کتاب شعر گفتگو با نطفه اثر امین حدادی
[دریافت فایل کتاب گفتگو با نطفه]
نوشته بودی بهرغم حضورِ فکر و ذکرِ شعری در تاریخ ادبیات کلاسیک فارسی، اندیشه در شعر معاصر حالتی سایهوار دارد؛ هست و نیست. گاه به عرفان میگراید و گاهی به عاریهگویی. قصیده میشود و در عقیده میماند. اغوایِ تئوریا و ترجمه، بابِ روز ناظر و رهزنِ فکر و خیالِ شاعر امروز است. جبهۀ خطابه و هَنگِ زبانآوران نیز دمبهدم به شمارِ شهدای اندیشه و شعر میافزاید. میدانی که از خطابِ نیما به همسایه تا غیابِ تو که همسایۀ منی، راههای بسیار گشودهاند اما اینجا در سپهرِ شاعری، هماره برقها بر رعدِ شعر پیش میافتد تا کماکان راه شعرِ امروز صداپوش و نورافزا باشد. بگذار از همین «تو» بپرسم که همیشه ناخوانده و ناخوانا میآید: کجاست ردِّ آنان که فرمِ تفکر شعری را نه چون خُطبه و مَرامنامه و نُدبه که «درونماندگار» مییافتند؟
گفتوگو با نطفه این مجال را به من داد تا به طرزی وارونه از راهِ «زبان علم» به شکلی از اندیشیدن در شعر نزدیک شوم و از این مجرا نه به خیالپردازیِ منسجم یا قطعهتخیلاتِ پارهپاره که به امکانهای پدیداییِ «زبان خیال» بیاندیشم. در فضایی مینیاتوری، پیوسته در یک چیز بنگرم تا به راههای گسستۀ دیگر بپیوندم. نطفهنگاری یا نگارگریِ نطفهها برای من در حدِ فاصلِ چیزی روشن و حالتی یکسره نامتعیّن تداوم یافت. شعر ضمنِ اینکه دربارۀ چیزیست و به ظاهر مصداقی دارد عمیقاً در حال استحاله است و از هرچه مِثل و مصداق میگریزد. از اینرو وضعِ متناقضِ «نطفه» در نظرِ من ظریفترین وجه خیال را در کارِ شاعری، در خود دارد. به راستی گفتوگو با نطفه عنوانِ چه چیزی جز یک شعر میتواند باشد؟ نوشتن پیش از نوشتن؛ حساس شدن به آنی قبل از «شدن» که پیش از هر چیز میگذرد و در گذر است: مرز میانِ مبدأ و مقصد، در «آمدوشدِ» «بود» و «نبود». همین است که نقابدار و نهفته به چشم میآید. پیش میرود اما نمیآید؛ نمیشود. شکل میبخشد اما بیچهره است. نمیگذرد که دیر میکشد. نیست و همزادهای گونهگون دارد. نام نمیپذیرد و نامگذارِ حالتی از «بودن» است.
سازوکارِ حسیحرکتیِ نطفه، آهستگی و شتاب ورنمیدارد. برای شهودِ آن ناگریز -پیش خودم- نوعی «اندامشناسیِ خیال» تأسیس کردم و این نهادِ زیستیِ ناممکن، به شعر درنمیآمد مگر به لطفِ گفتوگو در زمانِ بازایستاده یا به تعبیرِ باخمان «زمان معلق» [Die gestundete Zeit] آنجا که میبینی زبان نیز از کار میافتد و چیزی پیش نمیرود بنابراین بیش از آن که شعر به امپرسیونهای آنی برود از تلاش برای برکشیدنِ «آن چیزِ» نهفته برمیآید. گفتوگویی که سکوت است: وقفهای میان دم و بازدم. تنها او که نفسی عمیق گرفته و سر زیرِ آب فرومیبَرَد از پسِ هولِ سکوت برمیآید. انگاری خیال، اینجاهاست که دَم میگیرد: جنین شدن؛ فراخوانیِ شیوۀ شنیدن در «کیسۀ آب».
در این کتاب، شعر یکجور نطفهپردازی است. شاید گزاف به نظر برسد اما این منظومه، پرترهای از خودِ من، مینیاتوری از ناممکنیِ ماست. بذرِ خیال، ژنِ نهفته، امکان یا تو بگو پراکندنِ ویروسِ شاعری در زمانهای که نطفه نمیخواهد. منطقِ تقویم، تخمریزی در وقت و آن زمانِ نطفهسالِ ناگذشتنی را برنمیتابد. میخواهد بشوی و نطفه، تن نمیدهد. میماند. عرصۀ حذف و اضافه نیست که همه را در خود دارد. طرد نمیشود پس سودایِ حل شدن ندارد. سیاستِ نطفه، زیستهترین و به طریق اولی سیاسیترین حالتی است که طریقِ شاعری به روی «دیگری» میگشاید. نه نیست و نه بالقوه است که زمانِ گشوده ماندن در زمانهای است که رو به همهچیز بسته میماند.
میگویی پس «نطفه» به موسیقی نزدیکتر است تا شعر، خواهم گفت نطفهخوانی از نطفهنگاری به تو نزدیکتر. حرف دیگری نمیماند این نامۀ ناتمام شاید راهنمای کوچکی باشد برای تو که عجالتاً «برنامهای» برای قتلِ خیالِ خود نداری. حالا میبینی حالتِ نبودنِ آنان را که با دست و پای شکسته به دار میآویزند؛ آنان که لحظهای پس از توقفِ نَفَس حتی با صورتی متلاشی بوی تنِ خود را میشنوند. چه حضوری دارد خیالِ نطفه در خیابان… میبینی؟
فروغ همنوا با ما شاعرانِ فقدانزده میگفت: نجاتدهنده در گور خفته است، چه باک که «گور» نطفه باشد. خوبش اینست نطفه نیامده تا بازگردد. حالا پیش از آنکه که کتاب را باز و نطفهخوانی کنی؛ میبینم کتاب را بستهای تا در جایی دیگر گشوده شوی. صداها حاضرند و خیالِ تو راهی خواهد شد: حالِ نطفهگی، نهفتهتر از یک ویروس، شبِ مرا را در تو پیش میبَرَد: تو مپوشان سخنها که داری.
امین حدادی
خزانِ ۱۴۰۳/تهران
شاعر این اثر را بهشکل ناشرمؤلف منتشر کرده است. از او پیشتر در بارو دو کتاب تراشکاریِ فلزِ آینده؛ چهار پاره و یک آنتولوژی از پُرترهی مجید نفیسی و اذنِ دخول منتشر شده بود.