهای سبکی و گفتمانی که نوعی اتلافِ ارتباطی است و به دلیل تفاوتهای زبانی و فرهنگی اتفاق میافتد (هاشمی میناباد ۲۴۸: ۱۳۶۹ب). از آنجا که معادل دقیقی برای پنجدری در انگلیسی نیست، مترجم در واقع به راهکار و استراتژی تعریف متوسل شده و آن را تعریف کرده:
the sitting room with French windows
تازه درها یا پنجرههای پنجدری عیناً مثل French window نیستند، ولی به آن شباهت دارند. French window در واقع معادل فرهنگی است، یعنی به جای عنصر فرهنگی زبان مبدأ، از عنصر فرهنگی موجود در زبان مقصد استفاده شده که تفاوتهایی هم بین آن دو هست. مترجم با این کار در واقع مصالحه کرده.
«لیلی با نگاه به استقبال من آمد. باز هم نگاه ما به هم ثابت شد.»
Layli looked up and came over to greet me. (22)
چرا مترجم از look up استفاده کرده؟ قید up از کجا آمده؟ شاید مترجم اطلاعات کلیِ راجع به صحنۀ داستان یا شاید هم این سکانس سریال دارد و به همین خاطر up را اضافه کرده. دلیلش بر ما معلوم نیست.
«باز هم نگاه ما به هم ثابت شد.»
Once again our eyes stayed locked together. (22)
تصویری (image) که مترجم به کار برده لطیفتر از تصویر نویسنده است.
«دائی جان با قد بلند و اندام لاغر استخوانیش در حالی که عبای نازک نائینی به دوش و شلوار کشباف چسبان به پا داشت از اتاق بیرون آمد.»
Dear Uncle’s tall, skinny, bony body, his leggings clinging to his limbs, appeared from within the room just as he was adjusting his thin cloak of Nain cloth over his shoulders. (22)
ترجمه زیباست و روان و طبیعی، و جملهبندی سیر روان و طبیعی دارد. چیزی هم از متن اصلی کم ندارد.
«دائی جان… با لحن خشک ترسناکی گفت:
ـ کدام از شما روی درِ این حیاط را کثیف کرده است؟»
… he said in a dry, frightening voice, “Which of you has chalked filth on the door of this yard?” (۲۲)
به اتصال صفتهای عبارتِ «قد بلند و اندام لاغر و استخوانی» (حالت عطفی) در جملۀ قبل و عبارتِ «لحن خشک و ترسناک» (حالت اضافی) در این جمله دقت کنید. مترجم توالی این صفتها را با کاما نشان داده. استفاده از کاما برای پیوند دادن صفتها و صفتگونهها تأکید بیشتری نسبت به کاربرد and دارد.
tall, skinny, bony body
a dry, frightening voice
صراحت chalked filth از «کثیف کرده» بیشتر است و معادل انگیسیْ دقیقتر.
«روی در، یعنی در واقع پشت در، که به طرف داخل حیاط بود با خط کج و معوجی نوشته بودند: «ناپلئون خر است.»
On the door, in fact on the back of the door that led into the yard, someone had scrawled unevenly in chalk: “Napoleon is a donkey.” (۲۲)
to scrawl یعنی قلمانداز کردن و ناخوانا و خرچنگقورباغه نوشتن. مترجم این فعل را با توجه به صفت «کج و معوج» انتخاب کرده و با قید unevenly (ناموزون، نامرتب) معنا را تکمیل کرده.
فاعل بخش آخر ــ نویسندۀ «ناپلئون خر است» ــ معلوم نیست. مترجم هم به همین دلیل ضمیر مبهمِ someone را به کار برده.
تفاوتهای فرهنگی همواره سدّ راه مترجمان بوده و هست. جملۀ «فلانی خر است» در فرهنگ کودکان و نوجوانان ایرانی حس و حال و هوایی دارد که قابل انتقال به انگلیسی نیست. فارسیزبان با شنیدن آن بلافاصله به یاد فرهنگ این قشر میافتد و شیطنتهای کودکی و دعوای بچهها سرِ نوشتن این جمله روی درودیوار و تخته سیاه. اماNapoleon is a donkey جملهای معمولی در انگلیسی است.
«سیامک که از ما شرورتر بود وعده داده بود که یک روزی در خانۀ دائی جان خریت ناپلئون را ثبت کند.»
Siamak, who was more mischievous than the rest of us, had sworn that one day he would write out Napoleon’s donkeylike quality on Dear Uncle’s door. (23)
شایان ذکر است که دائی جان عاشق و شیفتۀ ناپلئون بوده و به همین دلیل مردم به او لقب ناپلئون داده بودند. شرور در اینجا در مورد بچهها به کار رفته و به همین دلیل به mischievous تبدیل شده. پسوند ــ یّت (که در اینجا بر اخلاق و روحیات دلالت میکند) به like quality- تبدیل شده.
نویسنده نوشته «وعده دادن»، و اولین چیزی که به ذهن ما میرسد promise است. اما در اینجا «وعده» با توجه به موقعیت، معنای قویتری دارد. همه، بزرگ و کوچک، از دائی جان ناپلئون حساب میبردند و توهین به ناپلئون رگ غیرت دائی جان را به جوش میآورده. بنابراین، معادل قویتری برای «وعده دادن» لازم است: had sworn (قسم خورده بود).
