دن کیشوت قاضی

دن کیشوت قاضی

 

لیکن در میان آن همه کتاب هیچکدام مانند نوشته‌های فلیسیانو دو سیلوای نامدار به نظر او کامل نمی‌آمد. در حقیقت شیوایی بی اندازهٔ نثر آن نویسنده به او لذت می‌بخشید و مضامین مغلق آن در نظرش همچون زر ناب می‌نمود؛ بخصوص وقتی که به قرائت نامه‌های عاشقانه و مبارزه جویانه می‌رسید و در بیش از چندین جای کتاب می‌خواند که: «ای یار غدار ناپایدار و ای دلبر جفاکار مکار، من از دست سبکسری و بی خبری تو چنان همسفرِ دربدری و همبسترِ خون جگری شده‌ام که زلازل در کاخ ارکان مدرکاتم افتاده و هلاهل به کام فراخ حیاتم ریخته. باشد که بحق و بی طعن و دق دفتر شکایت از جور بی نهایت ترا ورق به ورق بگشایم و فریاد ناشکیبایی از غربت و تنهایی و از بیداد بی وفایی تو به گوش فلک مینایی برآورم…» و نیز وقتی می‌خواند که: «ای پهلوان نامدار و ای شیر بیشهٔ کارزار و ای فرزند بی مانند روزگار، الحق که آسمان رفیع و افلاک منیع به کمک ستارگان طالع و اختران ساطع ذات ناسوتی و وجود ملکوتیِ تو را به شیوهٔ ملکوت جلال و جبروت می‌بخشند، بر مرتب بلندنامی و والامقامی می‌نشانند و شربت فتح و شادکامی می‌چشانند و تو را شایستهٔ ملکات و محسّناتی می‌کنند که در خور جلال و کمال مولود مسعود وجودِ ذیجود توست…» یک دنیا لذت می‌برد.

دُن کیشوت، جلد اول، ترجمهٔ محمد قاضی، چاپ اول: ۱۳۳۸.

 

متن فوق از ترجمهٔ فصل اول شاهکار نامیرای سروانتس است، «در باب خصال و افعال نجیب زادهٔ نامدار دن کیشوتِ مانش». به گمان من، اگر اگر از این پارهٔ متن نامِ فلیسیانو را حذف کنیم، هیچ خوانندهٔ فارسی زبانی حدس هم نمی‌زند که آنچه می‌خواند ترجمه است. در واقع با ترجمه‌ای سروکار داریم که هیچ بوی ترجمه نمی‌دهد. مترجم متن مبدأ را چنان بازنویسی/بازآفرینی کرده است که انگار از آغاز به زبان مقصد نگاشته است. سروانتس از احوال نجیب زاده‌ای می‌گوید که در مواقع بیکاری، یعنی تقریباً در تمام ایام سال، کتاب‌های پهلوانی می‌خواند. او چندین جریب از زمین‌های کشت گندم خود را می‌فروشد تا کتاب‌های پهلوانی بخرد و سرایش را پرمی کند از اینگونه کتاب‌ها… باری، مترجمِ چیره قلمِ ما پاره‌هایی از آن کتاب‌ها را تخیل می‌کند و با نثری مسجع و آهنگین بازمی آفریند. مرحوم قاضی این کار را با چنان قوّت و مهارتی به انجام رسانده است که خواننده احساس می‌کند در کارِ خواندنِ یک نثر کهن فارسی است. تا اینجا جز دست مریزاد گفتن کاری از خواننده ساخته نیست ولی این انتهای کار نیست. ترجمهٔ دُن کیشوت به فارسی اتفاقی مهم در تاریخ نثر فارسیِ امروز است و من فکر می‌کنم باید فرایند انتقال متن سروانتس را به فارسی بازبینی کرد، شاید که چو وابینیم…

 

می‌توان کار را از رجوع به اصل اسپانیایی آغاز کرد:

y de todos, ningunos le parecían tan bien como los que compuso el famoso Feliciano de Silva, porque la claridad de su prosa y aquellas entricadas razones suyas le parecían de perlas, y más cuando llegaba a leer aquellos requiebros y cartas de desafíos, donde en muchas partes hallaba escrito: La razón de la sinrazón que a mi razón se hace, de tal manera mi razón enflaquece, que con razón me quejo de la vuestra fermosura. Y también cuando leía: …los altos cielos que de vuestra divinidad divinamente con las estrellas os fortifican, y os hacen merecedora del merecimiento que merece la vuestra grandeza.

