دربارهٔ جورج الیوت
روحِ بس حساسش همچنان بافت لطیفش را داشت که البته چندان دیده نمیشد. جان سرشارش، مانند رودخانهای که کوروش قدرتش را در هم شکست، به مجراهایی میافتاد که هیچ نام و آوازهای بر صفحهٔ خاک نداشتند. اما تأثیر حضورش بر اطرافیانش بیحدومرز بود. افزایش نیکیهای جهان تا اندازهای منوط است به اعمال غیر تاریخی. اگر اوضاع من و شما به دشواری گذشتهها نیست، نیمی از آن را مدیون کسانی هستیم که حیاتی نهان را وفادارانه زیستند و در گورهایی نادیده آرمیدهاند.
پاراگراف آخر رمان میدل مارچ، شاهکار جورج الیوت، ترجمهٔ رضا رضایی، نشر نی، ۱۳۹۸، ص. ۱۲۲۲
من به مناسبتی به مقابلهٔ ترجمهٔ بند آخر رمان الیوت با اصل انگلیسیش پرداختم. آخرین فیلم بلندِ ترنس مالیک، بنا به ترجمهٔ فارسی، «یک زندگی پنهان» نام دارد. در فیلم تصریح شده که این جمله از رمان عالی جُرج الیوت گرفته شده، از واپسین جملهٔ این رمان طولانی. از بختیاری ماست که ترجمهٔ فارسی خواندنی و روانی از آن به دست داریم، کار مترجمی توانمند، رضا رضایی. متن الیوت سرشار است از تلمیحهای آشکار و نهان. برای مثال، در صفحهٔ آخر رمان هم به آنتیگونه اشاره میشود هم به کوروش، و آقای رضایی برای هر دو تلمیح پاورقی آورده است. در مورد کوروش، در پاورقی میخوانیم: «کوروش کبیر آبهای رودخانهٔ گوندِس (دیالهٔ کنونی در عراق) را به سیصدوشصت مجرای جداگانه ریخت تا انتقام غرق شدن یکی از اسبهای سفید و مقدس خود را بگیرد». الیوت طبع سرشار دُرُثیا را به رودخانهای تشبیه میکند که کوروش نیرویش را درهمشکست. الیوت مینویسد، طبع سرشار دُرُثیا توش و توان خود را در مجراهایی صرف کرد که بر بسیط ارض آوازهای نیافتند. بهعبارت دیگر، طبع آرمانجوی و والای درثیا به رودخانهای میماند که به سدّی برمیخورد و مسیر خود را عوض میکند و در بسیار آبراههای کوچکتر به راه خود ادامه میدهد. بدینسان توش و توان دُرُثیا بهجای آنکه رودخانهای پهناور و نیرومند باشد به قالب مجراهایی باریکتر درآمد. تلمیح گیرای الیوت به روایت هرودوت از ماجرای مکافات رودخانهٔ گوندس به دست کوروش کبیر است چون اسب بیباک او بیگدار به آب میزند و غرق میشود درحالیکه از آن رودخانه فقط با زورق میتوان گذشت.
اما تلمیحِ نهچندان آشکارِ این بند به سطری از نمایشنامهای از شکسپیر است. تردید من از سطر اول این بند مایه گرفت. بنا به ترجمهٔ آقای رضایی دُرُثیا (یا بنا به ثبت مترجم، داروتیا) روحی بس حساس داشت که بافت لطیفش را از دست نداده بود و این بافت چندان دیده نمیشد. بهگمانم، این تشبیه ابهامی دارد. متن انگلیسی را ببینید:
Her finely touched spirit had still its fine issues, though they were not widely visible. Her full nature, like that river of which Cyrus broke the strength, spent itself in channels which had no great name on the earth. But the effect of her being on those around her was incalculably diffusive: for the growing good of the world is partly dependent on unhistoric acts; and that things are not so ill with you and me as they might have been, is half owing to the number who lived faithfully a hidden life, and rest in unvisited tombs.