«اندام لاغرش»؛ his skinny body
در ترجمۀ «لاغر» باید ببینیم منظور از این کلمه چیست و در مورد چه کسی به کار رفته. لاغری در مفهومِ رسیدن به تناسب اندام slim و slimming است. پس skinny مفهوم منفی و slim مفهوم مثبت دارد. دائی جان هم بسیار لاغر بوده. پس مترجم از skinny استفاده کرده.
نگاه دزدانه و زیرجلکی با صفت surreptitious بیان میشود. اما چرا مترجم به جای «نگاهها» از stares استفاده کرده؟ مؤلفۀ معناییِ «مدت زیاد» با فعل stare همراه است. نگاه در این بخش سه بار به کار رفته که دو کاربرد اول آن یکی هستند و کاربرد سوم متفاوت. مترجم دو تای اولی را به stares و سومی را به gaze برگردانده که ترجمۀ سومی درست است.
ـ «نگاههای زیر چشمی»، «متوجه نگاهها شد»
ـ «نگاه غضبآلود و ترسناک»
معادلهای پویا و غیرصوری از ویژگیهای بارز ترجمۀ دیک دیویس است. او متن را ترجمه میکند، نه تکتک کلمات آن را، و کلمات را در پیوستگیِ دستوری و معنایی و بافتیِ آنها با هم در نظر دارد. در جملۀ زیر «بهانه» را جدا و «ظاهری» را جدا ترجمه نکرده و این دو کلمه را یک واحد معنایی به شمار آورده و pretext را به جای هر دو به کار برده.
«و بهانۀ ظاهری را کثیف کردن درِ حیاط با گچ عنوان کرد.»
the pretext was making the door filthy with chalk. (23)
کاربرد pretext در این جمله را مقایسه کنید با تعریف این کلمه در فرهنگ زبانآموز مریام وبستر:
a reason that you give to hide your real reason for doing something.
معادلیابی پویای دیک دیویس در تبدیل «طبیعت» به character هم جلوه یافته:
«به علت این ارشدیت سنّی یا به علت طبیعت یا خمیرۀ خودش بود که بعد از مرگ پدرْ خود را بزرگ خانواده دانست.»
… or because of his own character and natural disposition… (۲۱)
«احترام و همدردی نسبت به زجر و شکنجۀ سیامک»
Siamak’s painful ordeal (23)
ordeal یعنی عذاب، رنج، مشقت، بلای سخت، و آزمون دشوار. همین ordeal ظاهراً برای «زجر و شکنجه» کافی میبود. اما نویسنده با آوردن دو واژۀ مترادف، روی موضوع تأکید کرده و مترجم این تأکید را با صفت painful انتقال داده، شاید به این دلیل که کاربرد واژههای مترادف به گونهای که در فارسی رایج است در انگلیسی پسندیده نیست.
«مادرش با اینکه حدس میزد بلکه یقین داشت که کار کدام دائی جان باشد بدون اراده پرسید:
ـ کدام دائی جان؟»
… though she’d guessed and was in fact certain which Uncle he was talking about, automatically asked, “Which Dear Uncle?” (۲۳)
in fact افزودۀ مترجم از خودش نیست؛ آن را از خودِ متن بیرون کشیده و نیز براساس «بلکه».
«و پسر شکنجهدیده بلااراده جواب داد:
ـ دائی جان ناپلئون.
همۀ ما وحشتزده برجا ماندیم. این اولین بار بود که لقبی که ما بین خودمان به دائی جان داده بودیم جلوی یکی از بزرگترها بر زبان جاری شده بود.»
مترجم «بدون اراده» و «بیاراده» را که مترادفاند با توجه به بافت کلام، به دو کلمۀ متفاوت ترجمه کرده. برای اولی automatically (بیاختیار) برگزیده و برای دومی unthinkingly (ناخواسته، ندانسته، نسنجیده).
«پسر بچۀ شکنجهدیده»
her pain-racked little boy
همانطور که دیک دیویس «پسر بچه» را به little boy برگردانده، ما هم در ترجمه از انگلیسی به فارسی باید little boy را به پسر بچه و little bell را به زنگوله برگردانیم نه به «پسر کوچک» که در کار بدمترجمان زیاد دیده میشود.
«همۀ ما وحشتزده برجا ماندیم»
We were all aghast, and stood there rooted to the spot. (23)
aghast یعنی مات و مبهوت، وحشتزده، و میخکوب در این معنی که کسی از بهت یا وحشت خشکش بزند. و بنابراین معادل بسیار مناسبی است برای وحشتزده در این بافت. stood there rooted to the spot معادل بسیار روشنتر و دقیقتری برای «برجا ماندن» در این حالت است.
«لقبی که ما بین خودمان به دائی جان داده بودیم جلوی یکی از بزرگترها بر زبان جاری شده بود.»
… had been spoken aloud… (۲۳)
دیک دیویس این جمله را تحلیل بافتی کرده و تلاش کرده به عمق معنا و کاربرد کلمات راه پیدا کند و در نتیجه «بر زبان جاری شدنِ» لقب سرّی در حضور بزرگترها را چنین ترجمه کرده.
«ولی ما نفسی کشیدیم. ازبس زیر لب این لقب را تکرار کرده بودیم داشتیم خفه میشدیم.»
«نفسی کشیدیم» در این بافت و با توجه به سیر حوادثی که اتفاق افتاده به این معناست: نفس راحتی کشیدیم. در نتیجه برگردانده شده به We breathed a sigh of relief.