 

اولین چیزی که با قیاسی اولیه جلب نظر می‌کند طولانی‌تر شدنِ ترجمه نسبت به اصل است. مسئله این است که سروانتس فقط دو جملهٔ نسبتاً طولانی از کتاب‌های پهلوانیِ محبوب نجیب زادهٔ لا مانچا نقل کرده است و، بنا به ترجمهٔ مرحوم قاضی، می‌گوید دو ویژگی این کتاب‌هاست که قاپ دن کیشوت را دزدیده: شیواییِ بی اندازهٔ نثر و مضامین مغلق. راست این است که در ترجمهٔ فارسی، با دو ویژگی معکوس رویاروییم. سادگیِ مضامین و پیچیدگیِ نثر. نثر سروانتس در پارهٔ منقول روان است و ترجمهٔ انگلیسی هم حتی الامکان وفادار:

 

But of all there were none he liked so well as those of the famous Feliciano de Silva’s composition, for their lucidity of style and complicated conceits were as pearls in his sight, particularly when in his reading he came upon courtships and cartels, where he often found passages like “the reason of the unreason with which my reason is afflicted so weakens my reason that with reason I murmur at your beauty;” or again, “the high heavens, that of your divinity divinely fortify you with the stars, render you deserving of the desert your greatness deserves.

 

چنانکه می‌توان دید، تعداد سطرها در انگلیسی و اسپانیایی برابر است. اما آنچه در جملهٔ منقول اول براستی نظرگیر است تکرار واژهٔ reason است، پنج بار. در اسپانیایی، نیز:

La razón de la sinrazón que a mi razón se hace, de tal manera mi razón enflaquece, que con razón me quejo de la vuestra fermosura.

 

خب، می‌توان جمله‌های سروانتس را با وفاداریِ بیشتر و با مداخلهٔ کمتر و البته به صورتی، در قیاس با ترجمهٔ قاضی، نازیبا به فارسی برگرداند. سروانتس می‌گوید: اما از همهٔ آن کتاب‌ها هیچ یک را به اندازهٔ نوشته‌های فلیسیانو دِ سیلوای نامی دوست نداشت. (این نویسنده در نیمهٔ اول قرن شانزدهم می‌زیسته و از قرار معلوم تصنیفات پرشماری داشته.) آنچه در آثار فلیسیانو توجه دن کیشوت (و لابد خودِ سروانتس) را جلب می‌کرده دو ویژگی بوده: اول، وضوحِ نثر (یا به تعبیر مترجم انگلیسی، روشنی و زلالیِ سبک نگارش) و دوم براهین بغرنج یا قدرت اقامهٔ دلایل ظریف و پیچیده (مترجم انگلیسی اینجا واژهٔ راسونِس یا همان  reasons را  conceits ترجمه کرده که به استعاره‌های غریب یا بعید اطلاق می‌شود). باری این دو ویژگی در نظر دن کیشوت چون دُرّ و گُهر می‌نمود. و بعد، سروانتس می‌گوید دن کیشوت بویژه زمانی به وجد می‌آمد که به courtship ها و cartel ها می‌رسید. تکلیف واژهٔ اول تقریباً روشن است، مغازله‌ها یا کوشش‌ها برای جلب نظر معشوق، اما واژهٔ دوم، کارتل‌ها، ابهام دارد. معنای امروزی و اقتصادیِ کلمه کمکی نمی‌کند. باید به کاربردهای قدیمی‌تر مراجعه کرد:

The literal meaning of Italian cartello, a derivative of carta, “leaf of paper,” is “placard.” The word is also used for a letter of defiance or a challenge. In this sense the Italian word was borrowed into Middle French as cartel, and the French word was borrowed into English. In English, a cartel was originally a letter of defiance. Later the word came to be used for a written agreement between warring nations to regulate such matters as the treatment and exchange of prisoners. Another type of agreement, a combination of commercial enterprises, is now called a cartel.