اگر اشتباه نکنم مترجم issues را tissues خوانده و بدینسان واژهٔ issue، بهمعنای مسئله و موضوع یا نتیجه، را بافت یا پارچه تعبیر کرده، و بر این اساس ترجمهٔ fine به ظریف موجه مینماید. اما وصف روح به صفتِ finely touched غریب مینماید، و شاید کلید معنای جمله در همین ترکیب باشد. با کمی جستجوی مجازی من به عبارت ذیل رسیدم و حدس قریب به یقینم این است که الیوت این پاره از نمایشنامهٔ شکسپیر را در نظر داشته، نمایشنامهای با عنوان Measure for Measure که قبلاً کلوخانداز را پاداش سنگ است (عبارتی از سعدی) ترجمه میشد اما در سالهای اخیر مترجمی به نام علیرضا مهدیپور آن را به حکم در برابر حکم برگردانده (نشر چشمه، ۱۳۹۵). عربها آن را الصاع بالصاع ترجمه کردهاند که ترجمهٔ تحتاللفظش میشود پیمانه به پیمانه… باری، در صحنهٔ اول پردهٔ اول نمایشنامهٔ شکسپیر چنین میخوانیم. دوک وینسِنسیو به آنجلو میگوید:
Angelo,/ There is a kind of character in thy life,/ That to the observer doth thy history/ Fully unfold. Thyself and thy belongings/ Are not thine own so proper as to waste/ Thyself upon thy virtues, they on thee./ Heaven doth with us as we with torches do,/ Not light them for themselves; for if our virtues/ Did not go forth of us, ’twere all alike/ As if we had them not. Spirits are not finely touch’d/ But to fine issues, nor Nature never lends/ The smallest scruple of her excellence/ But, like a thrifty goddess, she determines/ Herself the glory of a creditor,/ Both thanks and use. But I do bend my speech/ To one that can my part in him advertise;/ Hold therefore, Angelo:—/ In our remove be thou at full ourself;/ Mortality and mercy in Vienna/ Live in thy tongue and heart: old Escalus,/ Though first in question, is thy secondary./ Take thy commission. (Measure for Measure. Act 1, Scene 1)
شاید با قراردادن عبارتی که الیوت از تعابیرش در نثر خود بهره برده در سیاق اصلیش بتوان به معنای درستتر آن نزدیک شد. اولین نکته اینکه به گفتهٔ شارحان شکسپیر ترکیب to fine issues در این بخش از نمایشنامه مترادف است با for high purposes. پس اولین تصحیح میتواند این باشد که بهجای بافت ظریف بگذریم غایات عالی. اما پیش از آن میتوان این پاره از شکسپیر را به یاری بازنویسیهای امروزین آن به فارسی برگرداند تا مفهوم جملهٔ مورد نظر هم روشنتر گردد (لااقل برای من این مطمئنترین راه است). دو مورد بازنویسی امروزی:
Angelo, there is a distinctive pattern to your life that tells people what sort of man you are. But your talents don’t belong to you alone, and you mustn’t waste them by keeping them to yourself. Heaven uses us the way we use a torch—not to shine for itself, but to shed light onto the world. If we don’t use our talents in the world, it would be the same as if we didn’t have those talents at all. People are given certain natures to accomplish certain things. Mother Nature doesn’t lend you even a smidgen of talent without expecting you to pay her back—with interest and gratitude. But here I am talking to someone who could instruct me! So, stand firm, Angelo—in my absence, you’ll stand in for me completely. Vienna’s criminals will be executed or pardoned based on what you feel and say. Although old Escalus is senior to you, he’ll be your second-in-command. Take your written orders. sparknotes
آنجلو زندگی تو الگوی متمایزی دارد که آدمها از روی آن میفهمند تو از چه قماشی. ولی استعدادهای تو فقط به خودت تعلق ندارند و تو نباید آنها را با گوشه گرفتن از خلق هدر دهی. خداوند به همان شیوه از ما استفاده میکند که ما از مشعلها ــ مشعل را نه برای خود مشعل بلکه برای نورافکندن بر جهان به کار میبریم. اگر از استعدادهای خویش در جهان بهره نگیریم، گویی اصلاً آنها را نداریم. هر کسی بر طینت خود میتند. مام طبیعت به قدر مثقال ذره استعدادی که به تو بخشیده از تو توقع جبران لطفش دارد ــ با علاقه و قدرشناسی. ولی اینجا با کسی سخن می گویم که مرا درسی تواند داد! پس محکم باش، آنجلو ــ در غیاب من، تو جانشین تام الاختیار من خواهی بود. مجرمان و جانیان وین بر پایهٔ آنچه تو احساس میکنی و بر زبان میآری مکافات خواهند دید یا عفو خواهند شد. گرچه اسکالوس پیر از تو بزرگتر است، نائب تو خواهد بود. فرمانهای مکتوب را دریافت کن.