ترجمۀ معکوس، یعنی دوباره ترجمه کردن متن مقصد به زبان مبدأ، یکی از راههای ارزیابی صحت ترجمه است. جملۀ دیک دیویس را دوباره به فارسی ترجمه میکنیم تا بفهمیم که درست ترجمه کرده یا نه.
«یعنی در واقع در چند قفسه کتاب او چیزی جز راجع به ناپلئون نبود.»
And in fact a number of his bookcases contained only books about Napoleon. (23)
ترجمۀ معکوس: و درواقع در چند قفسۀ کتاب او فقط کتابهایی دربارۀ ناپلئون بود.
جملۀ نویسنده منفیِ تأکیدی است: در قفسهها کتابی جز راجع به ناپلئون نبود، اما جملۀ مترجم تأکید ندارد و بیان عادی است. پس میتوان گفت این ترجمه چیزی کم دارد. میشود از ساختار but یا except به اضافۀ اسم استفاده کرد:
His bookcases had nothing but books about Napoleon.
«طوری شده بود که…»
Things had gone so far that… (۲۴)
ترجمۀ معکوس این جمله چنین است: کار به آنجا کشیده/ بیخ پیدا کرده بود، که در واقع تعبیر دقیقتر و بهترِ مترجم از «طوری شده بود که» است.
بیشتر واژگان زبانْ چندمعنا هستند و بعضی از واژگان پرکاربرد، مانند دانستن، معانی متعددی دارند. مترجمان ترجمهشناس ابتدا دست به تحلیل مؤلفهایِ این کلمات براساس متن و جملۀ مورد نظر میزنند و سپس معادل دقیق را به کار میگیرند. «دانستن» در دو مثال اول به معنای به شمار رفتن و به حساب آمدن است و به این دلیل به consider تبدیل شده، اما در مثال سوم به معنای پی بردن و فهمیدن پس از مدت زمانی است و know معادل دقیقی نیست و باید به discover، fond out یا recognize ترجمه میشد.
«خود را بزرگ خانواده میدانست.»
… he considered himself the head of the family. (22)
«ناپلئون بناپارت را بزرگترین فیلسوف… میدانستند.»
… considered Napoleon Bonaparte to be the greatest of all philosophers… (۲۴)
«بعدها دانستیم که آنچه کتاب دربارۀ ناپلئون… موجود بود در کتابخانهاش جمع کرده بود.»
Later we knew that… (۲۳)
«دائی جان گویا در زمان محمدعلی شاه در ژاندارمری آن زمان درجۀ نایب سومی داشت.»
It seems that during the reign of Mohammad Ali Shah, Dear Uncle had been in the gendarmerie, with the rank of third lieutenant. (24)
«در زمان محمدعلی شاه» یعنی در زمان سلطنت محمدعلی شاه و مترجم هم همین مفهوم را با the reign of… duringنشان داده.
در مورد «نایب سوم» و دیگر درجات نظامیای که در این کتاب آمده، گفتنی است که مترجمان باید با درجات نظامی گذشته و حال ایران و نیز درجات نظامی بریتانیا و آمریکا آشنا باشند. اول باید ببینیم «نایبِ» قدیمی معادل چه درجۀ امروزی است و سپس معادل انگلیسی آن را پیدا کنیم. ستوان مترادف امروزی نایب است. در مواردی لازم است بپرسیم که این درجه در چه بخشی از ارتش و نیروی انتظامی (زمینی، دریایی، هوایی…) کاربرد دارد یا داشته.
«داستان جنگ کازرون، جنگ ممسنی»
the story of the Battle of Kazerun, the Battle of Mamasani (24)
دقت کنید که مترجم Battle را با حرف بزرگ شروع کرده و به آن، شکل اسم و رویداد خاص داده. جنگهای مشهور جهان در انگلیسی یا با War نشان داده میشود یا با Battle. واژۀ battle بیشتر برای محل وقوع جنگ به کار میرود مثلاً جنگِ چالدران میشود The Battle of Chalderan، چون در روستای چالدران آذربایجان غربی صورت گرفته، اما جنگ ایران و روس که در مدت زیادی و در مناطق مختلفی درگرفت، میشود (the) Russo-Iranian War.
war عامتر از battle است و در هر war امکان دارد چند battle صورت گیرد. battle کوتاهمدت است و war طولانیمدت. برای یافتن تفاوت اینگونه واژهها باید به فرهنگهای مترادفات و متضادها یا گنجواژهها و thesaurusهایی مراجعه کرد که علاوه بر ذکر واژههای مترادف، شباهتها و تفاوتهای آنها را هم با مثالهایی توضیح میدهند. در این پاراگراف جنگ به conflict هم تعبیر شده: «اما به مرور زمان کمکم عدۀ متخاصمین زیادتر و جنگها خونینتر شد.»
…. the bloodiness of the conflicts increased. (24)
پس در ترجمۀ جنگ و نزاع، باید عوامل مختلفی را در نظر گرفت: ۱) جنگ با چه ابزاری، ۲) در چه سطحی، ۳) جنگِ چه کسی با چه کسی، ۴) و حتی با چه سرعت و قوتی تا بتوان از میان واژههای این حوزۀ معنایی یکی را انتخاب کرد:
war, fight, fighting, battle, warfare, fray, …
blitzkrieg جنگ برقآسای آلمانی است و جنگ صلیبی crusade است. Armageddon (حارمَجِدّون یا هرمجدّون) در کتاب مقدس جنگ سرنوشتساز میان خیر و شر است در روز قیامت، و نیز جنگ نهایی سرنوشت.