در واقع منظور سروانتس از requiebros y cartas de desafos دو چیز متقابل یا حتی متضاد است، تعارف‌ها و تحدّی‌ها. کارتل در اینجا بیشتر به معنای چالش است، چون در اصل کارتل به معنای برگه یا نامهٔ اعتراض است. شاید منظور سروانتس نامه‌هایی است که در آنها عاشق هم می‌کوشد از معشوق دلبری کند هم از دست او گله و شکایت کند.

 

حال می‌رسیم به مشکل اصلی، دو جمله‌ای که سروانتس از فلیسیانو دِ سیلوای نامی نقل می‌کند:

La razón de la sinrazón que a mi razón se hace, de tal manera mi razón enflaquece, que con razón me quejo de la vuestra fermosura.

[The reason for the unreason that is made to my reason, in such a way my reason weakens, that I rightly complain about your beauty.]

the reason of the unreason with which my reason is afflicted so weakens my reason that with reason I murmur at your beauty

ترجمهٔ تحت‌اللفظی که به‌نحوی بتواند تکرار واژهٔ reason را در فارسی تکرار کند چیزی در این مایه می‌شود:

موجبِ عقلیِ بی عقلیی که گریبان عقل مرا گرفته نیروی عقل مرا چنان زایل کرده است که به حکمِ عقل از جمال بی‌مثال تو مدام شکوه می‌کنم.

بله، شک نیست که این ترجمه اصلاً به زیباییِ ترجمهٔ استاد نیست اما یک نکتهٔ مهم را به خواننده منتقل می‌کند: سروانتس از دیالکتیک عقل و جنون که به کمال در شخصیت دن کیشوت متجسد می‌شود سخن می‌گوید، چیزی که در عبارات مرحوم قاضی اصلاً حس نمی‌شود:

ای یار غدار ناپایدار و ای دلبر جفاکار مکار، من از دست سبکسری و بی خبری تو چنان همسفرِ دربدری و همبسترِ خون جگری شده‌ام که زلازل در کاخ ارکان مدرکاتم افتاده و هلاهل به کام فراخ حیاتم ریخته. باشد که بحق و بی طعن و دق دفتر شکایت از جور بی نهایت ترا ورق به ورق بگشایم و فریاد ناشکیبایی از غربت و تنهایی و از بیداد بی وفایی تو به گوش فلک مینایی برآورم…

و راستش من فکر می‌کنم این تکه که بیشتر یادآور نثرهایی چون مرزباننامه است نمونهٔ روشنی و زلالی سبک نگارش نیست بلکه بیشتر مصداق نثری مصنوع و متکلف است و اتفاقاً هیچ نشانی از پیچیدگیِ براهین عقلی reasons در آن نیست.

این حرف در مورد نقل قول دوم هم صادق است:

 

los altos cielos que de vuestra divinidad divinamente con las estrellas os fortifican, y os hacen merecedora del merecimiento que merece la vuestra grandeza.

[the high heavens that fortify you divinely from your divinity with the stars, and make you worthy of the merit that your greatness deserves.]

 

در اینجا هم ویژگی اصلی نثر فلیسیانو تکرار است که در ترجمهٔ فارسی از دست رفته:

divinidad divinamente =  divinity divinely

merecedora del merecimiento que merece = deserving of the desert your greatness deserves.

 

افلاک که به حول و قوهٔ الهی با سلیح ستارگان شکوه الهیِ تو را پاس می‌دارند تو را لایقِ آن لیاقتی ساخته‌اند که عظمت تو لایق آن است.

 

این پاره از اثر مرحوم قاضی نمونهٔ ترجمه‌ای است که از فرط جمال بسیاری از ابعاد متن اصلی را قربان کرده است. چاره‌ای هست؟ من نمی‌دانم. ترجمهٔ قاضی خود متنی کلاسیک و نمونه‌ای عالی از امکان‌های زبان فارسی برای بازآفرینی متنی کلاسیک است. با اینهمه یک ویژگی مهم شاهکار سروانتس قطعاً در ترجمهٔ فارسی از کف رفته است، دن کیشوت نه‌فقط متنی مؤسّس در ادبیات عصر جدید در مغرب زمین بلکه به اعتقاد بسیاری از نقدنویسان ادبیات نخستین رمانِ مدرن است. ترجمهٔ فارسی دن کیشوت به هیچ روی اثری «مدرن» نیست.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.