به گمانم در این بازنویسی، تکلیف جملهٔ الیوت چندانکه باید روشن نمیشود. بازنویسی دوم:
Angelo, there is a level of quality in your life that makes your whole story apparent to any observer. Your circumstances and your very self are not exclusively your own, for you to weary yourself in becoming virtuous. Heaven does with us what we do with torches; we don’t light them for their own sake. If our virtues didn’t radiate from us, it would be as if we didn’t have them. Our spirits are finely created to do fine things. Nature’s a penny-pinching goddess: she won’t give even the tiniest piece of greatness without figuring out how she will profit from it—both from people thanking her for it, and from them using it. But I’m speaking to someone that can take on my role himself. Kneel, then, Angelo. [ANGELO kneels] With my permission: be completely like me. Mortality and mercy in Vienna are at your word and in your heart. Old Escalus, though my right-hand man, is second to you. Take your commission. litcharts
آنجلو، در زندگانی تو کیفیتی هست که سرگذشتت را سربهسر در برابر هر ناظری نمایان میسازد. احوال تو و خویشتن تو تنها از آنِ خودت نیستند، تا خود را در راه فاضلشدن فرسوده گردانی. خدا با ما همان میکند که ما با مشعلها میکنیم؛ ما مشعلها را بهخاطر خود مشعلها نمیافروزیم. اگر فضایل ما از ضمیرمان برون نمیتافتند، چنان بود که گفتی آنها را نداریم. روحهای ما را از بهر غایات عالی چنین عالی آفریدهاند. طبیعت الههای ناخن خشک است: کمترین عظمت را بیچشمداشت سودی از آن به کس نمیبخشد ــ مردمانم باید شکرگزارش باشند هم از آن بهره بردارند. ولی روی سخنم به کسی است که خود توان آن دارد که کار مرا بر عهده گیرد. پس زانو بزن آنجلو. [آنجلو زانو میزند.] به اذن من: سراپا چون من باش. مرگ و بخشایش گنهکاران در وین در دست و قلب تو خواهد بود. اسکالوس پیر، گرچه دست راست من است، زیردست تو خواهد بود. این است تکلیف تو.
در این بازنویسی، معنای جملهٔ موردبحث تقریباً روشن میشود: اینکه خدا یا طبیعت روح ما آدمیان را چنین عالی خلق کرده، از آن روی است که باید کارهای عالی بکنیم، یعنی باید توشوتوان خود را صرف تحقق غایاتی عالی کنیم. حال میتوان بند آخر رمان جرج الیوت را از نو ترجمه کرد:
Her finely touched spirit had still its fine issues, though they were not widely visible. Her full nature, like that river of which Cyrus broke the strength, spent itself in channels which had no great name on the earth. But the effect of her being on those around her was incalculably diffusive: for the growing good of the world is partly dependent on unhistoric acts; and that things are not so ill with you and me as they might have been, is half owing to the number who lived faithfully a hidden life, and rest in unvisited tombs.
روح او، یعنی دُرُثیا، که خدایش چنان عالی آفریده بود همچنان غایات عالی خود را حفظ کرده بود، هرچند آن غایات عالی را بسیاری نمیدیدند. طبع سرشار او، بهسان آن رودخانه که کوروش نیروی سترگش را درهمشکست، توشوتوان خود را در مجراهایی صرف کرد که آوازهای بر بسیط زمین نیافتند. ولی تأثیر وجود او بر اطرافیانش بیاندازه منتشر بود: زیرا افزایش نیکی در جهان تا حدی وابسته به اعمالی است که [برخلاف جنگها و زندگی شاهان و سرگذشت مردان و زنان نامی] ارزش ثبتشدن در کتابهای تاریخ ندارند؛ و اینکه حالوروز من و شما چندان بد نیست که از حد تحملمان بیرون باشد تا حدی نتیجهٔ اعمال کسانی است که زندگی پنهان خود را با صداقت سپری کردند و اینک در گورهایی آرمیدهاند که کس به زیارتشان نمیرود.
فیلم کمنظیر ترنس مالیک با عنوان یک زندگی پنهان که در سال ۲۰۱۹ به اکران رسید میکوشد زندگی یکی از این کسان را به تصویر کشد، کشاورزی اتریشی به نام فرانتس یِگِرشتِتِر که کاتولیکی مؤمن و صدیق بود و حاضر نشد در جنگ جهانی دوم در جبههٔ نازیها بجنگد، هرچند بهظاهر دست به هیچ فعل انقلابی هم نزد. او ترجیح داد نجنگد و سرانجام به گناه خیانت اعدام شد.