«داستان جنگها و مبارزات او را با سارقین و اشرار هر کدام از ما چهل پنجاه دفعه شنیده بودیم.»
his battles and clashes with bandits and insurgents (24)
اشرارْ شورشیان و یاغیان مسلح در دستههای کوچک هستند که به آنها مُتَجاسرین هم میگفتند. معادل insurgents برای آنها درست است.
برای انتخاب کلمۀ مناسب برای دزد و دزدی و سارق و سرقت باید ابتدا نوع دزد و دزدی را در فارسی و انگلیسی با هم مقایسه و مقابله کرد. thief اسم عام است، اما robber معمولاً با اسلحه به بانک و جاهای مشابه دستبرد میزند. burglar کسی است که از خانهها دزدی میکند و pirate دزد دریایی است. bandit و holdup man دزد و سارق مسلحاند و vagrant و brigand و highwayman راهزن و دزد سرگردنه و در متون قدیمیتر قاطعالطریق. Plunderer همه چیز را میبَرد و غارتگر و چپاولگر است. زورگیری، شغل شریفی که بهتازگی پیدا شده، mugging است و شاغلِ این شغل شریف mugger.
تحلیل مؤلفهای و حوزههای واژگانی دو مفهومی هستند که مترجم باید همواره پیش چشم داشته باشد و به معنای واقعی کلمه نصبالعین کند. واژگان زبان صرفاً فهرستی از عناصر و اقلام مختلف و پراکنده و بیربط به یکدیگر نیستند، بلکه در حوزههایی سامان یافتهاند که اعضای آنها از نظر معنا و مصداق و کاربرد به هم مرتبطاند و عواملی باعث مرزبندی معنایی آنها میشود، مانند حوزۀ معنایی واژگان مربوط به جنگ یا دزد و دزدی. در تحلیل مؤلفهای، ویژگیهای معنایی یک واژه رادر نسبت آن با دیگر واژههای حوزۀ معناییِ مربوط تحلیل میکنیم. عناصر معناییِ مشترک و متفاوتی باعث گرد آمدن واژهها در حوزۀ مشخصی میشوند. تحلیل مؤلفهای و بررسی حوزههای واژگانی در ترجمه طبق روشی صورت میگیرد که به آن تحلیل مقابلهای میگویند، یعنی مقایسۀ عناصری از دو زبان به منظور کشف شباهتها و اختلافهای آنها. ما در مورد حوزۀ معنایی جنگ و دزد و دزدی تحلیل مقابلهای کردیم که کاری لازم است در ترجمه.
در گذشته به شهر کوچک میگفتند قصبه که کوچکتر از شهر و بزرگتر از روستا بود. town شهر کوچک است و city شهر بزرگ، و چون قصبه کوچکتر از town است، مترجم از صفت little برای town استفاده کرده.
«در حدود صد و پنجاه ژاندارم به وسیلۀ چهار هزار نفر از اشرار، البته به تحریک انگلیسیها، محاصره شده بودند.»
… egged on by the British, of course. (24)
به تعریف egg on در یک فرهنگ انگلیسی به انگلیسی مراجعه کنید و ببینید مترجم این معادل را با چه ظرافتی با در نظر گرفتن موقعیت و بافت کلام برگزیده است:
to urge or encourage someone to do something that is usually foolish or dangerous.
«بهتدریج که علاقۀ دائی جان ناپلئون شدت پیداکرد نه تنها جنگهای او به حدود سرسامآوری بزرگ شد، بلکه عیناً به وضع جنگهای ناپلئون شباهت یافت.»
… not only did his battles increase astronomically in size but they also began to resemble Napoleon’s battles. (24)
not only وقتی در اول جمله بیاید مقولۀ دستوری inversion یا مقلوب شدن جایگاه فعل و فاعل یا فاعل و فعل کمکی صورت میگیرد. از آنجا که این وارونهسازی یا قلب دستوری در فارسی وجود ندارد، چه بسا فارسی زبانی که به انگلیسی ترجمه یا صحبت میکند از این ابزار دستوری غافل بماند. تأکید و قوت ساختار مقلوب بیشتر از ساختار معمول است.
ظاهراً began to افزودۀ مترجم است، اما نه. این مفهوم در کلیت این جمله و جملۀ قبلی و نیز قید «بهتدریج» در جملۀ قبلی وجود دارد. انگلیسیزبانان بیشتر از ما از فعلهای آغازی مانند begin to، start to و commence استفاده میکنند. در ترجمههای فارسی به انگلیسی در مواردی در متن اصلی فعل آغازی نیامده، ولی مترجم آن را وارد متنش کرده. در مثالهای زیر به نظر نمیرسد مترجم اشتباهی کرده باشد.
«ملک رستم رگ ایلیش جوشید و به خشونت گفت…»
And that, Malek Rostam’s tribal blood began to boil.
(R. Zand 1991: 266; سیمین دانشور ۱۳۷۷: ۲۹۳)
روزی که نهالِ عمرِ من کنده شود | و اجزام ز یکدگر پراکنده شود |
And my limbs begin to fall apart… | The day when the tree of my life is uprooted |
(رباعیات خیام، کریم امامی ۱۰۴: ۱۳۷۲)
«گاهی میفهمیدیم و حس میکردیم که مشقاسم دروغ میگوید»
Although we sometimes understood or felt that Mash Qasem did tell lies. (26)
do تأکیدی که مترجم به کار برده هم براساس حال و هوای متن اصلی است و هم این ساختار، مانند فعل آغازی، شیوۀ بیان انگلیسی است. do، does و did وقتی با جملۀ خبری به کار میروند تأکید و تشدید را نشان میدهند.
as از کلماتی است که به راحتی دُم به تلۀ ترجمه نمیدهند. حال ببینیم که چه کلمات فارسیای به as برگردانده شده تا هم از این مقابله راه چارۀ ترجمه از فارسی به انگلیسی را یاد بگیریم و هم ترجمه از انگلیسی به فارسی را. as در بالا در مقابل «بهتدریج که» آمده و در جملۀ زیر در برابر «در مقامِ»:
«در مقام صحبت از جنگ کازرون عیناً صحنۀ جنگ «اوسترلیتز» ناپلئون را توصیف میکرد.»
As he was talking about the Battle of Kazerun he was also describing Napoleon’s Battle of Austerlitz (24)
موارد دیگر:
«آن روز هم مثل هر روز»
That day, as on every day … (۱۸)
وقتی به طرف خانۀ دائی جان میرفتم»
As I was going toward Dear Uncle’s house (21)
«به مرور زمان»
… as time passed… (۲۴)
«همراه با تلفظ «آ آ آ آ» چهار انگشتِ بازِ دست را نشان میداد»
And as he said “Ah . . . ah” … (۲۵)
«دائی جان هم کمکم حس میکرد شنوندگانش، داستانهایش را با اعتقاد زیاد گوش نمیکنند»
As Dear Uncle little by little felt that… (۲۸)
«مش قاسم هم[…] به صف شجاعان جنگ کازرون و ممسنی پیوست.»
… was also enrolled as one of the brave heroes of… (۳۰)
«پیوند یک فرد به قول خودش آریستوکرات رابا یک فرد عادی […] به هیچ وجه جایز نمیدانست.»
… he could never accept as suitable the union of… (۳۱)
«دائی جان کمکم که داستان پیش میرفت از روی صندلی گاهی بلند میشد و گاهی مینشست.»
As Dear Uncle went on with his story… (۳۴)
«به قول ناپلئون»
… as Napoleon has said… (۳۴)
«در حالی که به طرف درِ خروجی به راه افتاده بود»
… as he was on his way toward the door… (۳۶)
در برگردان فعلهای regard، consider و know و امثال آن که با as همراه میشوند نیازی به ترجمۀ as نیست. به عبارت دیگر، فعلهایی نظیر به حساب آوردن، به شمار رفتن، تلقی کردن، پنداشتن، انگاشتن، قلمداد کردن، شمردن، محسوب کردن، و فرض کردن مؤلفۀ معناییِ «به عنوانِ» را در خودشان دارند و بنابراین آوردن «به عنوانِ» با آنها زائد است و نشانۀ ترجمهزدگی. در مثالهای زیر چیزی شبیه «به عنوانِ» در متن فارسی نیست، اما مترجم انگلیسی طبق اصول زبان خودش as به کار برده.
«گاهی در حضور دائی جان، ناپلئون را آدمی ماجراجو معرفی میکرد که…»
… he would disrespectfully refer to Napoleon as an adventurer who … (۳۱)
«با وساطت افراد خانواده دوباره وضع به حال عادی برمیگشت»
… through the help of a family member acting as go-between. (31)
«ناگهان داداش سرهنگ صدایش زده بود همۀ خانوادۀ ما او را سرهنگ میدانستند و خطاب میکردند.»
…. had suddenly referred to his brother as “colonel,” our family considered him a colonel and addressed him as such. (32)
در مثال زیر، در متن اصلی ظاهراً صحبتی از اصلاحات در ژاندارمری نیست، اما این موضوع به اطلاعات مترجم در مورد جامعه و فرهنگ زبان مبدأ ربط دارد و در واقع اطلاعِ پنهانی است که مترجم آن را زنده کرده.
«وقتی در ایران ژاندارمری منظمی درست شد»
… when the gendarmerie in Iran was reformed. (24)
«قدیمیها هم به فراخور فهم و اطلاع خود درجههایی گرفتند.»
… the previous members were given ranks according to their ability and knowledge. (24)
دقت کنید که ساختار معلوم فارسی به ساختار مجهول انگلیسی تبدیل شده که در آن زبان بیشتر به کار میرود. ساختار مجهول در فارسی طبیعی کاربرد کمتری دارد. از این مورد میتوان نتیجهای هم برای ترجمه از انگلیسی به فارسی گرفت: ساختار مجهول انگلیسی را میتوان و باید در بسیاری از موارد به ساختار معلوم فارسی برگرداند. بسیاری از کتابهای نگارش انگلیسی به خوانندگان توصیه میکنند از کاربرد فعلهای مجهول دوری ورزند.
«برادر لیلی که از من کوچکتر است و عقلش نمیرسد.»
… Layli’s brother, who was younger than me and wasn’t very bright. (25)
عقل کسی به جایی نرسیدن/ قد ندادن یعنی «تدبیری به نظر کسی نرسیدن، راه به جایی نبردن» (ابوالحسن نجفی ۱۳۷۸: ۱۰۲۵)، اما ترجمۀ معکوسِ wasn’t very bright «چندان باهوش نبود» است، و ترجمۀ دیک دیویس اشتباه است.
«نه، او هم بچۀ دهنلقی است میرود به آقا جان و از همه بدتر به دائی جان میگوید.»
No, he was also a tattletale, he’d go and tell my father or, even worse, he’d go and tell Dear Uncle. (25)
نکتۀ جالب در مورد tattletale در مقابل «بچۀ دهنلق» این است که این کلمۀ انگلیسی فقط در مورد بچهها به کار میرود و در نتیجۀ ترجمۀ «بچه» خود به خود منتفی است.
«آقا جان» در گذشته به جای پدر و بابا به کار میرفت و امروزه در فارسی واژۀ قدیمی به حساب میآید یا در بین طبقات پایین اجتماع به کار میرود. بنابراین father معادل دقیقی برای «آقا جان» نیست. papa و pappy واژۀ غیررسمی و تاحدودی قدیمیاند و در نتیجه معادل «آقا جان». Daddy واژۀ گفتاری امروزی است و به همین دلیل آن را نمیتوان به کار برد.
«ناگهان در میان ظلمت و اغتشاش فکرم نور امیدی پیدا شد.»
Suddenly in the midst of my torment and disordered thoughts, a ray of hope appeared. (25)
«ظلمت» در معنای مجازی به کار رفته و چون به صورت عطف با «اغتشاش فکر» به کار رفته و درنتیجه این دو برابرند، آن را نمیتوان به torment (درد و رنج و عذاب) برگرداند. گیجی و سردرگمی میتواند معنای «ظلمت» باشد و در نتیجه میشود confusion و امثال آن را به کار برد.
distorted thoughts همان اغتشاش فکر است، منتها ساختار واژگانی این دو متفاوت است بیآنکه تغییری در معنا پیش بیاید. به این نوع معادلها معادل مقلوب میگوییم که جای معمول هسته و وابسته در زبان مقصد عوض میشود. موارد مشابه:
ذخیرۀ ارزی reserve currency اصلِ سند original document
افزایش تولید increased production
ray در a ray of hope یعنی پرتو و شعاع که بر باریکهای از نور دلالت میکند، نه بر خود نور. ما میگوییم نور امید و آنها میگویند شعاع امید ــ همانطور که ما میگوییم رنگینکمان و آنها میگویند rainbow یعنی کمان رنگین.
«یک روز که من شیشۀ خانۀ دائی جان را با توپ شکسته بودم مشقاسم دیده بود و به کسی حرف نزده بود.»
One day Mash Qasem had seen me when I’d smashed a window in Dear Uncle’s house with a ball; he didn’t say a word to anyone. (25)
«و» در این بافتْ تضاد بین دو بخش جمله را نشان میدهد. مترجم این تضاد را با نشانۀ ؛ انتقال داده. نشانههای سجاوندی یا نگارشی علایمی هستند که برای انتقال بهتر پیام به کار میروند و هر کدام نقش و کارکرد ویژهای دارند. «مترجم میتواند پس از درک هدف و نیت نویسنده از نشانههای سجاوندی، آنها را به واژهها و عبارتهای متناسب با بافت و موقعیتِ متن ترجمه کند و بالعکس» (هاشمی میناباد ۱۶۶: ۱۳۹۶الف). به چنین روشی ترجمۀ بینانشانهای میگویند.
«و هر وقت سؤالی از او میپرسیدیم میگفت:
«دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ.»
و همراه با تلفظ «آ آ آ آ» چهار انگشت باز دست را نشان میداد.»
he would first say, “Why should I lie? To the grave it’s ah . . . ah . . .!” And as he said “Ah . . . ah” he’d show four fingers. (25)
first افزودۀ مترجم است، ولی با توجه به کاری که همیشه مشقاسم میکرده.
«چون تا قبر چهار انگشت بیشتر فاصله نیست نباید دروغ گفت.»
… since the grave was very close, only the width of four fingers away, one mustn’t tell lies. (25-6)
فاعلِ «نباید دروغ گفت» همۀ آدمها هستند و به این دلیل در فارسی ذکر نمیشود. One در اینجا ضمیر شخصی است و بر همۀ انسانها دلالت میکند.
مشقاسم از چهار انگشت فاصله تا قبر مفهوم بسیار نزدیک بودن را اراده کرده. از طرف دیگر «چهار انگشت» بخشی جدانشدنی از برجستهترین تکیهکلام مشقاسم است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. جملۀ اولِ مترجم معنا را انتقال داده و بخش بعد از آن، به تکیهکلام مشقاسم اشاره کرده.
«وقتی از او [مشقاسم] پرسیدیم که اژدها واقعاً وجود دارد یا نه بلافاصله جواب داد:
ـ والله، بابام جان، دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ…»
Well, m’ dears … (۲۶)
مشقاسم دهاتی است و لهجۀ دهاتی دارد و از اهالی روستای غیاثآباد قم است. او به مخاطبانش «بابام جان» میگوید. m’ مخفف my است و در زبان عامیانه به کار میرود. مترجم بدین وسیله لهجۀ پایین اجتماعی مشقاسم را نشان داده.
«داشتیم میرفتیم راستۀ غیاث آباد قم… از سر پیچ که رد شدیم یکوقت دیدیم یک اژدها پرید و رودررومان وایستاد.»
مشقاسم، طبق گویش قشر پایین اجتماعی، از فعل و ضمیر جمع برای خودش استفاده میکند. البته شاهان و کسانی که خودشان را بزرگ میدانند هم در سبک رسمی این کار را میکنند. اصطلاح انگلیسی برای این مقوله royal we یا majestic we (مای ملوکانه) است. این کاربرد در انگلیسی در بین شاهان و بزرگان و پاپها رایج است و مردم قشرهای پایین اجتماع این ویژگی زبانی را ندارند.
I’d just turned a corner when suddenly I saw a dragon jump out and stand there right in front of me. (26)
کاربرد ما در معنای مفرد برای غیر فارسی زبانانِ ناآشنا یا کمآشنا با فارسی مشکل ایجاد میکند. مترجمان ابتدا باید تشخیص دهند منظور گوینده از ما جمع است یا مفرد.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
For years my heart inquired of me…
(D. Davis 2012: 94)
Search for the cup of Jamshid (divine knowledge) from me (zahid and ’abid), years made.
(H. Wilberforce Clerke 1891:256)
اما رابرت بلای و لئونارد لیوئیزن (۱۳۶: ۲۰۰۸) «ما» را به we تعبیر کردهاند:
The crude heart for years begged us for Jamshid’s cup.
پل اسپراکمن (۱۵: ۱۹۹۵) در مصراع زیر از انوری، با وجودی که کاملاً آشکار است منظور از «ما» خود شاعر است، آن را به we برگردانده:
زانکه ما تجربت بسی کردهایم
So take our word, we have tested it.
در ترجمهای از سنائی و سوزنی سمرقندی (که دومی نقیضۀ اولی است) هم همین کار را کرده، شاید در تنگنای وزن شعر:
ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم | صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم |
We spread a mighty carpet o’er the world
We tasted a hundred types of wine from the hand of fate (23)
(اصل و ترجمۀ شعر سوزنی سمرقندی را به علت رکاکت نمیتوان در اینجا نقل کرد.)
تغییر مقوله و مرتبۀ دستوری که یکی از لازمترین راهبردهای ترجمه است یعنی مقولۀ دستوریِ زبان مبدأ به مقولۀ دستوری دیگری در زبان مقصد تبدیل میشود. بسیاری از ترجمهآموزان و نومترجمان از این اصلِ گریزناپذیر غافل میمانند. «دقیقاً»، یک قید ساده، به عبارتِ (۱۸) to be precise ترجمه شده. تغییرات دستوری زیادی در ترجمه لازم است تا، با حفظ پیام متن اصلی، به زبان طبیعی روان و شیوایی دست یابیم. کم نیستند مترجمانی که seem و appear و فعلهای مشابه را همیشه و همواره به «به نظر رسیدن» و امثال آن تبدیل میکنند، در حالی که به جای آنها میتوان از انگار، گویا، ظاهراً، مثل اینکه… هم استفاده کرد.
«قلبم به طور عجیبی میزند. مثل اینکه تقتق صدا میکرد.»
It seemed to be making a thumping sound. (22)
«گویا در زمان محمد علی شاه… درجۀ نایب سومی داشت.»
It seems that… (۲۴)
موارد دیگری از تغییر مقولۀ دستوری:
«سیامک گریهکنان… راه افتاد.»
… the crying Siamak set off for his house. (23)
قید حالتِ «گریهکنان» به صفت crying برای سیامک تبدیل شده.
صفت مرکب «وحشت زده» در جملۀ «همۀ ما وحشتزده برجا ماندیم» به جملهوارۀ We were all aghast… (۲۳) تبدیل شده.
«جنگهای او به حدود سرسامآوری بزرگ شد.»
… his battles increase astronomically in size (۲۴)
«ارشدیت سنّی» his being
the oldest [children] (22)
(البته یک دلیل استفاده از این عبارت این است که مترجم قبل از آن از because of استفاده کرده.)
اسدالله میرزا، برادر ناتنی دائی جان ناپلئون، دومین شخصیت اصلی رمان است و با وجود خلقیاتی که به علت شکست در ازدواج پیدا کرده، وجدان بیدار جمع است. اسدالله در سیاق گفتار و در سریال دائی جان ناپلئون Asdollā تلفظ میشود، اما دیک دیویس تلفظ مکتوب آن را ثبت کرده. ثبت و ضبط اسامی خاص به سیاستهای کلی مترجم و هنجارهای آغازینی بستگی دارد که مترجم اتخاذ میکند، اما نگارنده رعایت تلفظ گفتاری را با توجه به فضای داستان ترجیح میدهد. احمد شاملو در قصههای بابام از ارسکین کالدوِل (۱۳۶۴) نام شخصیت سیاهپوست را که Handsome است به صورت «هنسم» ثبت کرده. این مورد یکی از اتهامات منتقدان شاملوست که میگویند چنین چیزی در انگلیسی وجود ندارد. Handsome در زمان گفتار و به ویژه در زبان عامیانه هنسم /hansəm/ تلفظ میشود و شاملو سبک را رعایت کرده و این اتهام به او وارد نیست و از ردیف ایرادهای بنی اسرائیلی است و از مقولۀ «چرا … در هَوَنگ نکوفتی، چرا زیرِ سبیلامو نروفتی؟…»
اما دو نکته از آغاز و پایان ترجمه.
«تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که…»
The bitterness and longing I’ve been through since… (۱۸)
longing را میتوان به حسرت و تمنا و اشتیاق تعبیر کرد، اما زهر هجر نیست. دیک دیویس زهر هجر را در غزل مشهور حافظ چنین ترجمه کرده:
درد عشقی کشیدهام که مپرس | زهر هجری چشیدهام که مپرس |
… I’ve drained the dregs of separation (2012: 85)
ارتباط بینامتنیِ روشنی بین این دو قطعه وجود دارد که مترجم گویا از آن غافل مانده. «درد هجران را چشیدن» را مثلاً میتوان چنین ترجمه کرد: drink the bane of separation.
دیک دیویس در واژهنامۀ آخر کتاب، آبگوشت را که اصطلاح مقید به فرهنگ ایرانی است چنین تعریف کرده: «سوپی که با گوشت و حبوبات و سیبزمینی درست میشود. ابتدا گوشت را میجوشانند و سپس جدا از آبِ گوشت (broth) میکوبند و با نان میخورند» (۴۷۷). سرنوشت آبِ گوشت یا گوشتابه هم روشن نشده. آبِ گوشت و تلیت کردن در آن هم مهم است. تلیت کردن را میتوان چنین به انگلیسی انتقال داد:
to dunk crumbled bread in broth
broth آبِ گوشت و آب کلهپاچه و امثال آن است، نه آبگوشت. بسیاری ازجمله منوچهر آریانپور کاشانی (۱۳۸۲) broth را در مقابل آبگوشت میآورند که درست نیست.
خورشی است از گوشت و سبزیجات که معمولاً روی آن را با برشهای سیبزمینی میپوشانند و غالباً در ظرفهایی مثل دیزی ما میپزند. به آبگوشتی که در دیزی پخته میشود میتوان گفت hot pot. البته این اصطلاح برای غذای چینی شبیه به آبگوشت ما هم به کار میرود. آریانپور کاشانی (همان) chowder را هم معادل آبگوشت دانسته، در حالی که مواد اصلی آن گوشت دریایی و گاهی گوشت خوک نمکسود است، و معمولاً در شیر پخته میشود. اسپراکمن (۲۰۰۶) آبگوشت و آفتابه را ترجمهناپذیر به انگلیسی میداند و آبگوشت را چنین تعریف میکند، که این تعریف هم جامع و مانع نیست:
A combination of mashed lamb, chick peas, and potatoes.
دیک دیویس بیشتر از شعر کلاسیک فارسی ترجمه کرده، اما در ترجمهاش از دائی جان ناپلئون میتوان بهروشنی شاهد تواناییاش در برگردان ادبیات معاصر بود. ناگفته نماند که با آنکه خود نویسنده این اثر را خوانده، هنوز هم با ترجمهای عالی فاصله دارد. دائی جان ناپلئون از آثار برجستۀ طنز معاصر است که به دلایل گوناگونی مغفول مانده. این ترجمه را میتوان از جوانب گوناگونی مانند انتقال طنز و طنزپردازی، ترجمۀ اقلام و عناصر و مفاهیم مقید به فرهنگ ایران، شیوۀ انتقال لایههای گوناگون زبان و تفاوت لحن شخصیتهای متنوع رمان، تکیهکلامها و دیالوگهای خاص آن، بازیهای زبانی و… بررسی کرد.
کتابنامه
آریانپور کاشانی، منوچهر (۱۳۸۲) فرهنگ جامع پیشرو آریانپور، فارسیـانگلیسی، تهران: جهان رایانه.
امامی، کریم (۱۳۷۲) از پست و بلند ترجمه، تهران: نیلوفر.
ـــــ (۱۳۸۵) فرهنگ معاصر کیمیا، فارسی ــ انگلیسی، تهران: فرهنگ معاصر.
شاملو، احمد (۱۳۶۴) قصههای بابام، ارسکین کالدول، تهران: تندر.
صدری افشار، غلامحسین، نسرین حکیمی و نسترن حکمی (۱۳۹۶) فرهنگ فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.
صمیمیکیا، مسعودالظفر و فروز آذرفر (۱۳۸۹) فرهنگ حقوقی، فارسی ــ انگلیسی، تهران: دشتستان.
نجفی، ابوالحسن (۱۳۷۸) فرهنگ فارسی عامیانه، تهران: نیلوفر.
هاشمی میناباد، حسن (۱۳۹۶الف) گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار.
ـــــ (۱۳۹۶ب) «ابزارهای مفهومی نقد ترجمه (۲)، فنون و راهبردها، تکنیکها و تاکتیکها»، فصلنامۀ نقد کتاب ادبیات، س ۳، ش ۱۲، ص ۶۷ــ۲۴۷.
Bly, Robert and Leonard Lewisohn (2008) The Angels Knocking on the Tavern Door, Thirty Poems of Hafiz: Harper Collins e-books.
Davis, Dick (Introduced and translated by) (2012) Faces of Love, Hafiz and the Poets of Shiraz, New York: Penguin Books.
Gove, P. B. (1984) Webster’s New Dictionary of Synonyms, Springfield: Merriam Webster.
Merriam-Webster’s Advanced Learner’s English Dictionary, Springfield: Merriam-Webster.
Sprachman, P. (1995) Suppressed Persian: An Anthology of Forbidden Literature, Mesa Costa: Mazda Publishers.
(۲۰۰۶) Journey to Heading 270 Degrees, by Ahmad Dehghan, Mesa Costa: Mazda Publishers.
Wilberforce Clarke, H. (1891) The Divan of Hafiz Shirazi, Calcutta: Government of India Central Printing Office.
Zand, R. (1991) A Persian Requiem, by Simin Daneshvar, London: Peter Halban.
[۱]. از آنجا که نوشتۀ حاضر را ابتدا برای کلاس درس رشتۀ مترجمی انگلیسی آماده میکردم، آغاز داستان، یعنی ماجرای عاشق شدن قهرمان داستان، را بررسی نکردم تا گزک دست کسی ندهم.